- دارا: خب،  تا به حال در مورد اینکه رامونا چطور خودش را وسط می‌‌‌اندازد،  رفتارش چقدر مشکل‌‌‌ساز است،  و اینکه چقدر شما از این موضوع ناامید و آزرده هستید،  صحبت کردیم. اینها را به وضوح فهمیدم. اما مثل اینکه چیزهایی هم هست که او در آنها نقش مفیدی داشته است. حالا می‌‌‌خواهم از تو یک سوال متفاوت بپرسم و دوست دارم قبل از اینکه جوابم را بدهی،  چند لحظه خوب به آن فکر کنی. آماده‌‌‌ای؟

- بن: بله

- دارا: در رفتار بد رامونا چه چیزهای خوبی می‌‌‌بینی؟ می‌‌‌دانم رفتار او آزاردهنده است و ممکن است گستاخانه به نظر برسد. نمی‌‌‌خواهیم اثر این رفتار بد را دست کم بگیریم،  اما آیا نکته مثبت،  مفید یا حاوی ارزشی برای تیم در او هست؟

- {بن بعد از یک سکوت طولانی}: خب،  فکر می‌‌‌کنم درستش این است که او چیزهایی را می‌‌‌گوید که دیگران نمی‌‌‌گویند. تا مواردی را که غیرقابل بحث هستند،  مطرح کند.

- دارا: یعنی که او جسارت دارد.

- بن: بله،  و حدس می‌‌‌زنم او روابط دوستانه را فدای کاری که می‌‌‌خواهیم به سرانجام برسانیم می‌‌‌کند.

- دارا: می‌توانی یک مثال بیاوری که چطور این کار را انجام می‌‌‌دهد؟

- بن: بله،  قطعا. همه می‌‌‌دانند که داده‌‌‌ها ناقصند،  اما رامونا تنها فردی بود که این موضوع را با صدای بلند مطرح کرد. هیچ‌‌‌کس دیگری چیزی نگفت. چیزی که من فهمیدم این بود که اذعان به این موضوع،  حداقل یک ماه ما را عقب می‌‌‌اندازد. مجبوریم دوباره از اول شروع کنیم و یک شرکت تحقیقات بازار بهتر پیدا کنیم. وقتی همه ما جور دیگری فکر می‌‌‌کردیم،  رامونا حرفش را زد.

-دارا: مثال بسیار خوبی است. انگار که رامونا یک نقش ناراحت‌‌‌کننده،  اما مهمی ایفا می‌‌‌کند. و سکوت بقیه اعضای تیم در واقع مانعی برای رسیدن به عملکرد عالی است،  چون راحت‌‌‌تر این است که مشکل موجود را به روی خود نیاوریم تا مودب،  آرام و بی‌‌‌دردسر به نظر برسیم.

- بن: بله،  اعضای تیم و البته خود من،  ترجیح می‌‌‌دهیم برای هم خوب و مودب باشیم تا اینکه بخواهیم مسائل سخت را مطرح کنیم.

- دارا: این رفتار شما چطور مانع تلاشتان برای به سرانجام رساندن کارتان می‌‌‌شود؟

- بن: خب،  به طور جدی مدیریت ریسک را تضعیف می‌‌‌کند. نمی‌توانیم برای چیزی که تمایل نداریم اذعانش کنیم و در موردش بحث کنیم،  آماده باشیم.

- دارا: چیز دیگری هم هست؟

- بن: فکر می‌‌‌کنیم این‌طوری بهترین ایده‌‌‌ها را از دست می‌‌‌دهیم. اولین ایده‌‌‌ای که یک نفر مطرح می‌‌‌کند را می‌‌‌پذیریم و دنبالش را می‌‌‌گیریم و می‌‌‌گوییم خیلی خوب است و فقط از آن تعریف می‌‌‌کنیم. انگار پرس‌‌‌وجو کردن برای ایده‌‌‌های دیگر،  بی‌‌‌ادبانه به نظر می‌‌‌رسد.

- دارا: فهمیدم. چیزی که می‌‌‌شنوم این است که حتی اگر فعلا مساله رامونا را کنار بگذاریم،  چیزهای دیگری هم هست که مانع ارتقای عملکرد تیم شما می‌‌‌شود. درست است؟

- بن: بله،  قطعا.

- دارا: می‌توانی آنها را فهرست‌‌‌وار بگویی؟

- بن: همان‌‌‌طور که گفتم،  ما مودب بودن را به صداقت داشتن ترجیح می‌‌‌دهیم. دوست نداریم به خاطر یک فکر بهتر یا کم کردن ریسک،  بینمان درگیری پیش بیاید.

- دارا: و دیگر؟

- بن: این مهم‌ترینشان است.

- دارا: پس چیزی که فهمیدم این است: حتی اگر رویکرد تهاجمی رامونا،  جلوی ایده‌‌‌های خوب دیگران را بگیرد،  باز هم کنار گذاشتن او از تیم،  روش خوبی برای ارتقای عملکرد تیم نیست،  چون کس دیگری نمی‌‌‌خواهد نظرش را بگوید و تفکر گروهی را به چالش بکشد. درست فکر می‌‌‌کنم؟

- بن: بله،  کنار گذاشتن او ممکن است شرایط را بدتر کند. او کیفیتی از شجاعت و جسارت را دارد که تیم ما - و همچنان خود من - واقعا نیاز دارد.

- دارا: خیلی جالب است. با توجه به این موضوع،  تیمی که بخواهد عملکرد عالی داشته باشد،  چه شکلی است؟

- بن: باید به اندازه من حساس و به اندازه رامونا شجاع باشد.

- دارا: به اندازه تو حساس و به اندازه رامونا شجاع. قانع‌‌‌کننده است. و می‌توانم هیجان تو را حس کنم. حساس بودن و شجاع بودن به طور همزمان؟

- بن: کم و بیش. اگر رامونا بتواند یاد بگیرد که نظرش را بدون آزرده کردن بقیه ما ابراز کند،  و بقیه ما بتوانیم یاد بگیریم که صادقانه حرف بزنیم و مسائل مهم را مطرح کنیم،  واقعا به یک جایی می‌‌‌رسیم.

- دارا: بنابراین،  در حالی که رامونا خودش بخشی از مشکل است...

- بن: بخشی کلیدی از راه‌حل را در دست دارد.

- دارا: بنابراین،  می‌توانم آنچه را که تا به حال در موردش صحبت کردیم،  تغییر شکل دهم؟

- بن: بله،  لطفا.

- دارا: برای داشتن یک تیم با عملکرد عالی،  باید فرهنگی ایجاد کنید که همه،  واقعیت خودشان را با دقت و حساسیت بیان کنند و به حرف زدن،  گوش دادن و پذیرا بودن در برابر واقعیت‌‌‌های دشوار به خاطر تیم،  بهترین دستاوردها و رشد و توسعه خودشان،  پایبند باشند،  درست گفتم؟

- بن: بله،  کاملا. حالا واقعا برای درست کردن چنین تیمی هیجان‌‌‌زده‌‌‌ام،  چون همه تکه‌‌‌های آن را دارم. بله،  رامونا بخشی از مشکل ما هست،  اما کل مشکل نیست. من هم بخشی از مشکل هستم - و همین‌‌‌طور بقیه اعضا. و ما با هم راه‌حل را می‌‌‌سازیم. فقط باید بفهمم چطور این تکه‌‌‌ها را به‌‌‌ درستی کنار هم بگذارم.

- دارا: هیجان‌‌‌انگیز است!

- بن: ظاهرا ما دو فرهنگ کاملا متفاوت در تیممان داریم - فرهنگ ما و فرهنگ رامونا. هیچ‌‌‌کدام درست یا غلط نیستند. هر دو برای عملکرد عالی ضروری هستند. حالا چطور آنها را تلفیق کنم؟

در بخش‌‌‌های بعدی دوباره قسمت‌‌‌هایی از این گفت‌‌‌وگو را بازبینی می‌‌‌کنیم تا ببینیم دارا چطور از این سوالات استفاده می‌‌‌کند تا به بن در کشف فرصت پنهانش کمک کند.