میراث دنیل کانمن: انقلاب اقتصاد رفتاری

اقتصاددانان در یک سنت فکری برگرفته از پاول ساموئلسون، انسان را اساسا موجودی عقلانی می‌‌‌دانند که همواره به‌‌‌دنبال بیشینه‌‌‌سازی منافع بلندمدت خود است. پیش‌‌‌فرض آنان این است که انسان می‌‌‌تواند منافع خود را به‌‌‌درستی تشخیص دهد، اطلاعات کامل از بازارها دارد، ظرفیت ذهنی کافی برای شناسایی تصمیم بهینه را دارد و در نهایت، از اراده‌‌ لازم برای اعمال تصمیم خود برخوردار است. اقتصاد رفتاری به رهبری دنیل کانمن، تلاشی میان‌‌‌رشته‌‌‌ای است برای بازاندیشی در مورد همین پیش‌‌‌فرض‌‌‌ها. او توانست با طراحی آزمایش‌‌‌های دقیق روان‌شناسی، به شناسایی الگوهای ذهنی و رفتاری انسان بپردازد که امروزه به آنها سوگیری‌‌‌های شناختی (Cognitive biases) می‌‌‌گوییم.  نظریه‌‌ چشم‌‌‌انداز، صورت‌‌‌بندی نظری او از یافته‌‌‌هایی است که طی سال‌های طولانی با همراهی آموس تورسکی و ریچارد تیلر به واکاوی آنها پرداخته بود. برای فهم این نظریه لازم است یادآوری کنیم که نظریه‌‌ مطلوبیت انتظاری مبنای اصلی در علم اقتصاد خرد است.

مطلوبیت انتظاری به این معناست که هر فرد برای تصمیم‌گیری، دو مولفه را مبنا قرار می‌دهد: مطلوبیت ناشی از اتخاذ یک تصمیم و احتمال رخداد آن. نظریه‌‌ چشم‌‌‌انداز در نسخه‌‌ اولیه خود، مطرح کرد که میزان مطلوبیت هر فرد از اتخاذ یک تصمیم، برخلاف نظریه‌‌ مطلوبیت انتظاری، به یک نقطه‌‌ مرجع ذهنی بستگی دارد (این نقطه مرجع می‌‌‌تواند سطح ثروت، مصرف گذشته، مصرف همنوعان (peers) و... باشد)؛ به این معنا که اگر فردی دارای یک سطح ثروت باشد، میزان مطلوبیت او از اتخاذ یک تصمیم نسبت به سطح ثروت دیگر، متفاوت خواهد بود. دلالت عملی این نظریه آن است که افراد می‌‌‌توانند در موقعیت‌‌‌های مشابه (مفهومی که در علم اقتصاد با عنوان «ثبات سایر شرایط» نامیده می‌شود) تصمیم‌‌‌های متفاوتی بگیرند. 

prospecttheory.asp-FINAL-55296758049c4501808f54b52747cb35 copy

در نسخه‌‌ دوم این نظریه، کانمن به‌‌‌سراغ قسمت دوم نظریه‌‌ مطلوبیت انتظاری می‌رود و آن درک و برداشت ما از ریسک و موقعیت‌‌‌های نامطمئن است. او نشان می‌دهد که نه‌‌‌تنها، میزان مطلوبیت ما به نقطه‌‌ مرجع ذهنی بستگی دارد، بلکه برداشت ما از ریسک نیز به همین نقطه‌‌ مرجع وابسته است. بنابراین، یک تفاوت اساسی و همیشگی میان احتمال رخداد پدیده‌‌‌ها و درک ما از آن وجود دارد. این دو نسخه از نظریه‌‌ چشم‌‌‌انداز، برای همیشه نگاه اقتصاددانان به مفهوم عقلانیت، تصمیم‌گیری و قضاوت انسان را تغییر داد.

دومین حوزه از میراث دنیل کانمن را می‌‌‌توان در تغییر زمین بازی روان‌شناسی دانست. تا پیش از او، عمده‌‌ فعالیت‌‌‌های آکادمیک روان‌شناسان، کارهای درمانی یا در برخی موارد پژوهش‌‌‌های آکادمیک در سطوح تصمیم‌گیری فردی بود. او توانست با همراهی جمعی از اقتصاددانان همفکر خود، از جمله ریچارد تیلر و جرج لوونشاتین، به جامعه‌‌ روان‌شناسی نشان دهد که کاربردهای این علوم را می‌‌‌توان در مقیاس جامعه و تغییر رفتار مردم در جهت خیر اجتماعی (همچون مواجهه با تغییرات اقلیمی، کاهش مصرف انرژی، بهبود سلامتی و...) به‌‌‌کار برد. امروزه، بسیاری از کشورهای دنیا، در سیاستگذاری‌‌‌های خود تیم‌‌‌هایی از متخصصان علوم رفتاری تشکیل داده‌‌‌اند که به سیاستگذاران کمک می‌کنند تا بتوانند سیاست‌‌‌های کارآمدتر و کارآتری را طراحی کنند.

سومین حوزه از میراث او را می‌‌‌توان از دعوت تمامی پژوهشگران علوم انسانی و علوم اجتماعی به فعالیت آکادمیک میان‌‌‌رشته‌‌‌ای دانست. طی سال‌های متمادی، شاخه‌‌‌های مختلف علوم انسانی در جزیره‌‌‌های متفاوت فکری مشغول تحقیق بودند. دنیل کانمن و زایش علم اقتصاد رفتاری دعوتی از تمامی متفکران و دانشمندان علوم انسانی و علوم اجتماعی بود تا پژوهش میان‌رشته‌‌‌ای را یک‌بار دیگر جدی بگیرند. به لطف سال‌ها پژوهش، سخنرانی و نگارش کتاب‌‌‌های تاثیرگذار او، تلاش‌‌‌های این متفکر تا حدی به ثمر رسیده است. ایجاد رشته‌‌‌های دانشگاهی جدید، تاسیس اندیشکده‌‌‌های سیاستگذاری با رویکرد مبتنی بر علوم رفتاری و ایجاد دپارتمان‌‌‌های نوآور در کسب‌وکارها نمونه‌‌‌هایی از ثمرات عملی این اندیشمند بزرگ هستند.  تا سال‌ها، حتی بعد از فوت او، نام این اندیشمند بزرگ را در محافل آکادمیک و غیرآکادمیک خواهیم شنید و از ثمره‌‌‌های فکری او در جهت بهبود حال و زندگی بشر استفاده خواهد شد.