نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی

تسلیحات هسته‌ای چین در خنثی کردن تلاش بالقوه تایوانی‌ها برای استقلال نقشی ندارد، اگرچه می‌تواند در مواجهه با مداخله نظامی آمریکا نقش داشته باشد آن هم در صورتی که ایالات‌متحده «ابتدا» از تسلیحات هسته‌ای علیه چین استفاده کند. بحث از اینکه آیا چین باید سیاست «آغازگر نبودن مشروط» را بپذیرد یا خیر، اصل تعداد معدود را کنار بگذارد یا برای بازداشتن حملات متعارف با تسلیحات هسته‌ای تلاش کند، همگی ایده توسعه و گسترش نقش تسلیحات هسته‌ای در امنیت ملی چین را مطرح می‌کند به این امید که تسلیحات هسته‌ای بتواند مسائل بیشتری از امنیت ملی این کشور را حل کند. نظریه بازدارندگی محدودیت‌های ذاتی خود را دارد. آنچه بازدارندگی نامیده می‌شود در واقع اقدام یکجانبه نیست، بلکه فرآیندی تعاملی است که به موجب آن طرف بازدارنده از تهدید به زور استفاده می‌کند تا از طرف مقابل بخواهد امتیازاتی بدهد چراکه منافع کلان طرف بازدارنده را تهدید کرده است.

آیا منع اشاعه هسته‌ای باید به‌عنوان مشکلی جدی دیده شود؟

مناقشه دیگر پساجنگ سرد با توجه به تفکر چین در مورد استراتژی هسته‌ای و سیاست هسته‌ای در حوزه‌های کنترل تسلیحات هسته‌ای و منع اشاعه هسته‌ای است. تعداد روزافزونی از دانشمندان شروع به مطالعه در مورد این موضوعات کرده‌اند و برخی از آنها از این مساله حمایت کرده‌اند که چین باید قطعا و فعالانه در فرآیند منع اشاعه هسته‌ای بین‌المللی مشارکت کند یا اینکه باید تعهداتی بدهد که فراتر از «آغازگر نبودن» برود. آنها بر این باورند که امکان اینکه یک کشور هسته‌ای دست به یک حمله هسته‌ای به کشور هسته‌ای دیگر بزند در دنیای امروز تقریبا صفر است. به این ترتیب، آنها استدلال می‌کنند که برای چین بی‌هزینه است که امتیازات مشخصی در ارتباط با تسلیحات هسته‌ای بدهد. با این حال، این ایده تسلیحات هسته‌ای را فقط به مثابه «ببر کاغذی» می‌نگرد و فراموش می‌کند که آنها را به مثابه «ببر واقعی» بنگرد؛ ببرهای واقعی که می‌توانند مردم را ببلعند.

دانشمندان دیگر ارزش و نقش تسلیحات هسته‌ای را از نقطه نظری دیگر مورد بررسی قرار داده‌اند. آنها تصور می‌کنند از آنجا که تسلیحات هسته‌ای ببرهای کاغذی هستند، نقش عملی زیادی ندارند. بنابراین، نیازی نیست که با مساله منع اشاعه هسته‌ای به‌صورت جدی رفتار شود. در مورد کره‌شمالی، ایالات‌متحده نفوذ خود را بر شبه‌جزیره با اعمال فشار بر پیونگ‌یانگ در مورد مساله منع اشاعه هسته‌ای افزایش داده است. از این‌رو، دانشمندان دیگر تصور می‌کنند که چین نباید بر کنترل تسلیحات هسته‌ای بین‌المللی و منع اشاعه هسته‌ای بیش از حد تاکید کند به این خاطر که اگر چنین کند، دیپلماسی این کشور آشکارا تحت‌تاثیر آمریکا و کشورهای غربی قرار خواهد گرفت. این بحث‌ها و مناقشات عمدتا در دانشگاه‌ها مطرح شده است و بنابراین، تاثیر آنها بر سیاست‌گذاری استراتژیک هسته‌ای چین محدود شده است. با این حال، این بحث هم پویایی آکادمیک چین با توجه به تفکر در مورد تسلیحات هسته‌ای و استراتژی هسته‌ای را بازتاب می‌دهد و هم سطحی‌نگری و سردرگمی در درک مسائل مربوطه را نشان می‌دهد.

نتیجه‌گیری

مخلص کلام این است که دو نتیجه‌گیری بزرگ و مقدماتی را می‌توان در مورد توسعه تفکر چین درخصوص استراتژی هسته‌ای استخراج کرد. اول، چین اندکی پس از آنکه به تسلیحات هسته‌ای دست یافت یک استراتژی کامل و بالغ هسته‌ای را تدوین کرد. اندیشه‌اش در مورد استراتژی هسته‌ای در نیمه دهه 60 شکل گرفت. این استراتژی، یک سیستم غنی، دقیق، کامل و منسجم فکری بود که به شکلی دوره‌ای و غیرمتمرکز بیان شده بود. این استراتژی مسائلی کلیدی مانند نقش تسلیحات هسته‌ای، ملاحظات در مورد استفاده از تسلیحات هسته‌ای، مقیاس نیروهای هسته‌ای و سیاست خلع سلاح هسته‌ای را پوشش می‌دهد؛ در مجموع، یک سیستم کامل و استوار را شکل می‌دهد. بیانیه دولت چین که در 16 اکتبر 1964 بیان شد، بلوغ اندیشه چین در مورد استراتژی هسته‌ای را نشان می‌دهد. فرهنگ استراتژیک چین و سازوکارهای سیاست‌گذاری منجر به ترتیباتی منحصربه‌فرد شده است که به موجب آن مسائل استراتژیک- تا حد زیادی- از طریق تدابیر فکری رهبران توسعه می‌یابد، از طریق بحث‌ها میان حلقه نسبتا کوچکی از سیاست سازان بهبود می‌یابد و براساس شرایط محرمانگی بالا به اجرا در می‌آیند. در محیط امنیتی بین‌المللی خاص در آن زمان، وقتی برنامه‌ها برای پروژه‌های بسیار حساس مانند استراتژی هسته‌ای افشا می‌شوند، مقاومت اغلب به شکل نمایشی افزایش می‌یابد. این حقیقت که رهبران چین ابتدا «عمل» را بر می‌گزینند و سپس «مذاکره» و «صحبت» می‌کنند به این معنا نیست که چین فاقد ایده و استراتژی در مورد تسلیحات هسته‌ای‌اش است.

اندیشه چین در مورد استراتژی هسته‌ای به شکل بازنگری استراتژی هسته‌ای یا کتاب سفید از نوع کشورهای هسته‌ای غربی مانند آمریکا، انگلیس و فرانسه ارائه نمی‌شود. تفکر هسته‌ای چین بیشتر به شکل سخنرانی‌های فردی و پراکنده از سوی رهبران این کشور انجام می‌شود. محتوای اصلی استراتژی هسته‌ای چین دشوار نیست و ضرورتا نیازی ندارد که به شکل سخنرانی‌ها یا مقالات طویل تبیین شود. از زمان پایان جنگ سرد، این کشور گام‌های بیشتری برای پایبندی به استراتژی هسته‌ای‌اش برداشته است که در پرتو تغییر شرایط تنظیم شده و توسعه یافته است. با این حال، به‌عنوان یک سیستم استراتژیک و ایدئولوژیک، اندیشه چین در مورد استراتژی هسته‌ای بدون تغییرات ساختاری اساسی ثابت مانده است. بخش زیادی از اندیشه چین در مورد استراتژی هسته‌ای زاییده خصلت متمایز رهبران رده بالای چین است؛ این خصلت بازتاب ثمرات خرد جمعی‌شان است. با مائو به‌عنوان مثالی از یک نماینده، رهبران چین اغلب از زبانی استفاده کرده‌اند که ساده بوده و درک آن برای توضیح و تبیین مسائل جدی و سنگین استراتژیک مانند تسلیحات هسته‌ای و استراتژی هسته‌ای آسان است. این زبان مبتنی است بر بینش عمیق این رهبران از تسلیحات هسته‌ای و درک جدی آنها از ماهیت ذاتی این تسلیحات. می‌توان گفت سبک زبانی که رهبران چین برای توصیف استراتژی هسته‌ای مورد استفاده قرار داده‌اند بازتاب بررسی بی‌دردسر و سهل‌شان از این مسائل پیچیده، درک کامل آنها از این مسائل و اعتمادبه‌نفس استراتژیک‌شان است؛ خصائلی که بی‌تردید نشانه‌ای از بی‌دقتی یا بی‌نظمی نیست. رهبران و سیاستمداران از کشورهای دیگر گاهی این سبک ساده را درک نمی‌کنند به‌گونه‌ای که جامعه بین‌المللی سوءتفاهمات زیادی در مورد چین داشته و به خطا رهبران چین را تنبل تصور می‌کنند.