علیرضا مجمع

امسال در حالی به روز ملی سینما رسیدیم که بیش از سال‌های قبل با چالش‌های عمیق بین ارکان مدیریتی سینمای ایران روبه‌روایم. در این اوضاع نابسامان، اما صدرنشینان این سینما با سیلی صورت خود را سرخ نگه می‌دارند و به روی خود نمی‌آورند که سینمای ایران طی سال‌های گذشته بر اثر بی درایتی‌های برادر خوانده‌هایش مسیری را پیش گرفت که حالا زنگ خطر بد صدای آن گوش ما را می‌آزارد. حتی حالا که این زنگ خطر آهنگ نواختن از سر گرفته است، انگار نمی‌خواهند بشنوند چه بد صداست این آهنگ؛ آهنگ ورشکستگی کامل سینمای ایران -همان اتفاقی که در سال ۵۶ در سینمای ایران افتاد - آهنگ بیکار شدن عده کثیری از فعالان این عرصه، آهنگ رفتن و ترک دیار کردن جوانان فیلمساز این سرزمین، آهنگ تن به نگاه و خواست آن سوی آبی‌ها دادن،آهنگ ضد وطن بودن فیلمساز ایرانی، آهنگ گوش خراش ابتذال که صدای همه را در آورده است و خیلی آهنگ‌های دیگر که باعث می‌شود هر کم شنوایی هم صدای گوش خراش و تیز آن را بشنود. امروز روز ملی سینما است. به ۷۰ سالش اگر کاری نداشته باشیم، دست‌کم در این سی سال اخیر شاهد بوده‌ایم که سینما را مثل یک بچه سرراهی - و بی‌والدین، به تعبیر علی معلم - به هر پرورشگاهی که خواسته‌اند، برده‌اند. روزی کلوز آپ بازیگران زن را ممنوع کرده‌اند، یک روز فیلم‌ها را درجه‌بندی کردند، یک روز در تولید و پخش مافیا درست کردند و روز دیگر...در این وانفسا چه غم‌انگیز است سرنوشت این سینما؛ از میرزا ابراهیم‌خان عکاس‌باشی و دختر لر تا درباره الی. هر روز سالن‌های سینما خالی تر از روز قبل می‌شود و مردم ترجیح می‌دهند به جای حاج کاظم و ‌هامون، جلوی تلویزیون ۵۰ اینچ بنشینند و سالوادور را در «سفری دیگر» فارسی وان ببینند (باور کنید اسم این شخصیت را هم از یکی از همکاران پرسیدم تا آدرس غلط نداده باشم!) حداقل در این روز که نامش «سینما» است نگران سینما باشید و صدای این زنگ خطرها را بشنوید.