گفتوگوی تیم فیلیپس با کلاوس دسمت*
از خشم تا پوپولیسم
آیا خشم به گسترش پوپولیسم میانجامد یا خیر؟ خشم به منزله یک احساس است که بهصورت فراخوان به اقدام علیه افراد یا گروههایی درمیآید که بابت موقعیتهای منفی مقصر شناخته میشوند و زمینه را برای رایدادن به سیاستمداران پوپولیست آماده میکند. با استفاده از مجموعه دادههای منحصربهفردی که احساسات مردم در نمونه بزرگی از پاسخدهندگان طی سالهای 2008 تا 2017 ردیابی شدهاست، رابطه بین خشم و سهم آرای پوپولیستی در تمام شهرهای کشور آمریکا بررسی شد. در زمان انتخابات مقدماتی و نهایی ریاستجمهوری سال2016، شهرهای با مردم خشمگینتر، ترجیحاتی قویتر به سمت نامزدهای پوپولیست از خود بروز دادند، با این حال وقتی متغیرهای دیگر مانند احساسات منفی و رضایت از زندگی وارد مدل شد، خشم بهعنوان کانال مجزای تاثیرگذار بر سهم آرای پوپولیستی عمل نکرد، در عوض نتایج نشانداد احساس پیچیدهتر ناراحتی و ناامیدی و افسردگی، بهجای صرفا احساس خشم، باعث رشد پوپولیسم میشود.
تیم فیلیپس: در این گفتوگو میخواهیم اقتصادسیاسی خشم را بررسی کنیم. در رسانههای اجتماعی و در مصاحبهها، رأیدهندگان و نمایندگان آنها گاهی اوقات آکنده از خشم بهنظر میرسند. آیا افزایش فعلی پوپولیسم که شاهدیم، ناشی از خشم است یا چنین نتیجهگیریای خیلی سادهانگارانه است؟ کلاوس دسمت از دانشگاه متدویست جنوبی یکی از نویسندگان مقاله پژوهشی جدید درباره رابطه بین احساسات ما از خشم و نحوه رایدادن در برنامه گفتوگوی وکس اقتصادی با ماست. به شما خوشامد میگویم و ابتدا میخواستم بگویید خشم را چگونه تعریف کردید؟ و چه تفاوتی با سایر احساسات ما دارد؟
کلاوس دسمت: خشم را میتوان یک احساس منفی تعریف کرد، اما ویژگیهای بسیار خاصی دارد. برای مثال، اگر شخص یا گروهی از افراد را بهخاطر یک رویداد منفی که با آن مواجه شدید، سرزنش و متهم کنید، به احتمال زیاد شما خشمگین هستید. یک ویژگی دیگر خشم این است که برای کاریکردن به شما جرات و جسارت میبخشد و این تمایل و دعوت بهکاریکردن با احساس اطمینانی همراه میشود که شما با کاریکردن به هدف موردنظر خود خواهید رسید؛ در واقع احتمال دارد فکر کنید این هدف مدنظر شما موجه و پذیرفتنی است، پس از این نظر، خشم با برخی احساسات منفی دیگر کاملا متفاوت است و اجازه میخواهم چند مثال بزنم. اگر با رویدادی منفی مواجه شوید که بتوانید آن را بهجای یک فرد یا گروه خاص به گردن شرایط یا عوامل موقعیتی بیاندازید، احتمالا بهجای خشمگینبودن احساس غم و اندوه خواهید کرد، یا اگر رویدادی منفی باشد که شما خودتان را بابت آن سرزنش میکنید، بهجای خشم احساس شرم میکنید، یا اگر رویدادی منفی باشد که کاملا مطمئن نباشید علل آن رویداد منفی چیست، احتمالا بهجای خشم، احساس اضطراب یا ترس میکنید، بنابراین همه اینها احساسات منفی هستند که خشم یکی از آنهاست، اما احساسی که ویژگیهای بسیار خاصی دارد.
اگر بخواهیم از جنبه تئوری نگاه کنیم، چرا این احساس متمایز که خشم نام دارد، احتمال دارد بر نحوه رایدادن ما تاثیر بگذارد؟
البته روانشناسان فقط به توصیف خشم علاقهمند نیستند. آنها علاقهمند به درک چگونگی تاثیر خشم یا سایر احساساتی هستند که بر رفتار تاثیر میگذارد، بنابراین با توجه به آنچه قبلا گفتم، چون خشم شامل مقصر ساختن یک فرد یا گروه دیگر است، چون فراخوانی برای کاریکردن و یافتن راهحلی است؛ در واقع میتوان بهراحتی تصور کرد که ممکن است افراد را تحریک کند به این یا آن روش رای دهند.
به این یا آن روش رسیدیم، پس آیا باید انتظار داشت خشم روی رایدادن ما در جهتی خاص یا به نفع یک ایدئولوژی خاص تاثیر بگذارد؟
خشم احتمالا بیشتر با ایدئولوژی پوپولیستی ضدنخبگانی تشدید میشود تا با شکاف سیاسی سنتیتر چپ-راستی. نامزدهای پوپولیست معمولا تمایل دارند نخبگان را مقصر مشکلات جامعه بدانند. آنها احساسی از قطعیت به پایگاه رأیدهندگان خود القا میکنند که توانایی تغییر اوضاع را دارند و اطمینان از اینکه کاریکردن میتواند نتیجهبخش باشد، افراد خشمگین را به تصمیمات مخاطرهآمیز متمایل میکند، پس برای مثال اگر خشمگین هستید، حاضر خواهید بود روی یک فرد غریبه کمتجربه یا بدون تجربه شرطبندی کنید. افراد خشمگین همچنین بهجزئیات یک استدلال کمتر توجه میکنند و بیشتر به اینکه چه کسی استدلال میکند علاقه نشان میدهند، بنابراین اگر شما خشمگین باشید، احتمال زیادی میرود که بهنامزد انتخاباتی خود، حتی اگر گفتمان وی اصلا منسجم نباشد، اعتماد کنید. افراد خشمگین همچنین احتمال بیشتری دارد از گروههای بیرون از قدرت و غیرخودیها طرفداری کنند، بنابراین وقتی زبان زشت و توهینآمیزی میشنویم که معمولا نامزدهای پوپولیست برای ما تداعی میشوند هنگامی که آنها به مخالفان خود اشاره میکنند؛ در واقع با مردمی که خشمگین هستند شدت بیشتری مییابد، پس همه این دلایل، ما را وادار میکند گمان کنیم مردم تحتتاثیر قرار میگیرند تا به سمت و سوی خاصی رای دهند و آن سمت و سو هم طرفداری از نامزدهای پوپولیست خواهد بود.
از پژوهشهای پیشین درباره رابطه بین خشم و رایدادن چه آموختیم؟ چه چیزی را نمیدانیم؟
گفتوگوهای زیادی درباره خشم بهاصطلاح آمریکایی وجود داشته که؛ در واقع از عنوان کتاب استیون وبستر دانشمند سیاسی گرفتهشدهاست. از پژوهشهای پیشین میدانیم که قطعا نشانههایی هست که خشم به رایدادن ربط پیدا میکند، نه صرفا به نفع دونالد ترامپ در آمریکا، بلکه همچنین به احزاب دستراستی در انگلستان، به جبهه ملی یا رالی ملی در فرانسه و از این قبیل، اما آنچه بسیار کمتر دربارهاش میدانیم این است که آیا خشم واقعا بهعنوان کانالی متمایز از دیگر احساسات منفی عمل میکند.
شما اثر خشم بر نتایج انتخاباتی در آمریکا را بررسی میکنید. اکنون اگر اخبار را تماشا کنید بهنظر میرسد سیاستمداران زیادی در آمریکا از این رای خشمگینانه بهرهبرداری میکنند. شما چقدر گزینشی عمل کردید؟ کدام سیاستمداران را انتخاب کردید؟
به دلیل این رابطه احتمالی بین خشم و پوپولیسم، ما عمدتا بر سه نتیجه انتخاباتی تمرکز کردیم. یکی از آنها سهم آرای برنی سندرز در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات در سال2016 است. دومین مورد، سهم رای دونالد ترامپ در انتخابات مقدماتی جمهوریخواهان در سال2016 است و سومین مورد، سهم رای دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری2016 است. علاوهبر این، ما؛ در واقع به یک نتیجه چهارم نیز نگاه کردیم که خیلی جالب است، یعنی اضافه سهم رای دونالد ترامپ در سال2016 نسبت بهنامزد جمهوریخواه میترامنی در سال2012. این نتیجه آخری خیلی مفید است چون پشتیبانی از پوپولیسم را جدا میکند؛ در واقع نامزد جمهوریخواه پوپولیست با نامزد سنتی جمهوریخواه مقایسه میشود.
بله حدس میزنم هر نظری در مورد میت رامنی داشته باشیم، او مطمئنا فردی نبود که تمایل به جهتدادن به خشم را داشتهباشد، درست است؟
همینطور است. او بیشتر جمهوریخواه کلاسیک بود و از این خشمی که گاهی در جامعه آمریکا ظاهر میشود، بهرهبرداری نکرد.
پس برای این کار، باید دادههایی درباره میزان خشم افراد داشته باشید. چگونه آن را اندازهگیری میکنید؟
در واقع یک منبع داده بسیار جالب اینجا وجود دارد. نظرسنجی روزانه گالوپ بین ژانویه 2008 و ژانویه 2017 دادههای مربوط به خشم و سایر احساسات را در مصاحبه با هزار فرد مختلف هر روز جمعآوری کرد. از مردم در مورد احساساتشان پرسیدند که مثلا آیا دیروز خشم یا هر احساس دیگری را تجربه کردید، و مردم هم به این پرسشها پاسخ میدادند، بنابراین در کل که آنها را جمع کنید، دادهها یا مشاهداتی برای حدود 3.5میلیون نفر در مورد چگونگی احساسات و عواطف مختلف خشم، نگرانی، غم، استرس، شادی و رضایت از زندگی داریم.
چه عالی. از این دادهها چه چیزی میتوانیم درباره مردم خشمگین آمریکا بیاموزیم؟
اول از همه دو چیز یاد میگیریم؛ یکی اینکه میفهمیم این آدمهای خشمگین چه کسانی هستند، آنها به احتمال زیاد مرد هستند. احتمال بیشتری دارد سطح تحصیلات و درآمد پایینی داشته باشند و نیز با احتمال بیشتری در طیفهای افراطی ایدئولوژیک جای میگیرند. دومین چیزی که یاد میگیریم و روانشناسی قبلا به ما آموخته، این است که همه این احساسات منفی یکسان نیستند. اجازه دهید چند مثال بزنم. از بین افرادی که ابراز نگرانی کردند، تنها یکچهارم خشم را تجربه کردند و از بین افرادی که میگفتند غمگین هستند، فقط یکسومشان خشمگین نیز بودند. این به ما میگوید که خشم واقعا یک احساس متمایز از سایر احساسات منفی است و این به ما امید میدهد که بتوانیم تاثیر خاص خشم بر نحوه رایدادن مردم را جدا کنیم.
هنگام انجام این پژوهش، آیا سعی میکنید متوجه شوید چگونه افراد خشمگین تصمیم به رایدادن میگیرند یا در تلاش برای درک نتایج رایگیری در خشمگینترین مکانهای آمریکا هستید؟
پژوهش ما؛ در واقع بهدنبال درک دومی است. ما نتایج رایگیری در مکانهای خشمگین را بهجای افراد خشمگین بررسی میکنیم. دلیل آن این است که اگرچه ما دادههای در سطح فردی بسیار خوب درباره خشم داریم، اما نظرسنجی روزانه گالوپ متاسفانه از مردم نمیپرسد که آنها به چه کسی رای دادهاند. البته چون ما این اطلاعات در مورد احساسات 3.5میلیون نفر را در اختیار داریم، بهراحتی میتوانیم اندازهای از سهم افراد خشمگین در سطح این بیش از 3هزار شهرستان در آمریکا را بسازیم. اینک آنچه در اینجا مهم است، اینست که شاید فکر کنید خب، در همهجا افرادی که بیشتر یا کمتر خشمگین هستند وجود دارد، بهطوری که میانگین خشم یک شهرستان به احتمال زیاد شبیه به میانگین خشم هر شهرستان دیگری است، اما در واقع معلوم میشود اینطور نیست. وقتی به سرتاسر جغرافیای کشور آمریکا نگاه میکنید؛ در واقع تفاوتهای زیادی در میزان خشم میبینیم. میانگین سهم افراد خشمگین در سطح شهرستانها در صدک نودم حدود 15درصد است؛ درحالیکه میانگین این سهم در شهرستانها در صدک دهم حدود 7.5درصد است. بهعبارت دیگر، وقتی صدک نودم را با صدک دهم مقایسه میکنید، نسبت دو به یک را به ما میدهد. برخی مکانهای خشمگین نیز وجود دارد و در واقع، سه منطقه با بیشترین خشم در آمریکا در منطقه آپالاش در مرز بین ویرجینیایغربی و ویرجینیا هستند و سپس میتوانید بگویید، خب، ما در مورد این مکانهای خشمگین چه میدانیم؟ آیا اینها تصادفی در محیط توزیع شدهاند؟ نه واقعا و معلوم میشود جغرافیای خشم با انواع ویژگیهایی که احتمالا انتظار دارید همبستگی دارد، بنابراین خشم در مکانهای شهری متراکمتر، شدت بیشتری دارد و در جاهایی که بیکاری بالاست بیشتر دیده میشود. در جاهایی که میزان تحصیلات و سرمایه اجتماعی بالایی دارند خشم کمتری دیده میشود. همه اینها به ما میگوید که وقتی میزان خشم را در سراسر آمریکا میسنجیم، به چیزی معنادار نگاه میکنیم.
داشتن همین نقشه خشم به تنهایی بهنظرم اطلاعات بسیار مفیدی به ما میدهد، بهویژه برای هرکسی که در آمریکا سفر میکند. آیا خشم رابطه مثبتی با سهم آرای پوپولیستی دارد؟
هنگامی که فقط به خشم و نه به احساسات دیگر نگاه میکنیم، پاسخ کوتاه به پرسش شما؛ بلی است، بنابراین شهرستانهای خشمگینتر هم در انتخابات عمومی و هم انتخابات مقدماتی جمهوریخواهان بیشتر به ترامپ رای دادند.
آنها در انتخابات مقدماتی دموکراتها بیشتر به برنی سندرز رای دادند و بزرگی این عدد قابلتوجه است. برای درک بهتر، 10درصد افزایش در سهم جمعیت شهرستانی که گزارش میدهند خشم را تجربه میکنند، با افزایش 2.5درصدی سهم ترامپ در انتخابات عمومی همراه است.
با توجه به نزدیک و رقابتیبودن نتایج انتخابات در بسیاری از جاها؛ در واقع این یک حرکت بیاهمیت نیست.
ما در مورد این موضوع به شکل احساسی صحبت کردیم، درباره مردمی که رای میدهند چون خشمگین هستند، صحبت کردیم. آیا میتوانیم بهجای خود خشم، بر حسب چیزهایی مانند فقر یا بیکاری که مردم را خشمگین میکنند، فکر کنیم؟
این البته پرسشی کلیدی است. در مثالی که ذکر کردید، اگر بخواهیم اثر خشم را مستقلا روی سهم آرای پوپولیستی جدا کنیم، باید دو شهرستان مثلا با میزان فقر و بیکاری یکسان، اما یکی دارای سهم بیشتری از افراد خشمگین را نسبت به بقیه مقایسه کنیم. این دقیقا کاری است که ما انجام دادیم و در واقع، خشم را فقط به فقر و بیکاری مقید و محدود نمیکنیم، بلکه بسیاری عوامل دیگر که میتوانند هم روی خشم و هم روی سهم آرای پوپولیستی تاثیر بگذارند را هم درنظر گرفتیم، بنابراین بدون اینکه ادعای جامعیت بحث را بکنیم، متغیرهای نابرابری، تنوع نژادی، تراکمجمعیت، سهم افراد شاغل در تولیدات کارخانهای و غیره را نیز کنترل یا مشروط میکنیم، بنابراین روش تفسیر نتایج ما این است که دو شهرستان را انتخاب میکنید که در همه ابعاد بهجز در میزان خشم یکسان هستند و سپس آنچه میبینیم این است که شهرستان خشمگینتر بهطور نامتناسبی بهنامزدهای پوپولیست رای میدهد.
شما به احساسات دیگر و همچنین خشم دقت کردید، اینطور نیست؟ کدامیک در تعیین سهم آرای پوپولیستی مهم بودند؟ آیا آنها به اندازه خشم مهم هستند؟
ما به احساسات مختلف دیگر دقت کردیم؛ در واقع اینجاست که نتایج کمی جذابتر و شاید کمی جالبتر میشوند. ما به سایر احساسات منفی مانند استرس، نگرانی، غم و اندوه و به عواطف مثبتی مانند شادی نگاه کردیم و نیز میزان رضایت از زندگی که معیار از صفر تا 10 است را بررسی کردیم.
در این شاخص از مردم پرسیده میشود؛ بهطور کلی از زندگی خود چقدر راضی هستید؟ که مردم در مقیاس صفر تا 10 پاسخ میدهند. یک یافته کلیدی این بود که دیگر احساسات نیز برای نحوه رأیدادن مردم اهمیت دارند. شاید مهمتر از آن، این یافته کلیدی باشد که بهنظر میرسد رضایت کمتر از زندگی، عامل مهمتری در سهم رای پوپولیستی باشد تا خشم به تنهایی. بهعبارت دیگر، وقتی رضایت از زندگی را کنترل میکنیم، دیگر نمیتوانیم بگوییم خشم نقش جداگانهای در هدایت سهم آرای پوپولیستی دارد.
پس آیا در پایان میتوان گفت پژوهش شما از این روایت پرخواهان پشتیبانی میکند که خشم به پوپولیسم دامن میزند، یا که آن را تضعیف میکند؟
شاید کمی از هر دو درست باشد، پس لیوان در اینجا هم نیمه پر و هم نیمه خالی دارد. مناطق خشمگینتر، بیشتر بهنامزدهای پوپولیست، چه جناح راست و چه چپ، رای میدهند، اما به محض کنترلکردن سایر احساسات منفی و رضایت از زندگی، خشم دیگر محرک مجزا یا مشخصی برای پوپولیسم نیست، پس از این نظر، این تمرکزی که در آمریکا روی خشم، روی رایدادن با خشم و غیره، میشود احتمالا بیشتر از واقعیت است. پوپولیسم تنها یا صرفا تظاهر خشم و رنجش نیست، بلکه بهنظر میرسد تظاهر پیچیدهتری از ناراحتی و نارضایتی مردم از دنیا باشد.
اگر گالوپ این پرسش اضافی که به چه کسی رای دادید را میپرسید، عالی بود، اینطور نیست؟ اگر دادههایی در سطح فردی را داشتیم، اگر در آینده دادههای سطح فردی جمعآوری شود تا به ما کمک کند بفهمیم احساسات منفی چگونه بر رفتار رأیدهندگان تاثیر میگذارند، چه چیزی میتوانید یاد بگیرید؟
بیایید ابتدا در مورد ایراد احتمالی نداشتن این دادههای فردی صحبت کنیم. وقتی متوجه میشوید مکانهای خشمگین بهطور نامتناسبی بهنامزدهای پوپولیست رای میدهند، وسوسه میشوید به این نتیجه برسیدکه افراد خشمگین به همین نسبت به نامزدهای پوپولیست رای میدهند. احتمالا حق با شماست، اما میتوانید مطمئن باشید. دلیل اینکه میتوانید مطمئن باشید آن چیزی است که دانشمندان علوم سیاسی مغالطه محیط بومی مینامند.
مغالطه محیطی به این احتمال اشاره دارد که ممکن است؛ در واقع این رایدهندگان غیرخشمگین در شهرستانهای خشمگین هستند که به ترامپ رای دادند. این امکان هست. اکنون، متاسفانه، نمیتوانیم مستقیما این مغالطه بالقوه محیط بومی را بررسی کنیم چون دادههای فردی در مورد احساسات و رایدادن در انتخابات2016 را نداریم. اکنون، ما کاری ناقص انجام دادیم چون دادههای سطح فردی در مورد میزان جانبداری از اوباما برای دوره 2008 تا 2016 را داریم. در چنین بستری، متوجه شدیم هم شهرستانهای خشمگینتر و هم افراد خشمگینتر؛ در واقع نظر مساعد کمتری نسبت به رئیسجمهور اوباما نشاندادند، بنابراین حداقل در بستر مرتبط، بهنظر نمیرسد هر نشانهای از بهاصطلاح مغالطه محیط بومی وجود داشتهباشد، اما با این اوصاف، مطمئنا ما دوست داریم اطلاعات بهتری در سطح فردی در مورد احساسات و رفتار مختلف رأیدهندگان بهدست آوریم، زیرا مسلما مهم است بدانیم آیا خشم، اندوه، ناامیدی یا هر احساس دیگری هست که حداقل تا حدی ظهور پوپولیسم را توضیح دهد و همچنین درک شرایطی که ممکن است باعث شود افراد این احساسات و عواطف را در دل داشته باشند.
پس امیدوار باشیم که بتوانیم برخی از این دادهها را بهدست آوریم، چون اینها پرسشهای جذابی هستند. با تشکر از شما برای توضیح و انتقال آن کارهایی که توانستید در این کار پژوهشی انجام دهید. ممنون که امروز با ما بودید.
من هم از شما سپاسگزارم.
عنوان مقالهای که نشست امروز به آن اختصاص داشت؛ عبارت است از: «آیا خشم باعث پوپولیسم میشود؟» و نویسندگان آن عبارتند از: عمر علی، کلاوس دسمت و رومین وازیارگ. این مقاله بهشماره 18266 در مرکز پژوهش سیاستگذاری اقتصادی (CEPR)منتشر شدهاست.
تنظیمگری زیستمحیطی در بازارهای نوظهور
تغییرات اقلیمی چگونه بر آینده توسعه اقتصادی تاثیر میگذارد؟ علم اقتصاد چه نقشی در بازارهای انرژی ایفا میکند؟ اقتصاددانان توسعه با تهیه شواهدی در مورد تاثیر سیاستهای مختلف و اطلاعرسانی برای تصمیمگیری بهتر نقشی مهم در حمایت از رشد اقتصادی پایدار زیستمحیطی ایفا میکنند.
در مصاحبه زیر، نیکلاس رایان، دانشیار اقتصاد در دانشگاه ییل، پژوهشهای اخیر خود درباره انرژی و سیاست زیستمحیطی در بازارهای نوظهور را بحث میکند.
نیک رایان به بررسی چالشهایی میپردازد که کشورهای با درآمد کم و متوسط برای دسترسی بیشتر به انرژی با آنها مواجهند؛ در عینحال که هزینههای بهداشتی و زیستمحیطی تولید انرژی را نیز کاهش دهند. رایان و همکارانش در همکاری مستقیم با سیاستگذاران برای بهبود مقررات زیستمحیطی فعالیت میکنند و کار آنها میتواند الگویی برای دسترسی بیشتر به انرژی و کاهش آلودگی در سراسر جهان باشد.
شما تمرکز منحصربهفردی بر بازارهای انرژی و مقررات زیستمحیطی دارید. چگونه در این مسیر قرارگرفتید؟
وقتی وارد دبیرستان شدم به دلایل بسیاری به توسعه اقتصادی علاقهمند شدم. چرا کشورهای درحالتوسعه اینقدر فقیرترند؟
موانع ثروتمندشدن و پذیرش فناوری از کشورهای ثروتمند چیست؟
من همچنین علاقهمند به مطالعه شرکتها بودم، زیرا وقتی به بسیاری از کشورهای بسیار توسعهیافته نگاه میکنید، شرکتهای بزرگ زیادی دارند که حجم عظیمی از فعالیتهای اقتصادی را سازماندهی میکنند. این نوع شرکتها در بازارهای انرژی نیز بسیار مهم هستند، پس فرصتی برای ترکیبکردن اینها با هم دیدم.
پژوهشهایی که در این زمینه انجام میدهید شامل چه چیزهایی است؟
پژوهشهای من در درجه نخست به بازارهای انرژی مربوط میشود، اینکه چگونه میتوان این بازارها را طراحی کرد تا با هزینه بسیار کم کار کنند؛ یعنی بهدست آوردن انرژی از هر نوعی، خصوصا انرژی تجدیدپذیر، تا به شرایطی برسیم که همه مردم، بهویژه مردم کشورهای فقیر، بتوانند از آن استفاده کنند.
پس برای مثال، میتوان ریزشبکههایی برای انرژی خورشیدی در مناطق روستایی بیهار هند داشت، جاییکه مردم به برق دسترسی ندارند. کارهایی مانند طراحی قراردادهای جدید برای انتقال برق نیروگاههای خورشیدی به شبکه با قیمت پایینتر، درنتیجه تامینکنندگان برق تا جاییکه بتوانند برق ارزانتری ارائه میکنند که قابلرقابت با نیروگاههای موجود است، یا کاری مثل تغییردادن قوانین بازار برق تا از کارآترین منابع انرژی موجود تا جاییکه میتوان استفاده کرد. حتی اگر تکنولوژی تغییر نکند یا فشاری برای مقرراتگذاری جدید وجود نداشتهباشد، فرصتهایی برای کاهش هزینهها و مصرف کمتر انرژی برای انجام کاری واحد در اقتصاد وجود دارد. بخشی از پژوهشهای من به فرصتهایی برای انجام این کار با تغییر طراحی بازارهای برق مربوط میشود.
علم اقتصاد در لحظه کنونی از گذار انرژی چه نقشی ایفا میکند؟
پیشرفتهای فناورانه عظیمی برای تولید انرژی تجدیدپذیر، بهویژه انرژی خورشیدی، باد و تاحدی ذخیرهسازی باتری صورت گرفتهاست. اینها هرچه بیشتر ارزان میشوند و در اقتصادهای توسعهیافته و درحالتوسعه موج بهراه میاندازند. اینها امکان بزرگی برای گسترش این فناوریها در مقیاس بزرگ برای کشورهایی که نگران هزینهها هستند باز میکند. اما امکان جایگزینی یک به یک نیروگاههای زغالسنگی با تعدادی پنل خورشیدی، بهطوری که بتوان انتظار داشت همهچیز مثل قبل کار کند، وجود ندارد. نیاز به تغییراتی در بازارها، قیمتها، نهادهای نظارتی است تا این منابع جدید انرژی را جذب و به بهترین نحو استفاده کرد. اینجاست که انرژی، اقتصاد و بررسی بازارهای انرژی برای ساختن انواع نهادها که به کشورها اجازه دهد انرژیهای تجدیدپذیر را ارزان و در مقیاس وسیع استفاده کنند، اهمیت زیادی مییابد. درک چگونگی واکنش بازارها به گذارهای انرژی، به انگیزهها و فرصتهای ایجادشده با انرژی تجدیدپذیر ارزانتر، کانون موجی کاملا جدید از پژوهشهای اقتصادی است.
در یکی از مقالات اخیر خود بررسی کردید چگونه خانوارها در بسترهای مختلف بین منابع برق انتخاب میکنند، به چه چیزهایی رسیدید؟
عنوان مقاله «تقاضای برق در مرز برقرسانی جهانی» است که با رابین برگس (مدرسه اقتصاد لندن)، مایکل گریناستون (دانشگاه شیکاگو) و آنانت سودارشان (واریک) نوشتیم. آنچه آنجا بررسی کردیم انتخاب خانوارها بین انواع مختلف برق است: آنها چه چیزی انتخاب میکنند و چرا؟ و اینکه بگوییم انواع برق چیز عجیبی است چون که برق یکسان است. برق هرجا که باشد همان است، صرفا الکترونهایی که از طریق سیم میگذرند، اما اکنون در بسیاری از کشورهای فقیر، مردم در این مورد که چگونه برق به آنها تحویل داده شود و برق را از کجا تهیه کنند، حق انتخاب دارند. برای مثال، میتوانید به شبکه برق دولتی وصل شوید، یا خودتان یک سامانه خورشیدی شخصی بخرید. آنچه اکنون میبینیم اینست که در بسیاری از مکانها که مردم به برق شبکه دسترسی ندارند، انرژی خورشیدی بهعنوان گزینه واقعا محبوب مطرح است.
در کشور مالی، حدود 60درصد خانوارها سامانه خورشیدی دارند و در اوگاندا و تانزانیا، بیش از 40درصد است. ما میخواستیم بفهمیم خانوارها چگونه و چرا این تصمیم را میگیرند، بنابراین در بیهار هند، بررسی کردیم خانوارها هنگام آمدن شبکه برق سراسری و ارزانترشدن انرژی خورشیدی چهکار میکنند. همچنین بررسی کردیم که آنها تا چه اندازه نسبت به هزینهها و قابلیت اطمینان این گزینهها حساس هستند. آنچه متوجه شدیم این بود که خانوارها واقعا از دریافت انرژی خورشیدی خوشحال هستند چون خیلی ارزان است، بنابراین آنها نسبت به قبل در روستایی که به شبکه برق متصل نبود، وضعیت بسیار بهتری دارند، اما هنگامی که شبکه وارد میشود سامانههای خورشیدی را بیرون میراند. بخشی از دلیل آن این است که دولت به انرژی شبکه یارانه میدهد و برق را نسبت به سامانههای خورشیدی در مقیاسکوچکی که بسیاری از خانوادهها میتوانند برای خود خریداری کنند، ارزانتر میکند.
* کلاوس دسمت- استاد اقتصاد
دانشگاه متدویست جنوبی در تگزاس
ترجمه و تنظیم: جعفر خیرخواهان