بخش پایانی

شما صحبت از وجود یک جامعه رانتیر به علت وفور نفت در ایران کردید که باعث شکل نگرفتن بازارهای رقابتی شده که جامعه را وابسته به دولت کرده است، اما با توجه به اینکه اولین چاه نفت در سال ۱۲۸۷ شمسی به بهره‌برداری رسید؛ ولی ما ردپای این رابطه یک‌طرفه بین دولت و جامعه را قبل از پیدایش نفت نیز در ایران می‌بینیم و رگه‌هایی از استبداد نیز همواره وجود داشته است، این مساله را چطور باید تبیین کنیم؟ وقتی به دوره صفویه یا قاجار برمی‌گردیم، می‌بینیم درست است که نفت نداشتیم، اما عمده تجارت باز هم در دست دولت بوده است؛ یعنی شاه عباس اول که به نظر من فرد بسیار باهوشی بود و مزیت‌های کشور را به خوبی درک کرده بود،‌نوعی انحصار تجارت را به وجود آورد. یعنی این انحصار درآمد قبل از نفت هم بوده و باز هم یک رابطه یک‌سویه بین حکومت‌های متمرکز و دیکتاتوری با جامعه وجود داشته است. البته نباید فراموش کنیم که دموکراسی هم آن زمان در دنیا خیلی توسعه پیدا نکرده بود. مثلا بعد از جنگ جهانی اول، اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۱۷ به وجود می‌آید که با خودش تمام اروپا را به سمت تمرکز اقتصادی می‌برد و دموکراسی بین دو جنگ جهانی به شدت تضعیف می‌شود و بحران سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۲ را به وجود می‌آورد که دنیا را به سمت نابودی هدایت می‌کند، اما بعد از جنگ جهانی دوم،‌ یک دوره بازگشت را در دنیا می‌بینیم که آمریکایی‌ها بازار خودشان را با استفاده از مقررات «گات» در اختیار اروپا قرار می‌دهند و بانک ترمیم و توسعه برای تامین اعتبار و صندوق بین‌المللی پول شکل می‌گیرد و به نوعی آزادسازی اقتصادی از سال ۱۹۵۰ به بعد شروع می‌شود که عمر آن به۶۰سال هم نمی‌رسد. پس اگر بخواهیم رابطه دموکراسی با اقتصاد بازار را بررسی کنیم، باید بعد از جنگ جهانی دوم را بررسی کنیم.

دموکراسی در محیط اقتصادی همان آزادسازی اقتصادی است، یعنی اگر من آزادم که نماینده پارلمان را انتخاب کنم پس در انتخاب کالا نیز آزاد خواهم بود. این دو موضوع، دو روی یک سکه است که بعد از جنگ جهانی دوم با هم رشد کردند البته باید این را هم در نظر گرفت که حکومت‌ها در دنیا همواره گرایش به نوعی دیکتاتوری دارند. شما حکومت‌های آمریکا و اروپا را در نظر بگیرید می‌بینید دموکراسی موجود در اروپا عمیق‌تر از آمریکا است که به دلیل فرهیختگی بیشتر مردم اروپا است، اما در کشورهای جهان سوم که انسان‌ها رشد کافی پیدا نکرده‌اند، جامعه هم رشد پیدا نکرده است تا دموکراسی توسعه پیدا کند، البته در همین اروپاهم تصمیمات یک‌طرفه توسط دولت‌ها گرفته می‌شود.

در سایر کشورهای نفت‌خیز مانند کشورهای اروپایی پیامدهای منفی دولت‌های رانتیر دیده نمی‌شود، آیا تفاوت بین اقتصاد نفتی و دولت نفتی می‌تواند دلیل این مساله باشد؟

در اروپا وقتی نفت به وجود آمد جامعه مبانی دموکراتیک را داشت، اما زمانی که نفت در ایران به وجود آمد، حکومت اساسا دموکراتیک نبود. پس مبنای حرکت متفاوت است و کشورهای اروپایی به این دلیل که ساختار اقتصادی متفاوتی داشتند به سمت دولت‌های رانتیر حرکت نکردند، اما در ایران در آن زمان اقتصاد متمرکز بود؛ یعنی شکل آن فرق می‌کرد و در بستر متمرکز آن زمان نفت به وجود آمد و ابزار قدرت شد و رابطه دولت و جامعه از هم گسسته‌تر شد.

شما اتخاذ چه سیاست‌هایی را به عنوان راه گریز از پیامدهای منفی ناشی از دولت رانتیر مناسب می‌دانید؟

به نظر من، اقتصاد امروز ما متاسفانه بیشتر به اقتصاد غیررسمی‌ نزدیک شده است؛ یعنی هم رانت بسیار زیادی وجود دارد و هم اینکه شفاف نیست. وقتی اقتصاد غیررسمی‌شکل می‌گیرد و عوامل رقابت در بازار حضور ندارند مسلما فساد شکل می‌گیرد. پس اگر می‌خواهیم از این پیامدها دور بشویم و رقابت واقعی را به وجود آوریم، ابتدا باید مبانی اصلی جامعه را که عرضه و تقاضا در آنجا شکل می‌گیرد، اصلاح کنیم؛ یعنی اقتصاد باید شفاف شود. به عنوان مثال سال‌ها است که شرکت‌ها به پیروی از یک سنت قدیمی‌ همواره دو دفتر داشتند؛ یک دفتر واقعی و یک دفتر برای مالیات به دلیل اینکه نرخ‌های مالیات غیرمنطقی بود؛ اما اقدام دولت گذشته برای یکسان‌سازی نرخ مالیات باعث شد تا شرکت‌ها نیازی به داشتن دو دفتر نداشته باشند و این امر موجب شفاف‌‌سازی حساب شرکت‌ها شد که تصمیم مناسبی بود. از این دست تصمیم‌ها در اقتصاد کشور باعث می‌شود تا بنگاه‌ها نیز شفاف ‌تر عمل کنند. بنابراین باید مبانی قانونی را تصحیح کنیم و اول از همه دولت باید خود به قانون احترام بگذارد. شما ببینید اینکه در حال حاضر دولت می‌گوید من به برنامه چهارم اعتقاد ندارم، واقعا ادبیات مناسبی برای دولت نیست؛ زیرا به هر حال برنامه چهارم قانونی است برای حرکت و راهبردی است برای رفتار دولت در طول ۵‌سال متوالی.

و در این حالت بی‌احترامی‌به قانون از خود دولت شروع شده است پس دولت هم باید با رفتار شفاف به قانون احترام بگذارد و از طرف دیگر مقررات زدایی کند. بعد از اصلاح مبانی جامعه باید به سمت اطلاع‌رسانی شفاف حرکت کنیم و نخبگان جامعه نیز رسالت بسیار مهمی‌در این زمینه دارند، از طرف دیگر در مورد چگونگی مدیریت نفت در اقتصاد بهتر است نفت هم در مکانیزم بازار در قالب بهره مالکانه قرار گیرد که در برنامه چهارم هم وجود داشت زیرا در حال حاضرقیمت تمام شده استخراج نفت در یک چاه خیلی کم و در چاه دیگر زیاد است و دولت هم باید به این نسبت بهره مالکانه بگیرد تا سود متعادل در بازار تخصیص یابد و تمام منافع چاه نفت را هم در اختیاریک بخش‌خصوصی قرار ندهد .اما بهره مالکانه متاسفانه در برنامه چهارم اجرا نشد و گرنه پول نفت نباید به دست دولت برسد. اگر این‌طور می‌شد دولت هم بهره مالکانه می‌گرفت و هم مالیات بر سود ، در این صورت حجم مالیات در کشور افزایش پیدا می‌کرد و مکانیزمی‌پیدا می‌شد که رقابت صحیح میان افرادی که در چاه‌های نفت کار می‌کنند و هم چنین آنهایی که در صنایع وابسته به آن مشغول می‌شوند، صورت گیرد. در نهایت اتخاذ این راهکارهای اقتصادی و جامعه شناختی باید باعث شکل‌گیری یک اقتصاد آزاد و رقابتی در کشور شود. هم‌چنین به منظور پیاده کردن این رابطه دو طرفه بین حکومت و جامعه و تقویت دموکراسی به طور بنیادین ابتدا باید انسان‌سازی کرد. در میان مدت هم باید مطبوعات رشد پیدا کنند به این دلیل که آزادی مطبوعات یکی از شاخص‌های اصلی دموکراسی است. در کوتاه مدت هم باید به دولت فشار بیاوریم تا قدم به قدم به سمت آزادسازی حرکت کند.

شما در کوتاه‌مدت آزادسازی سیاسی را مقدم می‌دانید یا آزادسازی اقتصادی؟

این بحث خیلی زیاد مطرح شده است؛ اما من همیشه این دو پدیده را به همراه هم می‌بینم و سلسله مراتب برای آنها قائل نیستم؛ زیرا هر دو، فرآیندهایی هستند که در جامعه وجود دارند. پس بحث مقدمه و موخره درست نیست؛ بلکه باید توام با هم حرکت کنند و اگر این دو بعد به طور هماهنگ با هم حرکت نکنند، جامعه نیز نامتعادل می‌شود. توصیه من به دولتمردان نیز در گذشته همین بود که نمی‌شود دموکراسی سیاسی را افزایش داد؛ اما دموکراسی در محیط اقتصادی وجود نداشته باشد یا کم رنگ باشد یعنی این دو بعد لازم و ملزوم یکدیگر هستند.

منبع: Rastak.com