همچنین با طی چند دوره، مکالمه زبان انگلیسی را فراگرفت. علی‌اکبر در زمان جدا‌شدن از پدرش سرمایه کمی داشت که برای کارهای بزرگ کفایت نمی‌کرد. برای حل مشکل سرمایه به سراغ بانک رفت، وقتی می‌خواست از بانک اعتبار بگیرد به‌صورت غیر‌واقعی نوشت‌ که صاحب خانه است و شاهد آن را پدرش قرار داد. وقتی نماینده بانک به سراغ پدر آمد، پاسخ وی به نماینده بانک، غیر‌واقعی‌بودن ادعای پسرش بود.  این مساله موجب خشم علی‌اکبر شد؛ ولی میرزا علی پاسخ داد: انتظار نداشته باش به‌خاطر دنیای تو، آخرتم را خراب کنم. تو نیز پایه زندگی‌ات را بــر دروغ نگذار؛ زیرا جلب رضای خدا برای پیشرفت در کارها از جلب‌نظر بانک، مهم‌تر است. سرانجام بدون وام‌گرفتن از بانک به‌کارش ادامه داد. در همین دوران کارت بازرگانی وی صادر شد و با یک ماشین تحریر لاتین و تعدادی وسایل دست‌دوم، دفتر کارش را گشود. به این ترتیب، تجارتخانه علی‌اکبر رفوگران تاسیس شد.  جنگ‌جهانی تازه تمام‌شده بود و کالاهای آلمانی نسبت به کالاهای سایر کشورها ارزان‌تر بود.

شناخت علی‌اکبر از کالاهای مختلف وارداتی، وی را به سمت کالاهای آلمانی کشاند. دقت وی در مورد قیمت کالا، متناسب با سرمایه اندک خویش و تقاضای بازار ایران برای کالاهای ارزان‌قیمت بود. همین امر زمینه‌های اولین موفقیت را برایش فراهم کرد. وی به مکاتبه با شرکت‌های آلمانی اقدام کرد. هر روز کاتالوگ‌ها و نمونه‌های مختلف به‌دستش می‌رسید تا اینکه یک روز کاتالوگ یک عکس‌برگردان به‌دستش رسید؛ همان‌موقع طرحی به ذهنش خطور کرد؛ تصمیم گرفت برای اتومبیل‌های سواری و تاکسی‌ها دعایی تهیه کند. پیش یک استاد خطاط رفت و از او خواست جمله « فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ » را به خط زیبا بنویسد، دو طاووس هم در کنارش نقاشی کند؛ سپس یک نامه ضمیمه این نقاشی کرد که ده‌هزار عدد از این طرح، چاپ کنید. پس از یک ماه، یک محموله پستی از آلمان به‌دستش رسید که طرح را به‌صورت عکس‌برگردان چاپ کرده‌بودند. به شاگردش‌ هزار عدد از عکس‌برگردان‌ها را داد و گفت؛ تا اینها را نفروختی مغازه نیا؛ اگر یک هفته هم طول کشید اشکالی ندارد، شما مرخصی تا اینها را بفروشی. چند ساعت بعد شاگرد درحالی‌که همه آنها را فروخته بود به مغازه برگشت.  قیمت هر برچسب را ۵‌ریال تعیین کرده‌بود و در عرض چند روز همه را فروخت تا اینکه یک بسته دیگر به‌دستش رسید.

همین‌طور هفته به هفته یک بسته ده‌هزارتایی می‌رسید ‌و او تعجب کرده‌بود. تقریبا با آخرین بسته‌ها یک نامه از آن شرکت آلمانی به‌دستش رسید‌که در آن نوشته بود: چون قیمت ده‌هزار تا از این برچسب‌ها با دویست‌هزارتای آنها یکی بود، برایتان دویست‌هزار تا چاپ کردیم؛ اما شما پول ده‌هزار تا را بدهید. این شرایط برای او باورنکردنی بود؛ چون به ازای هر ۱۰برچسب باید یک‌ریال به شرکت می‌داد و اگر این نامه همان روزهای اول به‌دستش می‌رسید، قطعا قیمت را خیلی پایین‌تر می‌گذاشت با این طرح و طرح دعای « وَإِن یَکَادُ» و چند طرح دیگر کارش رونق گرفت؛ طوری که فرصت نمی‌کرد حتی جواب مشتری‌ها را بدهد. تا بازاری‌ها بفهمند که این برچسب‌ها چیست و از کجا می‌آید، توانست سرمایه خوبی به‌دست آورد، پس از آن سفارش یک‌میلیون برچسب را داد و این کار را چند سال‌بعد تکرار کرد.   پس از مدتی تعداد زیادی محموله دعای وارداتی از کانال بانک و گمرک وارد شد. عمده‌فروش‌های تهران و شهرستان‌ها سفارش‌های فراوانی برای دریافت این دعاها داشتند. این دعاها برای ماشین‌ها میزهای مختلف، آیینه عروس، ویترین مغازه‌ها و... خریداری می‌شد. رفوگران پس از اینکه کارش مورد تقلید سایر تولیدکنندگان قرارگرفت، دیگر سفارش این‌گونه برچسب‌ها را به خارج از کشور نداد، اما از این ابتکار، سرمایه بسیاری نصیبش شده‌بود که بستر لازم را برای فعالیت‌های بعدی فراهم می‌کرد. بعد از مدتی پدرش موافقت کرد تا دوباره با هم کار کنند. علی‌اکبر، پدر و برادر بزرگش شرکتی تاسیس کردند و به واردات لوازم‌‌ تحریر پرداختند.