وزیر دارایی، مسائل اقتصادی را نمیفهمید!
بهنیا در سال۱۳۱۵ به ایران برگشت و در وزارت راه استخدام و مامور راهسازی در خوزستان شد. در سال۱۳۲۱ رئیس راه مرکز و جنوب شد و تدریس در دانشکده فنی دانشگاه تهران را با رتبه دانشیاری آغاز کرد. پس از پنج سال به رتبه استادی رسید. بهنیا در سال۱۳۲۵ مدیرکل وزارت راه شد و سپس به عضویت هیاتمدیره بنگاه مستقل آبیاری درآمد و در سال۱۳۲۹ مدیرعامل و رئیس هیاتمدیره این بنگاه شد. در اواخر نخستوزیری زاهدی در سال۱۳۳۳ برای مطالعاتی در زمینه آبیاری به پاریس فرستاده شد؛ اما به محض اینکه در فروردین سال بعد به پاریس رسید، دولت عوض شد و او را برگرداندند و ابراهیم همایونفر را به جایش فرستادند. در دوازدهم مهر۱۳۳۹ در دولت شریفامامی وزیر راه شد و در ترمیم کابینه علی امینی نیز مدتی عهدهدار همین سمت بود. پس از سقوط دولت دکتر امینی، به سازمان برنامه رفت و رئیس دفتر فنی آن سازمان شد. آخرین شغل دولتی وی ریاست هیاتمدیره و مدیرعاملی بانک رهنی از دوازدهم اسفند۱۳۴۶ بود. بهنیا چند جلد کتاب درسی برای دانشکده فنی نوشت که انتشارات دانشگاه تهران چاپ کرد. آنچه میخوانید، بخشی از گفتوگو با این دولتمرد اسبق درباره سقوط کابینه منوچهر اقبال است.
آقای بهنیا، تا آنجا که خاطرتان یاری میکند، میتوانید برای ما توضیح بدهید که شرایطی که باعث سقوط کابینه آقای دکتر منوچهر اقبال و منصوب شدن آقای شریفامامی به نخستوزیری شد چه بود؟
در آنموقع مسالهای که خیلی اسباب نگرانی شده بود مساله مالی و اقتصادی مملکت بود. آنطور که به خاطر دارم صحبت از این بود که تورم رو به افزایش است. در صندوق دولت هیچ پول و ارزی نیست. ارز تقریبا تمام شده است و وضعیت طوری است که باید یک تحولی در اوضاع در یک جهتی پیش بیاید. این بود که آقای اقبال کنار رفت و آقای شریفامامی آمد سر کار که بتواند یک قدری اوضاع را از این نظرها جمعوجور بکند. ولی متاسفانه موفق به این کار نشد. علتش هم این بود که به نظر من وزیر دارایی وقت که تعیین شده بود، یک بهاصطلاح برداشت صحیحی از مسائل اقتصادی مملکتی نداشت و اساسا معتقد به تورم و نمیدانم، افزایش بیاندازه حجم پول و سایر مسائل، توجهی به این مسائل نداشت و یک نظامی بود و روش خاص خودش را عمل میکرد و پیدا بود که این خیلی قابل دوام نمیتواند باشد و اوضاع بهتر نخواهد شد. در تمام فعالیتهایی که زمان دکتر اقبال نسبتا زیاد شده بود، در آن موقع دیگر تقریبا به طرف، نسبتا به طرف رکود میرفت. بودجهها افزایش پیدا نمیکرد و آقای شریفامامی هم مشکلات دیگری داشت از لحاظ اجتماعی. دستههایی بودند که با او مخالفت میکردند مخصوصا معلمان، میتینگهایی علیه او تشکیل میدادند. آخرسر هم منجر به این شد که یک معلمی به قتل رسید و معلوم نشد چطور به قتل رسید در جلوی مجلس و آقای شریفامامی مجبور به استعفا شد. بعد از ایشان کابینه آقای دکتر امینی روی کار آمد.