استاد بازی‌‌ها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه‌‌ای

شکست نشست کمپ دیوید۲ در ژوئیه ۲۰۰۰ منجر به وقوع انتفاضه‌ فلسطین در اکتبر همان سال شد. سپس یک سال بعد حمله‌ ۱۱سپتامبر القاعده به نظم تحت رهبری آمریکا باعث سرنگونی صدام حسین توسط بوش و رشد نفوذ انقلابی ایران در بغداد شد. ایالات‌متحده در جنگ‌های افغانستان و عراق گرفتار شد. انقلاب‌های جهان عرب منجر به سرنگونی حسنی مبارک، جانشین سادات شد و مصر را به خواب راهبردی سوق داد و جنگ داخلی در سوریه را تسریع کرد. ایرانی‌ها از فرصت استفاده کردند و تلاش خود را برای هژمونی در سراسر جهان عرب به‌کار گرفتند.

کیسینجر چگونه سعی می‌کرد نظم را از این چشم‌انداز هرج‌ومرج خاورمیانه بازآفرینی کند؟ او در کتاب «نظم جهانی»اش سرنخ‌هایی ارائه می‌دهد. انقلابیون مسیحایی که به دنبال ایجاد «نظام الهام گرفته‌ الهی» خود از طریق ارعاب دولت‌های سکولار بودند، باید مغلوب شوند. ایران «کشور بزرگی بود که به‌طور مشروع در نظام دولت‌های وستفالیا جای گرفته بود.» او استدلال می‌کند که چالش این بود که ایران را متقاعد کنیم که انقلابش را کنار بگذارد و به رفتارهای باشکوه‌تر بازگردد. او طرفدار سرنگونی رژیم نیست. در عوض، در اصطلاح کلاسیک موازنه‌ قدرت، او پیشنهاد می‌کند که وقتی ایران دوباره تصمیم گرفت طبق قوانین بازی کند، ایالات‌متحده باید به‌عنوان متعادل‌کننده عمل کند و خود را به همه‌ قدرت‌های متخاصم نزدیک‌تر از آنها به یکدیگر قرار دهد.

در این میان، باید تعادل جدیدی برای ایجاد توازن در برابر ایران ایجاد شود. او پیشنهاد می‌کند که این امر باید توسط اتحادی از کشورهای سُنی ایجاد شود. اما با توجه به اینکه مصر به چالش‌ها و مشکلات داخلی خود در همسایگی نزدیک خود مشغول است، سوریه در هرج‌ومرج، عراق تحت نفوذ ایران و کشورهای عربی خلیج‌فارس در حال جنگ بین خود هستند، این یک پیشنهاد چالش‌برانگیز است. دولت ترامپ سعی کرد یک اتحاد استراتژیک خاورمیانه متشکل از کشورهای عربی سنی -به نام ناتوی عربی- برای مقابله با ایران تشکیل دهد. این باور هرگز از بین نرفت؛ زیرا بیشتر کشورهای عربی، به‌ویژه مصر، علاقه‌ای به کشیده شدن به رویارویی با ایران نداشتند. بازطراحی کیسینجر نمی‌توانست عامل دیگری را در نظر بگیرد که او با وجود عقب‌نشینی آمریکا از آسیای جنوب شرقی در دوران مسندنشینی خود تشخیص می‌داد. در زمان دولت اوباما، ایالات‌متحده شروع به عقب‌نشینی از درگیری‌های ناامیدانه خود در جنگ‌های خاورمیانه کرده بود؛ روندی که در دولت ترامپ و بایدن ادامه یافت. با کاهش شدید وابستگی این کشور به نفت خاورمیانه و با ظهور چین که نیازمند تخصیص مجدد دارایی‌های نظامی و توجه سطح بالا به آسیا است، نقش ایالات‌متحده در ایجاد ثبات در خاورمیانه باید تغییر کند. این بازطراحی اکنون ایالات‌متحده را ملزم می‌کند که نقش خود را از تسلط بر نظم منطقه‌ای به حمایت از متحدان و شرکای منطقه‌ای آمریکا تغییر دهد؛ زیرا آنها به‌طور فزاینده‌ای پیشگامی را بر عهده می‌گیرند.

اسرائیل، عربستان سعودی و امارات بازیگران منطقه‌ای اصلی متحد ایالات‌متحده‌اند که قادر به ایفای این نقش هستند. آنها تصور مشترکی از قدرت ایران دارند و سیاست‌های خود را برای مقابله با این کشور هماهنگ می‌کنند. [عربستان و امارات] با توجه به قدرت و ثروت نفتی خود، به ترتیب می‌توانند از نظر تئوری، ستون‌های یک اتحاد سُنی- اسرائیلی جدید (با حمایت ایالات‌متحده) را فراهم کنند که می‌تواند به‌عنوان وزنه‌ای در برابر ایران بکار رود و با حمایت مصر و اردن پایه‌های نظم نوین منطقه‌ای را فراهم کند. با این ‌حال، عربستان سعودی یک ستون مشکل‌ساز در این نظم بازطراحی شده‌ مورد حمایت آمریکاست. رهبر جوان جاه‌طلب، سرسخت و بی‌رحم عربستان، یعنی ولیعهد محمد بن‌سلمان، به تعداد کمی از قوانین بازی کیسینجر احترام می‌گذارد. کارزار تهاجمی او برای سرکوب حوثی‌های یمن پیشنهادی پرهزینه و بدون سود برای عربستان سعودی بود که تنها به نفع ایران تمام شد. تصمیم او برای افزایش چشمگیر تولید نفت در زمانی که تقاضا به‌دلیل همه‌گیری ویروس کرونا به‌شدت افزایش یافته بود، باعث سقوط قیمت نفت شد و صنعت نفت شِیل ایالات‌متحده را ویران کرد. محاصره‌ قطر، همسایه کوچک اعراب، تنها باعث شد این کشور کوچک عربی بیشتر به ایران وابسته شود. او که محصول آموزش خانگی بود، به‌وضوح می‌توانست از آموزش کیسینجری در چگونگی حفظ بهتر نظم منطقه‌ای بهره ببرد.

اسرائیل در برقراری توازن با ایران توانمندتر و قابل‌اعتمادتر است و کشورهای عربی به‌طور فزاینده‌ای مایلند تا با دولت یهود در زیر میز [در خفا] یا درباره امارات، بحرین، مراکش و سودان، در بالای میز [آشکارا] به اهداف مشترک بپردازند. همان‌طور که کیسینجر پیش‌بینی کرد، آنها از درگیری خسته شده و آماده‌اند تا روابط با اسرائیل را بدون نیاز به حل مناقشه با فلسطینی‌ها عادی‌سازی کنند؛ اما همان‌طور که کیسینجر می‌توانست به آنها بگوید و همان‌طور که شروع درگیری بین اسرائیل و حماس در سال۲۰۲۱ تاکید کرد، یک نظم پایدار حداقل به میزانی از عدالت برای فلسطینی‌ها نیاز دارد. این امر ما را به چرخه‌ کامل نیاز به یک روند صلح برای ارتقای بهتر نظم منطقه‌ای و نیاز به نظم منطقه‌ای باثبات برای ارتقای بهتر صلح می‌رساند. کیسینجر همچنان به دیدگاه بدبینانه‌ خود درباره‌ فرصت‌های آشتی واقعی بین اسرائیل و فلسطینی‌ها ادامه می‌دهد.

بنابراین او به ایده‌ «برخی ترتیبات موقت برای افزایش امکان همزیستی عملی» بین اسرائیل و یک کشور فلسطینی در بخشی از کرانه باختری بازگشت که «ویژگی‌های حاکمیتی را در انتظار یک توافق نهایی اعطا کرد.» در فرمول تحقیرآمیز نتانیاهو نه یک «دولت منهای حاکمیت» بلکه یک «دولت در حال شکل‌گیری» است که به‌تدریج با اسرائیل آشتی می‌کند و توانایی‌هایی را برای بر عهده گرفتن مسوولیت‌های خود در چارچوب یک نظم پایدار خاورمیانه‌ای ایجاد می‌کند. با این ‌حال، برای اینکه این روند گام‌به‌گام کارگر باشد، اولین گام مفید برای اسرائیل همانا به رسمیت شناختن دولت فلسطین در مرز نهایی بین آنها خواهد بود که در آینده مورد مذاکره قرار خواهد گرفت. در این میان، فلسطینیان به‌تدریج باید کنترل بیشتری بر اراضی کرانه باختری به‌دست آورند؛ درحالی‌که اسرائیل باید گسترش شهرک‌سازی را در آنجا متوقف کند.