انفجاری از نابرابری اقتصادی
مترجم: محمدرضا طایفه
چگونه می‌توانیم موفقیت باورنکردنی کاندیدای «سوسیالیست» برنی سندرز را در انتخابات مقدماتی آمریکا تفسیر کنیم؟ سناتورِ ایالت ورمانت اکنون در میان رای دهندگانِ کمتر از پنجاه سالِ متمایل به دموکرات از هیلاری کلینتون پیشی گرفته است و تنها با کمکِ نسل‌های مسن‌تر است که کلینتون توانسته هنوز در نظرسنجی‌ها جلوتر باقی بماند. از آنجا که سندرز با ماشینِ سیاسیِ کلینتون‌ها روبه‌رو است و همچنین با توجه به محافظه کاری جریان اصلی رسانه ها، این امکان هست که سندرز برنده رقابت با کلینتون نباشد. با این وجود اکنون به خوبی نشان داده شده است که سندرزی دیگر - احتمالا جوان‌تر و نه انقدر سفیدپوست - می‌تواند در آینده‌ای نزدیک برنده انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا شود و چهره این کشور را تغییر دهد. درواقع از بسیاری جهات ما شاهد پایانِ دوران سیاسی-ایدئولوژیکی هستیم که با پیروزی رونالد ریگان در سال ۱۹۸۰ آغاز شد.
اجازه دهید کمی به گذشته نگاهی بیندازیم. از دهه 1930 تا ۱970 آمریکا در خط مقدم جبهه‌ای از سیاست‌های اقتصادی قرار داشت که هدفش کاهشِ اختلاف طبقات اجتماعی در داخل کشور بود. بخشی از این سیاست‌ها به خاطرنشان دادن اختلاف با «اروپای کهن» بود که بسیار نابرابر و مخالف با روح دموکراتیک امریکایی دیده می‌شد. به همین دلیل در سال‌های میان دو جنگ جهانی، آمریکا سیستم مالیات بر درآمد و املاک بسیار پیشرویی را ابداع کرد و سطوحی از پیشرو بودن مالی را برقرار کرد که هیچ‌گاه در آن سوی اطلس [اروپا] دیده نشده بود. از 1930 تا 1980 - برای نیم قرن - نرخ مالیات برای بالاترین درآمد (بیش از یک میلیون دلار در سال) به‌طور میانگین ۸۲ درصد بود، با حداکثر مالیاتی برابر ۹۱ درصد بین دهه‌های 1940 تا 1960 (دوران روزولت تا کندی). نرخ حداکثر مالیات در هنگام انتخاب ریگان در 1980 هنوز به میزان قابل توجهِ ۷۰ درصد بود. چنین سیاستی به هیچ وجه رشدِ قدرتمندِ اقتصادِ امریکای پس از جنگ را تحت تاثیر قرار نداد، به این دلیلِ ساده که در واقع دلیل خاصی برای پرداخت پنجاه میلیارد به ابرمدیران اقتصادی نیست وقتی چندمیلیارد هم کفایت می‌کند. مالیات بر املاک نیز، که به همین میزان پیشرو بوده و برای گران‌قیمت‌ترین املاک به ۷۰ تا ۸۰ درصد می‌رسید (این نرخ در آلمان و فرانسه تقریبا هیچ‌گاه از ۳۰ تا ۴۰ درصد فراتر نرفته است) به میزان زیادی از تجمع ثروتِ تولید شده آمریکاییان در نزد معدودی جلوگیری کرد، درحالی‌که آنان از نابودی‌ها و جنگ‌هایی که اروپاییان با آن مواجه بودند نیز در امان بودند.

یک سرمایه داری افسانه‌ای
در عین حال در دهه ۱۹۳۰، سال‌ها پیش از آنکه کشورهای اروپایی اقدامی کنند، ایالات متحده برای کل کشور حداقل دستمزدی تعیین کرده بود. در اواخر دهه ۱۹۶۰ این مقدار حدود ۱۰ دلار در ساعت (به قیمت‌های امروزی) بود، که با فاصله بسیاری بالاترین مقدار در زمان خود بود. تمامیِ این سیاست‌ها تقریبا بدون ایجادِ بیکاری پیگیری می‌شد، زیرا هم سطحِ بالای قابلیتِ تولید و هم سیستمِ آموزشی اجازه آن را می‌داد. در همین زمان‌ها است که این کشور به اختلافِ حقوقیِ غیردموکراتیک میان سفیدها و رنگین پوستان در ایالاتِ جنوبی بالاخره پایان داد و سیاست‌های اجتماعی جدیدی را اتخاذ کرد.همه این تغییرات مخالفت‌های شدیدی را شعله ور ساخت، به‌خصوص در میانِ نخبگان مالی و بخشِ مرتجعِ رای دهندگانِ سفیدپوست.

تحقیر شده در ویتنام
آمریکای دهه پنجاه بیش از پیش نگرانِ آن بود که بازندگانِ جنگِ دومِ جهانی (به‌طور خاص آلمان و ژاپن) با سرعتی بسیار زیاد در حالِ رسیدن به این کشورند. ایالاتِ متحده همچنین از بحران نفت، تورم و عدم به‌روزرسانی نرخ مالیاتی ضربه خورده بود. [بحران گروگانگیری و کاهش اعتبار جهانی آمریکا نیز در همین زمان بود.] سوار بر امواجِ همه این نارضایتی‌ها، ریگان در ۱۹۸۰ بر پایه برنامه‌ای انتخاب شد که هدف از آن بازگشتِ سرمایه داری افسانه‌ای بود که گفته می‌شد زمانی در گذشته وجود داشته است. اوج این برنامه جدید، تجدیدنظر در مالیات‌ها در سال ۱۹۸۶ بود که به نیم قرن سیستم مالیاتی پیشرو پایان داد و نرخ مالیات برای بالاترین درآمد را به ۲۸ درصد کاهش داد. دموکرات‌ها هیچ‌گاه این تغییرات را به درستی به چالش نکشیدند، نه در زمان کلینتون (۱۹۹۲تا ۲۰۰۰) و نه اوباما (۸۰۰۲ تا ۶۱۰۲)؛ دورانی که مالیاتِ حداکثر در نرخی حدود ۴۰ درصد ثابت شد که دو برابر کمتر از میزانِ میانگین مالیاتی در سال‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۸۰ است. این تغییرات باعث انفجاری از نابرابری اقتصادی در ایالات متحده شد که با حقوق‌های بسیار بالا برای آنانی که امکانش را داشتند و همچنین رکودِ مالی برای تقریبا تمام دیگر آمریکاییان همراه بود. همه این اتفاقات در حالی رخ داد که رشدِ اقتصادی نیز چشمگیر نبوده است (هرچند که در هر حال از اروپا بالاتر بوده است که در مشکلاتی متفاوت دست و پا می‌زند).

برنامه‌ای پیشرو
یکی از اقداماتِ ریگان، ثابت نگاه داشتن حداقلِ دستمزد بود که از 1980 به این طرف به شکلی آرام اما مطمئن به‌دلیل تورم کاهش یافته است. مجددا این رژیم سیاسی- ایدئولوژیک تقریبا هیچ‌گاه در دوران کلینتون و اوباما به چالش کشیده نشده است.موفقیت‌های فعلی سندرز نشان می‌دهد که بسیاری از آمریکاییان از افزایش نابرابری و آنچه «تغییرات [صرفا] سیاسی» خوانده می‌شود خسته شده‌اند و قصد دارند هم برنامه‌ای پیشرو را احیا کنند و هم سنتِ آمریکایی مساوات را. هیلاری کلینتون، که در سال 2008 چپگرایانه‌تر از اوباما در زمینه‌هایی چون بیمه سلامت کمپین می‌کرد، اکنون به نظر در حالِ دفاع از وضعیت جاری است، وارثی دیگر بر رژیمِ سیاسیِ ریگان-کلینتون-اوباما. سندرز به صراحت می‌گوید که خواستار بازگشت مالیات‌های پیشرو و حداقلِ دستمزدی بالاتر است (۱۵ دلار در ساعت). او به این موارد بیمه سلامت و دانشگاه‌های رایگان را نیز می‌افزاید، آن هم در کشوری که نابرابری در دسترسی به آموزش به سطوحی باورنکردنی رسیده است. او دره‌ای عمیق را نشان می‌دهد که میانِ زندگی روزمره اغلب آمریکایی‌ها و دلداری‌های سخنرانی‌های سیاسی کارانه برندگانِ سیستم پدید آمده است.در همین حال، حزب جمهوریخواه در گفتمانی ابرملی گرایانه، ضد مهاجر و ضد اسلام غرق می‌شود (گرچه اسلام نیروی مذهبی چندان قدرتمندی در این کشور نیست) و پرستشِ بی‌حد و حصرِ اموالِ انباشته شده سفیدپوستانِ ثروتمند.قاضی‌های منصوب شده توسط ریگان و بوش هرگونه مانع قانونی دربرابر تاثیرگذاری پولِ ثروتمندان بر سیاست را از بین برده اند، امری که به شدت راه پیش روی کاندیدایی نظیر سندرز را پیچیده می‌کند. با این وجود، اشکال جدید ایجاد حرکتِ سیاسی و تامین مالی توسطِ مردم توان مقابله با این روند را دارد و قادر است آمریکا را وارد دوران سیاسی جدیدی کند. ما با پیشگویی‌های تیره و تاریکِ «پایان تاریخ» فاصله بسیاری داریم.