ساواک در تمام شرکت‌های دولتی مامور داشت

برای اینکه گرفتار مامورین ساواک نشوم نزد آن خویشاوند خود رفتم. ما ۱۱ سال با هم زندگی کرده بودیم. از وقتی که او سروان بود تا موقعی که سرتیپ شد. خلاصه رفتم منزل او و گفتم یک سازمان مستقل دولتی به نام سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، برای دولت تاسیس کرده‌ام. برنامه من ساخت چهار کارخانه است یکی در تبریز با کشور چکسلواکی برای ماشین‌سازی، یکی در تبریز برای تراکتورسازی با کشور رومانی، یکی در اراک با کشور شوروی، یکی هم در اراک با آمریکایی‌ها برای تهیه آلومینیوم. من می‌دانم که به زودی این ساواکی‌ها مثل مور و ملخ می‌ریزند به داخل این سازمان و در کار ما دخالت خواهند کرد، حال آمده‌ام نزد شما که به من کمک کنی و من را حفاظت کنی. من می‌خواهم که ساواک اصلا در سازمان من و در کارخانه‌ها نفوذ نداشته باشد. گفت دو روز به من فرصت بده.