روش برخورد با مدیری که ایده کارکنان را میدزدد
از وقتی سرپرستی تیم ما را پذیرفته، دهها وظیفه به من واگذار کرده، مثل تهیه چندین گزارش و شبیهسازی و طراحی چند مدل کسبوکار. تقریبا هر روز سراغ من میآید و راهحل میخواهد و البته من بهترین راهحلهایم را در اختیارش میگذارم. من بی دریغ به او کمک میکردم تا اینکه یک روز یکی از همکارانم گفت: «در جلسه هفتگی، مایک ایدههای تو را مطرح کرد اما نگفت که این ایدهها مال خودش نیست. گفت که به تازگی ایدهای به ذهنش رسیده که دوست دارد آن را با مدیران در میان بگذارد.» از ماه سپتامبر تا حالا، بارها از همکارانم شنیدهام که او ایدههای من را بهعنوان ایدههای خودش به تیم مدیریتی سازمان ارائه میکند. همیشه شنیدهام که «مهم نیست که چه کسی ایده را مطرح میکند، مادامی که آن ایده اجرا شود و نتیجه مثبت داشته باشد.» من دائم این جمله را در ذهنم تکرار میکنم اما من برای حل یک مشکل، کلی زمان و انرژی صرف میکنم و اینکه یک نفر به دروغ، راه حل من را به نام خودش تمام کند، برایم آزاردهنده است.
با خودم گفتم: «بر فرض که ایدههای من را به نام خودش مطرح میکند. چطور به سوالات حاضران در جلسه پاسخ میدهد؟»
از یکی از همکارانم شنیدم که در یکی از جلسات، مایک یکی از ایدههای من را به بحث گذاشته بود. یکی از حاضرین در جلسه از او یک سوال فنی میپرسد و مایک میگوید: «فعلا نمیخواهم وارد جزئیات فنی شوم.» یک روز در اتاق کنفرانس گزارشی روی میز دیدم. آن را برداشتم. دیدم که گزارش من است. تحقیقاتش را خودم انجام داده بودم. خودم نتیجهگیری کرده بودم. حتی سبک نوشتاری خودم را شناختم. اما مایک قالببندی مقاله را تغییر داده بود و نام خودش را بالای آن نوشته بود. رفتارش برایم غیرقابل باور است اما ظاهرا او دست از این کارش برنمیدارد. به نظر شما چه کنم؟
پاسخ: دوست عزیز، من هم مثل تو آن جمله معروف را شنیدهام که «مهم نیست ایده را چه کسی مطرح کرده، مادامی که عملی شود و نتیجه مثبت داشته باشد.» این جمله در بعضی مواقع درست است. فرض کن که تو و دوستانت میخواهید تصمیم بگیرید که تعطیلات را در کجا و چگونه بگذرانید. در این مورد، مهم نیست که چه کسی ایده نهایی را مطرح میکند. مهم این است که به شما خوش بگذرد. اما ایدهای که حاصل تفکر و خلاقیت تو باشد، معرف و نماینده توست. گزارشها و ایدهها را تو خلق کردهای پس دیگران باید بدانند که خالق این ایدهها تو هستی. رفتار مایک، غیرحرفهای، غیراخلاقی و به دور از ادب است. شاید اگر این گزارشها را به یک مجله حرفهای میفرستادی، آنها را به نام خودت چاپ میکردند. هر کجا اثری خلق شود، نام خالق آن نیز باید ذکر شود. وقت آن رسیده که درباره این موضوع با مایک صحبت کنی. دو حالت دارد. او یا بلد نیست دستاوردهای اعضای تیمش را برای گروه بزرگی از مخاطبان توضیح دهد یا کاملا آگاهانه ایدههایتان را میدزدد و برایش مهم نیست. در هر دو صورت، باید جلویش را بگیری یا از کارت استعفا دهی. بهترین راه برای آنکه این موضوع را به میان بکشی این است که از او یک سوال بپرسی، البته در یک موقعیت مناسب. این گفتوگو میتواند اینگونه آغاز شود:
مایک: سلام. چه خبر؟
تو: همه چیز روبهراه است. اوضاع تو چطور است؟
مایک: خیلی خوبم. گوش کن، باید یک مدل طراحی کنم که تاثیر تغییر قیمتها بر سودآوری را در خط تولید X نشان دهد.
تو: بسیار خب، میتوانیم چند لحظه در اتاقت درباره آن صحبت کنیم؟
مایک: اووم! البته. بیا صحبت کنیم. ببین من به این اطلاعات نیاز دارم، میزان فروش سال گذشته و پیشبینی فروش امسال با توجه به مدل قیمتگذاری جدید.
تو: بسیار خب. مشکلی نیست. یک سوال درباره رویه انجام کار دارم. بسیاری از کارهای من به صورت مکتوب است، مثل گزارشها، پیشبینیها و مدلها. خیلی از این ایدهها در شرکت دست به دست میچرخند یا حتی به گوش سایر شرکتها میرسند که البته این به نفع ماست. از آنجاکه من برای این ایدهها کلی زمان و انرژی میگذارم و این ایدهها منعکسکننده تجربیات و دیدگاههای من هستند، مایلم که به نام خودم منتشر شوند. به این موضوع اشاره کردم، چون شنیده بودم که یکی از پروژههای من به نام شما ارائه شده بود. میخواستم مطمئن شوم که در این مورد هم عقیدهایم.
مایک: گوش کن! من چون مدیر این واحد هستم اسمم را بالای بعضی از گزارشها مینویسم. خیلی حساس نباش! من این واحد را اداره میکنم پس طبیعی است که به عنوان سرپرست این تیم، ایدههای اعضا را با دیگران به اشتراک بگذارم.
تو: تا جایی که من میدانم، وقتی شخصی یک گزارش یا طرح پیشنهادی جامعی تهیه میکند، باید نام خودش روی آن درج شود، نه نام مدیرش. مگر اینکه شرکت سیاستهای جدیدی اعمال کرده باشد که من از آن بیخبرم.
مایک: چقدر زودرنج هستی!
تو: از شما انتظار دارم که اگر از این به بعد اثر فکری یا گزارشی به شما ارائه کردم، اسمم را بالای آن بنویسید. با کمال میل حاضرم در جلسات حاضر شوم و همه را در جریان جزئیات قرار دهم و توضیحات لازم را در اختیارتان بگذارم.
مایک: نیازی به این کارها نیست!
(پایان مکالمه)
کاملا درکت میکنم اگر با خواندن این مکالمه دچار استرس شده باشی. برخورد با مدیران بی اعتماد به نفس، کار آسانی نیست. او ممکن است حرفت را بپذیرد یا از کوره در برود.
بعضیها حتی به خودشان زحمت نمیدهند و فوری به دنبال کار جدید میگردند. اما اگر بتوانی به مایک بفهمانی که اجازه نمیدهی ایدههایت را به راحتی بدزدد، مهارتهایت را تقویت کردهای.
ممکن است مایک از صحبتهای تو درس بگیرد و به بهترین دوست و همکار تو تبدیل شود.
تغییر کردن آسان نیست. باید قدم برداری، یا با او بیپرده صحبت کنی یا به دنبال کار بگردی یا هر دو.
بدان که هر کدام از این دو مسیر را انتخاب کنی، پس از آنکه از این چالش عبور کردی، قدرتمندتر خواهی شد و وقتی گام اول را برمیداری، یعنی به اندازه کافی قدرتمند هستی.
ارسال نظر