این طرد‌‌شدگان به معنای واقعی کلمه، «پرولتاریا» بودند و تنها کاری که از دولت برای آنها برمی‌‌آمد، فرستادنشان به نوانخانه‌ها و گداخانه‌ها بود. در قرن هجدهم، جمعیت این بینوایان در بخش‌هایی از اروپا، به‌‌ویژه هلند و انگلستان، چنان زیاد شد که برای صدرنشینان هرم اجتماعی، تهدیدی جدی به‌‌شمار می‌‌رفت. امروزه که درباره وضعی مشابه در جاهایی مانند هند یا دیگر کشورهای درحال‌‌توسعه صحبت می‌‌کنیم، باید یادمان باشد که اوضاع در انگلستان قرن هجدهم بسیار بدتر از این بود. انگلستان در آن زمان شش تا هفت میلیون جمعیت داشت که بیش از یک‌میلیون و احتمالا دومیلیون آنها بینوایانی طرد‌‌شده بودند که جامعه هیچ وسیله آسایشی در اختیارشان نمی‌‌گذاشت.

مشکل بزرگ دیگر، فقدان مواد اولیه بود. انگلیسی‌‌ها با این پرسش اساسی دست‌‌به‌‌گریبان بودند: فردا روزی که دیگر جنگلی نمانده است که از چوب آن در صنایع استفاده کنیم و با هیزمش خانه‌هایمان را گرم کنیم، چه خواهد شد؟ این وضع برای طبقات حاکم، ناامیدکننده بود. سیاستمداران درمانده شده بودند که چه کنند و نجبای حاکم هیچ طرحی برای بهبود بخشیدن اوضاع نداشتند. جوانه‌های سرمایه‌‌داری مدرن از دل این وضع اجتماعی نگران‌‌کننده، سر برآورد. کسانی از میان طردشدگان و بینوایان برخاستند و دیگران را بسیج کردند و کارگاه‌هایی کوچک به پا کردند که چیزهایی تولید می‌‌کردند. این نوآوری بود. نوآوران، کالاهای گران که فقط به درد طبقات فرادست می‌‌خورد، تولید نمی‌‌کردند، بلکه کالاهایی ارزان می‌‌ساختند که به درد همه بخورد. سرآغاز سرمایه‌‌داری به شکلی که امروزه می‌‌بینیم، همین بود: آغاز تولید انبوه، اصل بنیادی صنعت کاپیتالیستی. درحالی‌که کار صنایع قبلی، تامین نیازهای طبقات فرادست بود، صنایع کاپیتالیستی جدید، بنای کارشان را بر تولید اجناسی گذاشتند که مردم عادی توان خرید آن را داشته باشند. این یعنی تولید انبوه برای توده‌های مردم.

 اصل بنیادی سرمایه‌‌داری به‌‌شکلی که امروزه در همه کشورهای دارنده نظام‌‌های پیشرفته تولید انبوه جاری است، همین است: بنگاه‌های بزرگ، که این روزها آماج حملات متعصبانه به‌‌اصطلاح چپ‌گرایان قرار دارند، تولیدکننده کالاهایی هستند که تقریبا همه‌‌اش صرف رفع حوائج توده‌های مردم می‌‌شود. بنگاه‌هایی که کارشان فقط تولید کالاهای تجملی برای ثروتمندان باشد، هرگز نخواهند توانست رشد کنند و بزرگ شوند. امروزه مصرف‌‌کنندگان کالاهایی که در کارخانه‌های بزرگ تولید می‌‌شوند، عمدتا همان کسانی هستند که در این کارخانه‌ها کار می‌‌کنند. تفاوت اساسی میان اصول تولید سرمایه‌‌داری و اصول تولید در دوران فئودالی همین است.

 تولید و تجارت در خدمت مصرف‌‌کنندگان

کسانی که می‌‌پندارند یا ادعا می‌‌کنند میان تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان محصولات شرکت‌های بزرگ فرقی هست، سخت در اشتباهند. امروزه در فروشگاه‌های بزرگ این شعار زیاد دیده و شنیده می‌‌شود که «همیشه حق با مشتری است.» مشتری هم همان کسی است که محصولات این فروشگاه یا فروشگاه‌های دیگر را تولید کرده است. کسانی هم که گمان می‌‌کنند شرکت‌های بزرگ، قدرت زیادی دارند، خطا می‌‌کنند؛ زیرا همه‌‌چیز شرکت‌های بزرگ، وابسته به حمایت و رضایت کسانی است که باید کالاهایش را بخرند. بزرگ‌ترین شرکت‌ها هم اگر مشتریان خود را از دست بدهند، همه قدرت و نفوذشان را از دست خواهند داد.

پنجاه شصت سال پیش، در همه کشورهای سرمایه‌‌داری گفته می‌‌شد که شرکت‌های راه‌‌آهن، بسیار بزرگ و قدرتمندند و انحصار ایجاد کرده‌‌اند و کسی یارای رقابت با آنان ندارد. گفته می‌‌شد که سرمایه‌‌داری در زمینه حمل‌‌و‌‌نقل به چنان مرحله‌‌ای رسیده است که دیگر جایی برای رشد ندارد؛ زیرا با حذف رقابت، خود را ویران کرده است. چیزی که هنگام گفته شدن این سخنان، نادیده گرفته می‌‌شد این بود که قدرت شرکت‌های راه‌‌آهن وابسته به توانایی آنها در زمینه خدمت‌‌رسانی به مشتریان به شکلی بهتر از انواع دیگر حمل‌‌و‌‌نقل بود. البته رقابت کردن با این شرکت‌های بزرگ، از طریق ساختن راه‌‌آهنی دیگر و با همان سبک قدیمی، کار مسخره‌‌ای بود و بی‌‌نتیجه می‌‌ماند؛ زیرا آنها که قبلا این کار را کرده بودند، امکانات کافی برای ارائه خدمات به مصرف‌‌کنندگان را داشتند.

اما طولی نکشید که رقیبانی دیگر از راه رسیدند. آزادی رقابت به این معنا نیست که هرکسی می‌‌تواند با تقلید کردن از کار دیگران موفق شود. آزادی مطبوعات هم به این معنا نیست که کسانی نوشته‌های دیگران را رونویسی و چاپ کنند و به همان موفقیتی دست یابند که آن دیگران، شایستگی آن را داشته‌‌اند. آزادی در اینجا یعنی اینکه هر کسی حق داشته باشد، چیز دیگری بنویسد. آزادی رقابت در راه‌‌آهن هم یعنی اینکه کسی بتواند ابداع و ابتکاری به خرج دهد و راه‌‌آهنی بسازد که شرکت‌های راه‌‌آهن قبلی را از جنبه رقابت در وضع بسیار دشوار قرار دهد. در ایالات متحده، اتوبوس و سواری و کامیون و هواپیما، در رقابت با راه‌‌آهن، آن را به زحمت انداختند و در جایی که به حمل مسافر مربوط می‌‌شد، راه‌‌آهن را کاملا شکست دادند.

در چارچوب سرمایه‌‌داری، هر کسی حق دارد به مشتریان خدماتی بهتر و ارزان‌‌تر ارائه کند. این روش، این اصل، در زمانی نسبتا کوتاه سراسر جهان را دگرگون کرد و موجب افزایش بی‌‌سابقه جمعیت شد. زمین‌‌های انگلستان در قرن هجدهم جوابگوی نیازهای تنها شش میلیون نفر بود آن هم برای زندگی با استاندارد بسیار پایین. اما امروزه بیش از پنجاه میلیون نفر از چنان سطح بالایی از زندگی برخوردارند که حتی ثروتمندان قرن هجدهم هم آن را نداشتند. اگر بخش بزرگی از توانایی‌‌های بریتانیا صرف کارهای دیگری مانند هزینه‌های غیرضروری سیاسی و نظامی و ماجراجویی‌‌ها نمی‌‌شد، چه بسا سطح زندگی مردم این کشور از این هم بالاتر می‌‌بود.

اینها حقایقی درباره سرمایه‌‌داری هستند. بنابراین اگر یک انگلیسی یا هر کس دیگری در هر کشور دیگری از جهان، امروزه به دوستانش بگوید که با سرمایه‌‌داری مخالف است، پاسخ خوبی می‌‌توان به او داد: «می‌‌دانی که جمعیت امروزی جهان، ۱۰برابر دوران قبل از سرمایه‌‌داری است؛ می‌‌دانی که سطح زندگی همه انسان‌‌های امروزی از سطح زندگی آبا و اجدادشان در روزگار پیش از سرمایه‌‌داری بالاتر است. با این اوصاف چرا فکر می‌‌کنی تو می‌‌توانستی یکی از آن ۱۰ نفری باشی که در غیاب سرمایه‌‌داری می‌‌توانست زنده باشد؟ همین‌‌که تو امروز هستی و زندگی می‌‌کنی دلیلی است بر موفقیت سرمایه‌‌داری، خواه خودت زندگی‌‌ات را ارزشمند بدانی یا ندانی.»

 

شش‌گفتار درباره سوسیالیسم، کاپیتالیسم، اقتصاد و سیاست، نویسنده: لودویگ فون میزس، مترجم: محمود صدری، انتشارات: دنیای‌اقتصاد