گونار میردال، اقتصاددان جامعه‌شناس

گروه تاریخ و اقتصاد: گونار میردال، اقتصاددان بزرگ سوئدی ۱۷ مه سال ۱۹۷۸ در سن ۸۰ سالگی درگذشت. در دوران زندگی خویش هم اقتصاددان، هم جامعه‌شناس و هم سیاستمدار بود. کتاب عنصر سیاسی در توسعه نظریه اقتصادی که ابتدا در سال ۱۹۳۰ به زبان سوئدی منتشر شد و کتاب تعادل پولی که در سال ۱۹۳۱ به زبان آلمانی انتشار یافت، جزو آثار کلاسیک ادبیات اقتصادی محسوب می‌شوند و همین دو برای اعطای جایزه نوبل در اقتصاد در سال ۱۹۷۴ به میردال کفایت می‌کرده است. کتاب دیگر او یکی از معضلات آمریکا: «مساله سیاهپوستان و دموکراسی مدرن» در سال ۱۹۴۴ منتشر شد که اثری کلاسیک در زمینه جامعه‌شناسی بود. او سرانجام با ترکیب اقتصاد، جامعه‌شناسی و سیاست در سال ۱۹۶۸ و چاپ کتاب سه جلدی نمایشنامه آسیایی به بررسی فقر کشورها و چالش فقر جهانی پرداخت. میردال دوبار به‌عنوان سناتور در مجلس سنای سوئد (۳۶-۱۹۳۴) و (۴۶-۱۹۴۲) حضور یافت. در دوره دوم حضور خود درمجلس رئیس کمیته‌ای شد که برنامه حزب سوسیال دموکرات را در دوره پس از جنگ تنظیم می‌کرد، یک بار به مقام وزیر تجارت و بازرگانی (۴۷-۱۹۴۵) رسید. رئیس کمیسیون برنامه‌ریزی سوئد (۴۷-۱۹۴۵) و دبیر اجرایی کمیسیون اروپای سازمان ملل متحد از دیگر مناصب او بوده است. میردال با کسب ۳۰ دکترای افتخاری سال‌ها در دانشگاه‌های مختلف مشغول به تدریس بود.

میردال و نظریاتش

میردال علت توسعه‌نیافتگی ممالک عقب‌مانده را در عوامل خارجی جست‌وجو می‌کند. او نابرابری‌های بین‌المللی را بر خلاف نظریه‌های قبلی رو به رشد می‌بیند. تئوری‌های قدیمی به هیچ وجه توضیحی درباره علت وجودی نابرابری‌های موجود در سطح بین‌المللی و روند رشد آنها به دست نمی‌دادند که این مساله باعث شد تا میردال به انتقاد از تئوری‌های مرسوم تجارت بین‌المللی بپردازد و نظریه‌اش را درباره قطب‌های توسعه و آثار آن ارائه کند. از نظرگاه او به‌طور معمول هیچ‌گونه گرایشی به برقراری تعادل به‌طور خودکار، در سیستم اجتماعی وجود ندارد؛ زیرا یک سیستم اجتماعی به خودی خود هیچ گونه تعادلی را بین نیروها برقرار نمی‌کند. بلکه، برعکس، سیستم اجتماعی مایل است از وضعیت تعادل دورشود. او همچنین به چرخه ساختارها باور دارد؛ به‌طوری‌که فقر، فقر می‌آورد؛ اما با این تفاوت که فقر مرحله دوم از فقر مرحله اول بیشتر و شدیدتر است؛ پس این یک چرخه دورانی است؛ اما، چرخه‌ای که در مرحله بعد آن انباشتگی آثار نامساعد بیشتر از مرحله قبل است. به نظر میردال، به‌طورکلی تجارت بین ممالک پیشرفته وتوسعه نیافته، فاصله نابرابری بین آنها را نه تنها کاهش نمی‌دهد، بلکه به‌گونه‌ای ممکن است موجب افزایش نابرابری نیز بشود.

میردال می‌گوید: توسعه اقتصادی در واقع یک فرآیند یا جریان علت و معلولی دایره‌وار و افزایشی است. جریانی است که نتایج مثبت را نصیب آنهایی می‌کند که در وضعیت خوب به سر می‌برند وکوشش آنهایی را که اتفاقا در مناطق عقب مانده زندگی می‌کنند، ازبین می‌برد. به این ترتیب هرچه کشور موردنظر فقیر‌تر باشد آثار بازدارنده توسعه اقتصادی نیز در آن قوی‌تر است. او دو مفهوم «انتشار» و «بازدارنده»را در تحلیل‌های خود مکررا تبیین می‌کند. در نظر میردال، فرآیند رشد و توسعه از هر دو اثر انتشار و بازدارنده برخوردار است. مثلا رشد بخش صنعتی در یک شهر باعث می‌شود تا برای مواد خام صنعتی،کشاورزی و کالاهای مصرفی نیز تقاضا به وجود آید که این خود نوعی از اثر انتشار توسعه است. میردال می‌گوید: آثار بازدارنده در ممالک توسعه‌نیافته بر آثار انتشار غالب است؛ زیرا در نظر وی الگوی تاریخی رشد ممالک توسعه‌نیافته نشان می‌دهد که در این کشورها، آثار انتشار ناشی از فرآیند توسعه ضعیف است. وی بیان می‌دارد در چارچوب مرز‌های ملی ممالک ثروتمند، فرآیند ادغام و یکپارچگی صورت گرفته است. در مقابل در نظر وی، ممالک توسعه نیافته از یکپارچگی برخوردار نیستند و این مساله، ارتباط بین مناطق را از بین می‌برد و در نتیجه برقراری ارتباط بین منطقه در حال توسعه و مناطق دیگر بسیار مشکل است. در ادامه مباحث مشخص می‌شود که میردال نابرابری‌های موجود در مناطق مختلف یک کشور را به نابرابری‌های موجود بین کشورها تعمیم می‌دهد. از این رو، هرچه درباره نابرابری‌های منطقه‌ای در یک کشور می‌گوییم، در مورد نابرابری‌های بین‌المللی نیز صادق است.

میردال معتقد است که در صحنه بین‌المللی نیز عینا شبیه به مورد داخلی تجارت به تنهایی کاری را در جهت برقراری برابری صورت نمی‌دهد؛ زیرا دستیابی به بازارهای گسترده کار دشواری است. به عبارت دیگر، کشورهای توسعه یافته از صنایعی برخوردارند که این صنایع علاوه بر داشتن نقش رهبری، از صرفه‌جویی‌های خارجی نیز برخوردار هستند. در حالی که ممالک توسعه‌نیافته همواره باید مراقب صنایع موجود خود باشند؛ زیرا صنایع تولیدی کوچک آنها و مخصوصا صنایع‌دستی این کشورها نمی‌توانند با کالاهای وارداتی ارزان کشورهای توسعه یافته رقابت کنند. اگرچه تجارت بین‌المللی انگیزه لازم را برای رشد صنعتی پدید نیاورده است در عوض کشورهای توسعه‌نیافته را به سمت تولید کالاهای اولیه سوق داده است. در همین مسیر ممالک توسعه‌نیافته با کالاهای صادراتی خود-که همواره از تقاضای بدون کشش برخوردار است- درگیر با نوسانات قیمت‌ها هستند. به این ترتیب میردال نتیجه می‌گیرد که تجارت بین‌الملل بر اثر عوامل بازدارنده همواره به زیان ممالک توسعه‌نیافته است. او به این نکته نیز اشاره می‌کند که برخلاف نتیجه تئوری‌های مرسوم کلاسیک و نئوکلاسیک و در زمینه تجارت بین‌الملل هیچ‌گونه جابه‌جایی کارگر یا سرمایه به سود ممالک توسعه‌نیافته و بر اثر تجارت بین‌المللی صورت نمی‌گیرد.