9999+copy

البرز نظامی : پنج‌شنبه گذشته، یادداشت اصلی صفحه اندیشه به رابرت سولو تعلق داشت. ما در آن یادداشت به نقل از پیتر دایزیک بیان کردیم که سولو در اواخر عمر به مقوله نابرابری اقتصادی در آمریکا حساسیت بیشتری نشان می‌داد. درست از همین منظر، سولو نسبت به استفاده از فناوری‌های جدید و به‌ویژه آنچه امروز ما از آن با عنوان هوش مصنوعی یاد می‌کنیم، شرط و شروطی داشت. همان‌طور که دایزیک نیز در آن یادداشت بیان کرده ‌بود، وقتی سولو برای استفاده از فناوری‌های جدید شرط و شروط تعیین می‌کند، کسی نمی‌تواند آن را جدی نگیرد. واقعیت آن است که سولو خود آغازگر ادبیاتی در علم اقتصاد بود که در آن، فناوری نقش‌محوری بازی می‌کرد. نقشی آن‌چنان مهم که از رشد پیوسته سطح فناوری به‌عنوان علت‌العلل رشد پایدار اقتصادی یاد می‌شود. حال وقتی کسی چون سولو نسبت به استفاده از فناوری‌های جدید شرط و شروطی مطرح می‌سازد، برای هر اقتصادخوان یا اقتصاددانی این پرسش به وجود می‌آید که علت این امر در کجاست؟

به همین سبب، ما در این شماره از صفحه اندیشه به سراغ کسی رفته‌ایم که این روزها از او به‌عنوان یکی از مهم‌ترین اقتصاددانان بازار کار در جهان یاد می‌شود. دارون عجم‌اوغلو اقتصاددان آمریکایی ترک‌تبار از جمله مهم‌ترین اقتصاددانان زنده دنیا به‌شمار می‌رود. او در سال2015 میلادی، به‌عنوان یکی از 10اقتصاددان پراستنادشده در 10سال گذشته معرفی شد. مخاطبان ایرانی عموما او را به سبب کتاب معروف «چرا کشورها شکست می‌خورند؟» می‌شناسند؛ لکن، او یکی از مهم‌ترین اقتصاددانان عرصه بازار کار در جهان به‌شمار می‌رود و از این رو، به مطالعه روی فناوری‌ها و تاثیر آن بر بازار کار نیز علاقه‌مند است.

عجم‌اوغلو نیز مانند سولو نسبت به فناوری‌های جدید من جمله اتوماسیون‌سازی مراحل تولیدی و استفاده از هوش مصنوعی، با اما و اگر نگاه می‌کند. برای همین منظور، ما به سراغ دیدگاه او رفته‌ایم تا متوجه شویم مشکل به‌کارگیری فناوری‌های جدید از نظر او در کجاست که او نیز مانند سولو برایش شرط و شروط تعیین می‌کنند. ما برای این کار، به بررسی مروری از کارهای او خواهیم ‌پرداخت که دنی رودریک و اولیویه بلانچارد آن را در کتاب «مبارزه با نابرابری» پوشش داده‌اند. این کتاب توسط انتشارات روزنه با ترجمه رضا بخشی‌آنی و مجید امیدی چاپ شده‌ است.

کدام فناوری دردسرساز است؟

طی سه دهه گذشته، اقتصاد آمریکا با تقاضای نیروی کار کمتری نسبت به چهار دهه پیشین مواجه بوده ‌است. در میانه سال‌های 1947 تا 1987 میلادی، کل پرداختی کسب‌وکارهای خصوصی آمریکایی به نیروی کار، سالانه 2.5درصد بیشتر از رشد جمعیت افزایش پیدا کرده ‌بود. لکن، این روند در دهه1990 کند و از سال 2000 به بعد عملا دچار رکود شده ‌است. حال، مساله در آنجاست که در سه دهه گذشته، مشکل به کاهش سهم نیروی کار از درآمد ملی محدود نمانده و نابرابری نیز میان پرداختی به نیروی کار ماهر و کم‌مهارت نیز شدت گرفته‌ است.

چارچوب فکری اقتصاددان برای بررسی تغییرات نابرابری بر تاثیر عرضه‌های نسبی عوامل مختلف تولیدی و فناوری تمرکز دارد. فناوری در ادبیات کلی میان اقتصاددانان به‌عنوان عامل فزاینده فرض می‌شود و غرض از این عامل فزاینده آن است که فناوری به‌طور مستقیم بهره‌وری عوامل تولیدی و در نتیجه، عرضه موثر آنها را تغییر می‌دهد. این چارچوب فکری، با وجود انسجام نظری قدرتمندی که دارد، بی‌نقص نیست.

 بر اساس مطالعات عجم‌اوغلو سه نقص مهم بر این چارچوب فکری می‌توان مطرح ساخت. لکن، به زعم نگارنده، مهم‌ترین نقص این چارچوب در آن است که مبتنی بر آن، تغییرات حوزه فناوری با افزایش سطح بهره‌وری عوامل تولیدی، در مجموع باید دستمزد تمام انواع نیروی کار را افزایش دهد. لکن، همان‌گونه که در ابتدا شرح آن رفت، این مساله با مشاهدات ما در سه دهه گذشته سازگار نیست؛ زیرا در این مدت، کاهش عمده‌ای در دستمزد واقعی گروه‌هایی از نیروهای کار در آمریکا به‌دلیل تغییرات حوزه فناوری دیده می‌شود.

در واکنش به نقص‌های رویکرد مذکور، عجم‌اوغلو و رسترپو، رویکردی دیگر بر مبنای ماموریت‌های شغلی و تخصیص آنها به عوامل مختلف تولید پیشنهاد می‌کنند. پیرو این رویکرد جایگزین، آنها علاوه بر فناوری‌های فزاینده عوامل تولیدی، دو نوع بسیار متفاوت از تغییرات فناورانه را نیز معرفی می‌کنند. یکی از این دو نوع تغییرات فناورانه، مساله خودکار‌سازی یا همان اتوماسیون‌سازی مراحل تولیدی است. این تغییر در واقع به آن معناست که ماموریت‌هایی را که سابق بر این توسط نیروهای کار انجام می‌گرفتند، اکنون توسط سرمایه صورت پذیرد. به بیانی دیگر، اتوماسیون‌سازی، ماموریت‌های شغلی را از سمت نیروی کار به سمت سرمایه بازتخصیص می‌کند.

اتوماسیون‌سازی در دیدگاه عجم‌اوغلو دارای یک اثر حذفی قدرتمند است. به این معنا که پیرو این عمل، ماموریت‌هایی که سابق بر این توسط نیروی کار صورت می‌گرفت، از این بعد توسط سرمایه انجام خواهد شد و در نتیجه، نیروی کار از برعهده داشتن آن مشاغل محروم خواهد شد. حال با این توضیح یک پرسش به میان خواهد آمد. اینکه آیا لزوما، اتوماسیون‌سازی موجب کاهش تقاضا برای نیروی کار خواهد شد یا خیر؟ پاسخ عجم‌اوغلو به این پرسش منفی است؛ زیرا این تغییر فناورانه می‌تواند لزوما موجب کاهش تقاضای نیروی کار نشود. درواقع عجم‌اوغلو بیان می‌کند که در کنار اثر حذفی اتوماسیون‌سازی، یک اثر دیگر با عنوان اثر بهره‌وری مثبت نیز می‌تواند رخ دهد. این اثر بهره‌وری مثبت به آن معناست که اتوماسیون‌سازی می‌تواند با کاهش هزینه‌ها، یک اثر مثبت روی بهره‌وری فرآیند تولید داشته باشد. حال اگر این اثر بهره‌وری مثبت بر اثر حذفی اتوماسیون‌سازی بچربد، تقاضا برای نیروی کار کاهش پیدا نخواهدکرد. اما اگر نچربد، ما لزوما با کاهش تقاضای نیروی کار مواجه خواهیم ‌شد.

 درست به همین دلیل است که در دیدگاه عجم‌اوغلو، فناوری‌هایی که درخشان هستند و تاثیر چشمگیری روی بهره‌وری دارند، مشکل‌زا نخواهند بود؛ اما فناوری‌هایی که آن‌چنان در امر افزایش بهره‌وری توانمند نیستند، باعث کاهش تقاضای نیروی کار خواهند شد. این فناوری‌ها، همان‌هایی هستند که عجم‌اوغلو از آنان با عنوان فناوری‌های میان‌مایه یاد می‌کند. فناوری‌هایی که اثر بهره‌وری مثبت آن‌چنانی ندارند، اما اثر حذفی چشمگیری دارند. در نتیجه، آورده‌ای جز کاهش تقاضای نیروی کار و دستمزد برای نظام‌های اقتصادی نخواهند داشت و به‌جای کمک به نظام اقتصادی، با خود دردسر‌ به ارمغان خواهند آورد.

Untitled-1 copy

آیا اتوماسیون‌سازی همواره آسیب‌زا است؟

عجم‌اوغلو در ادامه بیان می‌کند که اتوماسیون‌سازی به‌طور اساسی، سهم نیروی کار را از ارزش افزوده کاهش خواهد داد. حال در مواجهه با این گزاره، یک پرسش دیگر از این قرار می‌تواند باشد که آیا اتوماسیون‌سازی مداوم فرآیند تولیدی لزوما منتهی به سقوط پیوسته سهم نیروی کار از درآمدهای ملی خواهد شد یا خیر؟ پاسخ عجم‌اوغلو به این پرسش نیز منفی است.

او برای توجیه پاسخ منفی خود از نوع دوم تغییرات فناورانه سخن به میان می‌آورد. این نوع دوم تغییرات فناورانه، ماموریت‌های کاربر جدید است. نوع دومی از تغییرات فناورانه که اثری در جهت عکس اثر اتوماسیون‌سازی دارند و باعث افزایش تقاضای نیروی کار و در نتیجه، افزایش سهم نیروی کار از درآمدهای ملی می‌شود.

عجم‌اوغلو در این راستا بیان می‌کند «که اکثر وظایف طراحی و مهندسی و همچنین، انبوهی از کارهای دفتری در هر دو بخش تولیدی و غیر تولیدی اقتصاد نسبتا جدیدند و پیش از پایان قرن نوزدهم وجود نداشتند.» در نتیجه، در کنار اتوماسیون‌سازی فرآیند تولیدی، می‌توان تغییرات فناورانه‌ای را به‌وجود آورد که ماموریت‌های کاربر باشند. ماموریت‌هایی که نوعی اثر بازجذب نیروی کار در برابر اثر حذفی نیروی کار توسط فرآیند اتوماسیون‌سازی دارند. ماموریت‌هایی که به زعم عجم‌اوغلو فرصت‌های شغلی جدید برای کارگران و بالقوه بهره‌ور برای نظام اقتصادی هستند.

عجم‌اوغلو و رسپرتو این ادعای خود را مطابق داده‌ها اثبات می‌کنند. آنها نشان می‌دهند که در میانه سال‌های 1947 تا سال 1987، اثر حذفی اتوماسیون‌سازی چیزی در حدود 0.48درصد بوده ‌است. حال نکته جالب توجه در آنجاست که اثر بازجذب نیروی کار در آن دوران نیز درست به همان اندازه بوده‌ است.

در نتیجه، در طول این چهار دهه، اگر اثر بازجذب وجود نداشت، تقاضای نیروی کار به جای رشد سالانه 2.5درصد، تنها 2درصد رشد پیدا می‌کرد. حال آنچه جالب توجه است، از این قرار است که از سال1987 تا سال2017 میلادی، این الگو تغییر  کرده ‌است. مطابق داده‌ها، اثر حذفی اتوماسیون‌سازی در این بازه زمانی حدود 0.7درصد در سال افزایش یافته‌؛ اما اثر باز جذب در این بازه زمانی به حدود 0.35درصد در سال کاهش یافته ‌است. در نتیجه این شکاف پدیدآمده، بخشی از کاهش تقاضای نیروی کار در سه دهه گذشته را می‌توان توضیح داد.

حال، عجم‌اوغلو و رسپرتو نشان می‌دهند که مساله تنها به این وضعیت محدود نمی‌ماند، بلکه، افت رشد بهره‌وری در این سه دهه نیز به کاهش تقاضای نیروی کار شدت ویژه‌ای بخشیده ‌است. امری که نشان می‌دهد، در این سه دهه نه‌تنها مشاغل کاربر ایجاد نشده‌اند، بلکه اثر بهره‌وری مثبت آن‌چنانی نیز از اتوماسیون‌سازی فرآیند تولیدی دیده نشده ‌است. به دیگر سخن، این تغییر فناورانه، برخلاف طرفدارانش آن‌چنان تغییر درخشانی نیز نبوده ‌است.

چه باید کرد؟

عجم‌اوغلو درست بر اساس این یافته‌های آماری است که تاکید می‌کند باید روند اتوماسیون‌سازی افراطی را کنترل و حتی شاید معکوس کرد؛ زیرا با پیگیری این روند، نظام‌های اقتصادی نه‌تنها با افزایش بهره‌وری آن‌چنانی مواجه نخواهند شد، بلکه با کاهش تقاضای نیروی کار و سطح دستمزد آنها روبه‌رو خواهند شد. امری که برای هیچ نظام اقتصادی مطلوب به شمار نمی‌رود. او برای توضیح اینکه چرا در سه دهه گذشته این روند نامطلوب در آمریکا پیگیری شده ‌است، دلایلی را مطرح می‌سازد. به زعم نگارنده، دو مورد از این دلایل عجم‌اوغلو اهمیت بسیاری دارند.

دلیل اول آنکه، سیاست‌های مالیاتی موجود در آمریکا، به سرمایه‌گذاری یارانه پرداخت می‌کند. در نتیجه این سیاست‌های ضد نیروی کار و مدافع سرمایه، شرکت‌ها انگیزه بیشتری برای اتوماسیون‌سازی پیدا می‌کنند. بنابراین طبیعی است که با این سیاست‌های مالیاتی موجود در آمریکا، شرکت‌ها حق داشته‌ باشند ماشین‌آلات را جایگزین نیروهای کار کنند.

دلیل دوم آنکه، در سه دهه گذشته برخلاف چهار دهه پیشین، حمایت دولت‌ها از بخش‌های تحقیق و توسعه کاهش چشمگیری پیدا کرده ‌است. واقعیت آن است که در دهه‌های ابتدایی پس از جنگ جهانی دوم، تامین مالی دولت‌ها از بخش‌های تحقیق و توسعه نقش چشمگیری در پیشرفت فناوری‌ها داشته ‌است. حمایت‌های دولت‌ها از تحقیق و توسعه در آن سال‌ها، موجب آن شد تا فناوری‌های خلاقانه‌ای از آنتی‌بیوتیک‌ها گرفته تا اینترنت روانه بازارها شوند.

امری که در سه دهه گذشته کاهش شدیدی یافته و همین مساله نه‌تنها موجب کاهش بهر‌ه‌وری فناوری‌های جدید شده، بلکه موجب نوعی انحراف تورش‌دار تغییرات فناوری به سمت اتوماسیون‌سازی افراطی شده‌ است.

حال بر این اساس عجم‌اوغلو بیان می‌کند که ما برای کنترل اتوماسیون‌سازی افراطی نظام‌ اقتصادی آمریکا، باید ابتدا سیاست‌های مالیاتی را تغییر دهیم و آنها را به سمتی سوق دهیم که حداقل موجب تشویق شرکت‌ها برای جایگزینی ماشین‌آلات به جای نیروهای کار نشوند.

 در قدم بعدی نیز باید بتوانیم نقش دولت در حمایت از بخش‌های تحقیق و توسعه را احیا کنیم تا آنها نه‌تنها بتوانند فناوری‌های بهره‌ورتر مانند سال‌های 1947 تا 1987 تولید کنند، بلکه بر نقش مسلط شرکت‌های بزرگ در جهت‌دهی تورش‌دار به تغییر فناورانه نیز محدودیت وارد سازند.

 در واقع، عجم‌اوغلو بیان می‌کند که ما درست همان‌طور که در برابر استفاده از سوخت‌های فسیلی ایستادیم و توانستیم کاری را با کمک دولت‌ها و افکار عمومی انجام دهیم که پیرو آن فرآیندهای تولیدی را به سمت کربن صفر سوق دهیم، در اینجا نیز می‌توانیم اجماعی قدرتمند در برابر اتوماسیون‌سازی افراطی ایجاد کنیم و تغییرات فناورانه را به سمتی سوق دهیم که هم برای نظام‌های اقتصادی بهره‌ورتر باشد و هم موجب بازنده‌شدن بخشی از نیروهای کار و تشدید مساله نابرابری نشود؛ زیرا به زعم عجم‌اوغلو در اینجا نیز به مانند مساله استفاده بی‌رویه از سوخت‌های فسیلی، هزینه اجتماعی استفاده از اتوماسیون‌سازی افراطی به مراتب بالاتر از هزینه خصوصی آنهاست. پس در نتیجه، نمی‌توان از کنار آن بی‌تفاوت گذشت.