دکتر حامد عامری

نهادهای سیاسی را می‌توان بخش مهمی از ساختار اعمال قدرت در هر دولتی دانست. اساسا، حاکمیت سیاسی توسط نهادهای سیاسی که برآمده از اقتدار دولت هستند، اعمال می‌شود. یکی از مهم‌ترین ضعف‌ها در ساختار دولت قاجار، نبود نهادهای سیاسی و حاکمیتی مشخص بود. نهادهایی که براساس ضوابط و قوانین و صلاحیت‌ها و حیطه تعریف شده، به اعمال قدرت بپردازند. در دیوان‌سالاری سنتی، هیچ‌گاه «جایگاه»ها، به «نهاد»ها تبدیل نشده بود و آنچه موجود بود، سنت‌های کهن دیوان‌سالاری بود که به هرحال با آنها دولت، نه الزاما جامعه، اداره می‌شد. آشنایی با غرب، و تحولاتی که آرام و اندک اندک از تبریز شروع شد، نشان از روزگاری داشت که نمی‌شد، اداره دولت را به سیاق سابق دنبال کرد. در یادداشت‌های پیشین، در مورد این مسائل کم و بیش صحبت شد، بحث، اکنون آن است که در حدود سال‌های ۱۲۷۵ق. با فرمان ناصرالدین شاه، چند «نهاد» سیاسی ایجاد شد که نشان از تحولی می‌داد که شاید از وقت آن نیز گذشته بود و اگرچه چندان موفقیت‌آمیز هم نبود و سرانجام درستی نداشت.

«دارالشورای دولتی»، «مجلس مصلحت‌خانه» و «فراموش‌خانه»، سه نهاد مهمی بودند که در این برهه تاریخی به فرمان ناصرالدین‌شاه به وجود آمدند و هر کدام سرنوشت متفاوتی داشتند. دارالشورای دولتی، شاید، نخستین نهاد مهم سیاسی در تاریخ معاصر آن باشد، و بی‌شک، ایجاد آن تحت تاثیر افکار جدیدی بود که به تدریج وارد ایران شده و سامان فکر و عمل سیاسی را دچار تحولاتی کرده بود. بعد از چند دوره اصلاحات کمابیش ناموفق، این بار، شخص پادشاه بود که در قامت یک اصلاح‌گر وارد عرصه می‌شد و اگرچه نوخواهی یا به بیان بهتر، نوگرایی همواره با او بود، اراده‌اش آن‌قدر منسجم و متداوم و تحول‌خواه نبود که بتواند منشأ تغییرات اساسی شود، اما با همه این احوالات، صدور فرمان‌هایی مانند تاسیس دارالشورا، یا متعاقب آن «مجلس مصلحت‌خانه» یا ایجاد نهادی مانند فراموش‌خانه، با همه فرازونشیب‌ها، برای تحولی که باید در درون ساختار سیاسی رُخ می‌داد، بسیار حائز اهمیت بود. اگرچه، در این میان، فراموش‌خانه، بحث برانگیزترین و تا حدی ناشناخته‌ترین آنها است.

ایجاد این «نهاد»ها، نشانه مهمی از تغییراتی بود که «باید» در ساختار سیاسی ایران ایجاد می‌شد، و از قضا ایجاد شدن آنها به دست پادشاه، شاید، درست‌ترین کار بود، چرا که به‌رغم جوانه زدن برخی ریشه‌های فکر مشروطه‌خواهی، تحدید قدرت پادشاه بسیار غیرمنتظره بود. این فکر که اصل اساسی در هر نوع حکومت در ایران «مطلقیت» قدرت است، پابرجا بود و از این‌رو، سخن از چیزی مثل «جمهوری» [حتی تا دهه‌هایی بعد] معادل هرج و مرج و چه‌بسا بدمذهبی دانسته می‌شد. باری! در حکومتی که قدرت پادشاه «مطلق» یا به سخن نویسندگان آن روزگار «مستقل» بود، ایجاد نهادهایی مانند «دارالشورا» و «مصلحت‌خانه» و «فراموش‌خانه»، که اولی شکل نخستین هیات‌ وزیران و دومی در همان زمان نوعی «پارلمان» تلقی می‌شدند، شگفت و در عین حال اساسی بود. نظر به اهمیت این نهادها، در سه یادداشت آینده به ترتیب این سه نهاد، معرفی شده و به اختصار، به برخی از وجوه آنها پرداخته خواهد شد.