مالیات بر اتومبیل‌ها چگونه باعث می‌شود که اتومبیل‌های کمتری فروخته شوند؟ ممکن است شما این‌طور فکر کنید که یا نیاز به اتومبیل دارید یا ندارید و لذا مالیات بستن یا نبستن بر آن تاثیری ندارد. نکته حاشیه‌ای این است که برخی از افراد (نه همه آنها، یعنی صرفا آنهایی که مصمم به خرید اتومبیل نیستند) رفتار خود را تغییر خواهند داد. این تغییر بین حاشیه‌های مربوط به خود آنها رخ خواهد داد. حتی با وضع قاعده جدید، مردم باز هم ماشین‌های جدید خواهند خرید؛ اما شاید برخی از مردم ماشین‌های قدیمی خود را بیشتر نگه دارند و خرید ماشین جدید را به عقب اندازند و ترجیح دهند که ماشین‌ها را تعمیر کنند نه اینکه ماشین جدید بخرند و از این حیث متحمل در رابطه با اکثر استدلال‌های مربوط به انگیزه‌ها که در حقوق مطرح می‌شوند، همین مطلب قابل طرح است.وضع هزینه شوند. وقتی قواعد مربوط به مسوولیت مدنی برای حوادث رانندگی را بررسی می‌کنیم این نکته روشن می‌شود.

یک انسان نوعی و متعارف در یک سیستم مسوولیت -  مثلا سیستم مسوولیت مطلق - با همان میزان دقتی رانندگی می‌کند که در یک سیستم مسوولیت دیگر. اما این امکان وجود دارد که تعداد اندکی از مردم که در حاشیه هستند، احتیاط کمتری داشته باشند و نیز این امکان وجود دارد که کاستن از اضطراب رانندگان، منجر به این شود که تصادف‌های کمتری رخ دهد. همچنین این امکان وجود دارد که سیستم مسوولیت مطلق، موجب ایجاد زمینه تصادف‌های ساختگی و کلاهبرداری‌های بیشتر شود. مجددا خاطرنشان می‌شود که اکثر رانندگان کاری به این کارها ندارند؛ اما تعداد اندکی از رانندگان حاشیه‌ای به این مسائل کار دارند. این به آن معنا نیست که مسوولیت مطلق ایده نادرستی است. هیچ‌کس نمی‌تواند با قاطعیت درباره مجموع آثاری که به آنها اشاره شد، اظهارنظر کند. نکته مهم و اساسی این است که سوالات درستی پرسیده شوند و چنین سوالاتی مربوط به حاشیه‌ها هستند.

ممکن است این فکر به ذهن شما خطور کند که تمام این استدلال‌ها در رابطه با انگیزه‌ها مبتنی بر مفروضات غیر واقع‌گرایانه‌ای درباره نحوه عملکرد انسان‌ها هستند. انسان‌ها با بررسی دقیق قواعد حقوقی رفتارهای خود را تنظیم نمی‌کنند. آنها معمولا آن‌قدر اطلاعات حقوقی ندارند که این کار را انجام دهند و نوعا آن‌قدر هم منطقی و عقلانی رفتار نمی‌کنند. اکثر افراد تحت تاثیر مشکلات و ترجیحاتی هستند که منتهی به اشتباهات و توهمات شناختی می‌شوند که در فصل۴ این کتاب به آنها خواهیم پرداخت. اما باز هم نتیجه همان است که توضیح دادیم.

 ما به دنبال آثار حاشیه‌ای هستیم نه آثار نوعی. البته شما حق دارید که آثار حاشیه‌ای یا اهمیت آنها را مورد پرسش و تردید قرار دهید. فقط باید مطمئن باشید که به حاشیه‌ها می‌پردازید. استدلال‌های مربوط به اینکه افراد نوعی در این‌گونه موارد چه می‌کنند، پاسخ موثری به کسانی که سعی می‌کنند بر این حاشیه‌ها اثرگذارند نیستند.

موضوع این نیست که دقیقا چند نفر تصمیم می‌گیرند که کاری انجام دهند، بلکه این است که چه کسری از آنها تصمیم می‌گیرند کاری را انجام دهند. گاهی اوقات این بحث مطرح می‌شود که برای کسانی که مرتکب تجاوز به عنف یا آدم‌ربایی می‌شوند، مجازات اعدام در نظر گرفته شود. جدا از بحث‌های اخلاقی و ملاحظات قانون اساسی، می‌توان از منظر انگیزه‌ها این پیشنهاد را مورد انتقاد قرار داد. وقتی که مجرمی مرتکب تجاوز به عنف می‌شود، هنوز کار تمام نشده است. هنوز این پرسش وجود دارد که در ارتکاب جرم تا کجا باید پیش رود. اگر برای ارتکاب جرمی که تا اینجا مرتکب شده است محکوم به اعدام شود، برای اضافه شدن جرم قتل به جرایم ارتکابی بهایی نخواهد پرداخت (و حتی از ارتکاب جرم جدید نفع خواهد برد، یعنی یک جرم بیشتر بدون مجازات). ضرب‌المثلی قدیمی در این مورد وجود دارد که می‌گوید آب که از سر گذشت، چه یک‌وجب، چه صدوجب.

همین استدلال را می‌توان درباره قوانین «۳بار ارتکاب جرم» بیان کرد که مقرر می‌دارند اگر مجرمی ۳بار مرتکب جرمی شد، پس از آن محکوم به حبس ابد می‌شود. ممکن است او سومین جرم را با نهایت شدت انجام دهد؛ چراکه می‌داند اگر دستگیر شود در هر حال شدیدترین مجازات درباره وی اعمال خواهد شد. روشن است که بسیاری از مجرمان - شاید اکثر آنان - چنین اعمالی را انجام نمی‌دهند، اما در یک جمعیت بزرگ - چه مجرم و چه غیرمجرم - بعضی‌ها نزدیک‌تر به مرکز تصمیم‌گیری هستند و بعضی‌ها نزدیک‌تر به لبه‌ها یا حاشیه. آنچه باید به آن توجه داشت همین گروه حاشیه‌ای است.

نگرانی‌هایی را که به آنها اشاره شد، این‌گونه توصیف می‌کنند: واضعان مجازات‌های کیفری باید دغدغه این را داشته باشند که بازدارندگی حاشیه‌ای را حفظ کنند. یعنی اینکه مجازات‌ها باید به نحوی باشند که اگر کسی کاری انجام می‌دهد که کمی بدتر است، ترس بیشتری داشته باشد. ما فقط به این فکر نمی‌کنیم که به‌طور کلی مانع از ارتکاب جرائم شویم، بلکه در پی آن هستیم که به حاشیه‌ها فشار آوریم. اما چه مقدار جرم و چه جرائمی؟ دیدیم که چنین طرز استدلالی چگونه می‌تواند علیه مجازات اعدام به‌کار رود. موارد دیگری وجود دارد که تفکر حاشیه‌ای می‌تواند به نفع مجازات اعدام به‌کار رود، مثلا وقتی که یک زندانی که متهم به حبس ابد شده است در داخل زندان مرتکب قتل شود.

اگر زندانی مزبور قبلا مرتکب یک دو جین قتل شده باشد، باز هم ما نیاز به یک حاشیه داریم تا مانع از این شویم که او مرتکب قتل سیزدهم شود. ممکن است قاتل نوعی مزبور توجهی به مجازات نداشته باشد؛ اما ما کاری به قاتل نوعی نداریم. ما به قاتلان حاشیه‌ای کار داریم که به مجازات‌ها فکر می‌کنند. به‌عنوان مثال، در یک پرونده واقعی، یک زندانی در زندان ماریون در ایلینویز در حال گذراندن محکومیت خود به حبس ابد بود. او مرتکب قتل یکی از هم‌بندی‌های خود شد و یک حبس ابد دیگر دریافت کرد. سپس یک هم‌بندی دیگر را کشت و سومین حبس ابد را دریافت کرد. سپس مرتکب چهارمین قتل شد و این‌بار نگهبان زندان قربانی قتل بود. دادگاه تجدید نظر در رأی خود نوشت که وقایع این پرونده به روشنی گویای این هستند که لازم است برای قتل‌هایی که در زندان ارتکاب می‌یابند، مجازات اعدام فدرال وضع شود. این مجازات در آن زمان وجود نداشت.