خاطراتی که بی‌ارتباط با حواشی شکل‌گرفته در مورد انتشار فایل صوتی آیت‌الله منتظری نیست، حکایت از شناخت عمیق شهید لاجوردی از منافقین دارد. محسن رفیقدوست با اشاره به این شناخت از سوی شهید لاجوردی عنوان می‌کند: «لاجوردی حتی درباره عده‌ای که مورد توجه اعضای هیات حاکمه آن زمان بودند نظر تندی داشت و می‌گفت باید همه دستگیر شوند چون در این‌باره هم‌عقیده نبودند.» رفیقدوست معتقد است که «اگر به حرف‌های شهید لاجوردی بیشتر توجه می‌شد و بیشتر به این سخنان بها داده می‌شد کمتر هزینه پرداخت می‌کردیم.»

وی با تاکید بر اینکه شهید لاجوردی درست فهمیده بود، به مواضع متفاوت وی با شهید آیت‌الله بهشتی اشاره می‌کند و می‌گوید: «همان زمان مرحوم شهید بهشتی نسبت به منافقین دید متفاوتی داشت که آیت‌الله ربانی‌املشی را مامور می‌کند برو زندان مبادا به آنها سخت گرفته شود، اما شهید لاجوردی به عنوان دادستان انقلاب معتقد بود اگر این زندانیان میدان پیدا می‌کردند نظام را از بین می‌بردند.»

گزیده گفت‌وگوی محسن رفیقدوست در ادامه می‌آید:
من قبول ندارم که عنوان می‌کنند شورای عالی قضایی از زندان اوین بازدیدی داشته و به این نتیجه رسیده بود که آقای لاجوردی در زندان خودسری‌هایی انجام می‌دهد و همین بهانه‌ای بود که وی از دادستانی عزل شود. لاجوردی یک انسان کاملا متشرع بود. در زمان دادستانی یک روز پیش آقای لاجوردی رفتم که به من گفت برو به رفیقت که از یک طرف به امام(ره) گزارش می‌دهد اینجا ما زندانیان را به سیخ و صلابه می‌کشیم، بگو که بداند خود را حاکم شرع نداند، حد تعزیر او حد شرعی نیست، بگو اگر قرار است کسی تعزیر شود از روی حب و بغض به کسی شلاق نزن، ما باید به خاطر خدا این کار را بکنیم. لاجوردی اگر لازم بود تا از حاکم شرع حکم نمی‌گرفت تعزیر نمی‌کرد، ولی دیگرانی بودند که جو را علیه لاجوردی ترسیم می‌کردند. عمده اختلافات با لاجوردی بر سر منافقین بود. لاجوردی از ابتدای تشکیل این سازمان نسبت به آنها شناخت پیدا کرده و آنها را منحرف می‌دانست. یکی از اشکالات بزرگی که این سازمان داشت این بود که خیلی از فرزندان ما را از راه به در کرده بود. هنوز هم در جامعه امروز یکی از خانواده‌های بسیار خوشنام خاموشی‌ها هستند اما یک نفر از آنها منافق شد. خوشنام‌تر از آیت‌الله محمدی گیلانی نداریم که دو پسر او منافق شدند. خوشنام‌تر از آیت‌الله مشکینی نداریم که یکی از پسرانش منافق شد.

منافقین داعیه حکومت داشتند
آقای منتظری از ابتدا نظرش نه تنها با لاجوردی بلکه با امام (ره) تفاوت داشت. اگر این بلا از سر ملت برداشته نمی‌شد منافقین داعیه حکومت داشتند. طرفداران امام(ره) فعالیت‌های مبارزاتی خود را تکلیف شرعی می‌دانستند. در دی ماه سال ۵۷ سران منافقین نزد آقای طالقانی و منتظری رفتند و گفتند به نظر اتفاقاتی در حال رخ دادن است و شما پیروز این اتفاقات هستید، شما حکومت بلد نیستید، کار را به ما بسپارید. تمام حرکاتی که بعد از آن از سوی منافقین شناسایی شد در جهت گرفتن حکومت، نه در جهت خدمت به مردم بود. امام (ره) یک حرکت انقلابی را آغاز و یک نظام را ساقط کرد، بلافاصله مردم را در تصمیم‌گیری برای نظام آزاد گذاشت که به جمهوری اسلامی ایران رای داده و نماینده مجلس و رییس‌جمهور انتخاب کنند. خودش هم به قم رفت اما حرکات منافقین قدم به قدم به گونه‌ای بود که می‌خواستند حاکمیت را به هر قیمتی به دست آورند. آقای منتظری این مساله را نمی‌فهمید و انصافا نمی‌فهمید.


اگر با منافقین برخورد نمی‌شد، امروز امنیت نداشتیم
برخوردی که به خواست خدا با منافقین شد اگر نبود، امروز ما امنیت نداشتیم. آنهایی که در هر زمانی با لاجوردی مخالفت می‌کردند، شناخت‌شان نسبت به مجاهدین ناقص بود. اگر همان قدر که امام(ره) و مرحوم لاجوردی و خیلی‌های دیگر منافقین را شناختند، مخالفین لاجوردی هم می‌شناختند، اینگونه صحبت نمی‌کردند.

آقای منتظری یک آدم ساده‌لوح بود. از یک انسان ساده‌لوح چیزی جز این نمی‌توان انتظار داشت که البته امام(ره) همان زمان پاسخ او را داد. منتظری دو نقطه ضعف بزرگ داشت؛ اول اینکه نسبت به فامیل و بستگانش وابسته بود و دوم خیلی زودباور بود. در داستان دستگیری پسر آقای طالقانی، امام(ره) ما را به قم خواندند. من و اگر اشتباه نکنم خانم دباغ، آقای غرضی و احتمالا آقای رضایی به قم رفتیم. پرونده پسر آقای طالقانی را برای امام(ره) بردیم. امام(ره) فرمودند «اگر این پرونده متعلق به احمد بود و شما احمد را می‌گرفتید، من از شما تشکر می‌کردم، اما این پرونده مربوط به آقای طالقانی است که حق بزرگی بر گردن مملکت و جوانان ما دارد بروید ماجرا را یکجوری جمع کنید.»


ماست‌بند اوین به من ادبیات یاد می‌دهد
در یک دوره‌ای فرماندهان سپاه از سوی آقای منتظری ممنوع‌الملاقات شده بودند، بعد از آنکه سیدمهدی را از واحد نهضت‌های سپاه کنار گذاشتیم، آقای منتظری در مساله جنگ با سپاه اختلاف نظر داشت. سپاه در مساله جنگ و دفاع مقدس آقای منتظری را مثل امام‌(ره) قبول نداشت، از این رو کمتر ما را می‌پذیرفت، حتی من دو بار به زور با او ملاقات کردم. در آن دیدار به آقای منتظری گفتم قائم مقام یعنی چه؟ گفت حالا ماست بند اوین آمده ادبیات یاد من بدهد. گفتم آمدم یاد بگیرم. گفت به نظر خودت یعنی چه؟ گفتم قائم مقام در زمان مقام، همانطور که او می‌خواهد کمک مقام می‌کند و در غیاب مقام، مطابق آنچه تصمیم می‌گیرد، عمل می‌کند، اما شما همه‌چیز را بر خلاف امام (ره) عمل می‌کنید، این چه‌جور قائم مقامی است؟ گفت از کجا معلوم که امام(ره) درست کار می‌کند؟ گفتم پس شما قائم مقام امام(ره) نمان و در نهایت سر و صدای‌مان بالا گرفت و ملاقات طولانی نشد. آقای منتظری خیلی تحت تاثیر داماد، برادر داماد و پسرانش بود.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.