رقیب کجاست؟!
محمدرضا باباگلی روزنامه‌نگار و منتقد سینما امسال، سی‌ودومین دوره جشنواره فیلم فجر برگزار می‌شود. سی‌ودو، عدد کوچکی نیست. اگر آن را در مورد برادرمان به کار ببریم، حتما به او خواهیم گفت: تو دیگر بزرگ شده‌ای، سعی کن رفتارت سنجیده‌تر باشد؛ آخر تو دیگر سی سالت است! اما نمی‌دانم چرا به جشنواره فجر که می‌رسیم، فقط می‌گوییم:
جشنواره هم‌چنان در حال تجربه‌اندوزی است! سال‌ها است که در این کشور، بی‌برنامگی و ناتوانی، پشت سر تجربه‌اندوزی پناه می‌گیرد و خطاهای فاحش اجرایی، در پس ایده‌های تازه و روش‌های نو سنگر می‌گیرند. این، حتی در فیلم‌سازی‌مان هم رسوخ و نمود روشنی پیدا کرده و طبیعی است که آفات چنین روشی بیش از هر چیز و هر کس به خود سینما بازخواهد گشت.
در نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب و انتصاب مدیران سینمایی، صرف نظر از ارزش‌گذاری شیوه کار و نگرش آنان، تداوم حضورشان در مسوولیت‌هایی که عهده‌دار شده بودند، بزرگ‌ترین سنگ بنای استحکام سینمای نوین ایران در سال‌های بعدی شد. اگر قرار بر این می‌بود که هر یک یا دو سال، این مدیران عوض می‌شدند، فکر کنید که چه بر سر این سینما می‌‌آمد؟ سینمایی که امروز یکی از مهم‌ترین شاخص‌های حضور قوی فرهنگی ایران در عرصه‌های بین‌المللی است. و تمام مدیران دهه‌های بعدی، بر مرکب راهوار آن سیاست‌های اجرایی نشسته‌اند و سیاست‌های خود را هی کرده‌اند!
اما در سال‌های اخیر، چه بر سر جشنواره فیلم فجر آمده است؟ طی چهار سال گذشته، چهار مدیر جشنواره منصوب شده‌اند و با پایان کار آن دوره از جشنواره، خدمت آنان نیز خاتمه یافته است. چنین روشی باورکردنی نیست. مگر می‌شود برای یکی از پایه‌های جدی سینمای ایران که عده بسیاری حتی معتقدند «ویترین سالانه سینمای ایران» است، این‌چنین لحظه‌ای و دوره به دوره برنامه‌ریزی کرد؟ نگارنده؛ اما اعتقاد دارد که موقعیت جشنواره فیلم فجر در رویکرد سینمای ایران بسیار فراتر از صرفا یک ویترین برای نمایش محصولات سالانه کشور است. با نگاهی به تمام سال‌های پشت سر، جشنواره فجر نشان داده است که در بسیاری مواقع با نوع انتخاب فیلم‌ها و سپس نحوه تقسیم‌بندی و اهدای جوایز، مسیر کلی سیاست‌ها و تصمیم‌سازی‌های تولید فیلم در کشور را جهت داده و هدایت کرده است. این به خودی خود هیچ ایرادی ندارد، اما مشکل از آن لحظه‌ای آغاز می‌شود که نمی‌توان سیاست روشنی را نه در یک برنامه‌ریزی ده‌ساله، بلکه در یک برنامه‌ریزی چهار ساله در جشنواره فیلم فجر که عنوان بین‌المللی را نیز یدک می‌کشد، شاهد بود.
پیش از این یکی‌دوبار در این باره یادداشت‌هایی نوشته و اشاره کرده‌ام که مهم‌ترین معضل جشنواره فیلم فجر دولتی بودن آن است. دولتی بودن صفت ناپسندی نیست. این عنوان را از آن جهت مد نظر دارم که معنای ساده این جمله چنین است: رویکرد جشنواره فجر، براساس رویکردهای دولت تعیین می‌شود. حتی این جهت‌گیری هم به خودی خود هیچ ایرادی ندارد. به هر حال، جشنواره‌ای که هزینه‌هایش را دولت می‌دهد، طبیعی است که تابع سیاست‌های کلان دولت باشد، اما اینجا هم ایراد از لحظه‌ای آغاز می‌شود که بدانیم در سال‌های اخیر، با سیاسی‌ترین دولت‌ها مواجه بوده‌ایم که به طور طبیعی رویکردش بر اجزای دیگر آن تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم گذاشته است. در حالی که به طور طبیعی، حوزه‌های فرهنگی و به‌خصوص سینما، باید از رویکردهای سیاسی بپرهیزند یا آنچنان ظریف و هنرمندانه این رویکردها را اجرایی کنند که آب در دل کسی تکان نخورد و حتی در نگاه نخست، متوجه این رویکرد نشوند. طبیعی است که یکی از روش‌های نتیجه‌بخش در این عرصه، تداوم مدیریت در جشنواره فیلم فجر است، اما از طرفی، ضربه مهمی که جشنواره فجر هر سال می‌خورد، از همین مدیریت دولتی است؛ منتها از زاویه‌ای دیگر که به آن خواهم پرداخت.
جشنواره فیلم فجر، یک جشنواره دولتی است (با همه جنبه‌های مثبتش) که از تمام ظرفیت‌های بخش دولتی می‌تواند به اندازه توان و امکانات موجود در هر دوره برگزاری بهره ببرد، اما آیا هیچ شاخصی وجود دارد که بتوان ارزیابی کرد که این نحوه برگزاری، در چه سطحی است و استانداردهای داخلی کجاست و افق‌های پیش رو در برگزاری چنین جشنواره‌ای چه می‌تواند باشد؟ ما در کشورمان هیچ جشنواره داخلی دیگری که هم‌سنگ و هم‌سطح جشنواره فجر باشد نداریم که بتوانیم چیزی را با چیزی مقایسه کنیم. اغلب نقادان جشنواره و سیاست‌های آن نیز برای سنگ محک‌شان به جشنواره‌های معروف دنیا نگاه و آن را با جشنواره فیلم فجر مقایسه می‌کنند؛ که به گمانم راه به ناکجاآباد خواهد برد. تمام مساله همین است. اگر برای بخش خصوصی امکان و شرایط برگزاری جشنواره‌ای در قد و اندازه جشنواره فیلم فجر فراهم می‌بود، آنگاه امکان مقایسه‌ای شفاف و روشن وجود داشت تا دریابیم توان و ظرفیت کلی کشور در حوزه برگزاری جشنواره بزرگی در چنین سطحی چیست. آن‌گاه در مقایسه‌های عملی و اجرایی، می‌شد سنجید که دادن یا ندادن چای و شیرینی در کجای این رویکرد قرار دارد؟ می‌شد سنجید که میزان استقبال مردم از جشنواره چه میزان است؟ می‌شد دریافت که جزئیات اجرایی، نحوه انتخاب، داوری و جوایز به فیلم‌ها چه مسیری را می‌تواند و باید طی کند؟
ما مطبوعاتی‌ها خیلی خوب با عنصر «رقابت» آشناییم. اگر در یک حوزه خاص، تنها یک مجله یا نشریه منتشر شود، در نبود و کمبود امکانات، انتشار آن نشریه خاص را به فال نیک می‌گیریم و بسیار هم خرسند می‌شویم، اما پس از گذشت دوره یا دوره‌هایی از انتشار، انتظار بالارفتن کیفیت آن جریده را داریم، اما متر و معیار این بالارفتن کیفیت چیست؟ معمولا ساده‌ترین متر زمانی روبه‌روی‌‌مان قرار می‌گیرد که نشریه‌ای جدید در همان حوزه، انتشارش آغاز می‌شود. طبیعی است که نشریه جدید برای ربودن دور از دست رقیب، به ترفندهای متعدد و متفاوتی دست می‌زند؛ چه در نوع مطالب، چه در استفاده از هیات تحریریه قوی‌تر و چه در سروشکل و نحوه صفحه‌آرایی. اینجا است که نشریه باسابقه درمی‌یابد اگر غفلت کند، در این رقابت سالم، عقب می‌ماند و چه بسا که بازنده قطعی این رقابت باشد؛ بنابراین به بازنگری عملکرد و بازسازی روش‌های اجرایی وسیاست‌های خود می‌نشیند و معمولا تجربه نشان داده است که نتایج بسیار خوبی حاصل می‌شود که مهم‌ترین برنده آن، مخاطبان آن نشریه هستند. شاید این مثال ساده و مطبوعاتی بتواند همه آنچه را که جشنواره فیلم فجر در آستانه چهارمین دهه از عمر خود به آن نیاز دارد، به‌روشنی نشان دهد.