آرزوی دولتها، واقعیت قیمتها
بدیهی است که «تعیین قیمت در بخشهای مختلف» حجم قابل توجهی از توان، وقت و هزینههای سیاستگذاری را به خود اختصاص داده است. در این مسیر شیوه تعیین قیمت نیز عمدتا غیراصولی است و بیشتر بستگی به قدرت چانهزنی ذینفعان دارد. مثلا اگر در خودرو، تولیدکنندگان بتوانند ثابت کنند که با افزایش قیمت چنددرصدی، به میزان قابل توجهی از زیانشان کاسته میشود و افزایش قیمت برای ادامه حیات صنعت خودرو لازم است، این افزایش عملیاتی میشود یا اینکه سیاستگذار بتواند صادرکنندگان را راضی کند که با نرخ دلار ۲۸ هزار و ۵۰۰ تومانی هم میتوانند به حیات اقتصادی خود ادامه دهند. حتی در صورت عدم پذیرش این نرخ، ابزاری برای تنبیه آنها وجود خواهد داشت. اخیرا هم بحث تعیین قیمت خوراک پتروشیمیها مطرح شده که باعث بروز مشکلات در سودآوری این صنایع شده است.
اما چرا برای سیاستگذاران ما تعیین قیمت به یک موضوع حیثیتی و حیاتی تبدیل شده و با وجود ایجاد بسیاری از مشکلات، دولت باز سعی میکند که دست بالاتر را در تعیین قیمت داشته باشد؟ پاسخ این است که سیاستگذاران با قیمتگذاری، «واقعیتها» را پنهان کرده و «آرزوهای» خود را تحمیل میکنند.
این موضوع را میتوان با یک مثال ملموس بیشتر توضیح داد. حدود ۵ سال قبل و پس از خروج رئیسجمهور سابق آمریکا از برجام، بسیاری از مردم و فعالان اقتصادی پیشبینی میکردند تحریمها بازخواهد گشت و اقتصاد ایران در تامین ارز با مشکل روبهرو خواهد شد. این انتظارات ساده و منطقی، باعث افزایش نرخ دلار در آن زمان شد. بنابراین قیمت دلار جدید نشان میداد که شرایط نسبت به قبل تغییر کرده است. اما سیاستگذار با تعیین نرخ دلار روی ۴۲۰۰ تومان اصرار داشت که شرایط تغییر نکرده و نخواهد کرد. اما این آرزوی سیاستگذار بود و مردم و فعالان که حقیقت آینده اقتصاد را درک کرده بودند، برای خرید دلار به هر نحوی صف تشکیل دادند. در این مورد نیز هر کسی قدرت بیشتر یا لابی قویتری داشت، توانست اندوخته ارزی بیشتری با دلار دستوری برای خود تهیه کند. سرانجام پس از چند میلیارد دلار هزینه ارزی، سیاستگذار فهمید که باید «حقیقت» را جایگزین «آرزوی» خود کند.
طی سالهای گذشته، آرزوهایی چون مهار تورم، حمایت از مصرفکننده، بهبود تولید، سودآوری صنایع و... باعث شده دولتها به دنبال این باشند که از حقیقت قیمتهای واقعی و تعادلی اقتصاد فاصله بگیرند و برای خود دنیای جدیدی با قیمتهای دستوری بسازند. اما جهشهای قیمتی، ضرر مصرفکننده و تولیدکننده، ورشکستگی صنایع و ضرر به اکوسیستم اقتصادی باعث میشود که در نهایت دولتها واقعیت قیمتها را در اقتصاد بپذیرند. البته این درک سیاستگذارها از مکانیزم قیمت در اقتصاد ما بسیار دیرهنگام و پرضرر بوده و یادگیری سیاستگذاران از این رویدادها، به آرزوی مردم و فعالان اقتصادی تبدیل شده است.