رکود بزرگ اقتصاد ‌آمریکا و جنگ جهانی دوم چگونه شکل گرفت؟

بخش نخست

رکود کنونی اقتصاد ‌آمریکا را بزرگترین رکود از سال ۱۹۳۰‌میلادی تا به حال می‌دانند‌. برخی بر این باورند که رکودی که ‌آمریکا در حال ورود به آن است، بیشترین شباهت را به رکود بزرگ دارد. به همین دلیل توصیف دلایل و پیامدهای آن برای علاقه‌مندان مفید است. رکود بزرگ در اقتصاد ‌آمریکا که طویل‌ترین و بدترین رکود اقتصادی در تاریخ شکل‌گیری دنیای صنعتی مدرن بوده است، از اواخر سال ۱۹۲۹‌میلادی آغاز شد تا اوایل دهه ۱۹۴۰ در ‌آمریکا ادامه یافت. بزرگی و وسعت این رکود به اندازه‌ای بود که نه تنها اقتصاد ‌آمریکا بلکه اقتصاد دیگر کشورهای جهان را نیز تحت تاثیر قرار داد و به جنگی ختم شد که در زمره ویران‌کننده‌ترین جنگ‌های دنیا است‌؛ جنگ جهانی دوم.

این رکود اقتصادی در آغاز در کشور ‌آمریکا ایجاد شد، ولی به تدریج به دیگر کشورهای جهان نیز گسترش یافت‌. رکود بزرگ اقتصاد ‌آمریکا با کاهش ناگهانی تولید و فروش کالاهای مختلف در بازار ‌آمریکا آغاز شد و به دنبال خود صعود چشمگیر و بی‌سابقه بیکاری را به همراه آورد.

در این دوران بانک‌ها و شرکت‌های کوچک و بزرگ تجاری مجبور به تعطیل کردن کارهای خود شدند و اغلب مردم به دلیل از دست دادن شغل و نا توانی در باز‌پرداخت اقساط خانه‌هایی که خریداری کرده بودند برای امرار معاش به خیریه‌ها وابسته شدند. در این سال‌ها وضعیت زندگی مردم این کشور بسیار بد بود و بسیاری تصور می‌کردند که این شرایط هیچ‌گاه پایان نمی‌پذیرد.

سال ۱۹۳۳‌میلادی نقطه عطفی در رکود بزرگ ‌آمریکا بود و در این سال شمار بیکاران ‌آمریکایی به ۱۵‌میلیون نفر رسید که یک چهارم کل نیروی کار این سرزمین را تشکیل می‌دادند.

دلایل وقوع رکود

دلایل مختلفی برای رکود اقتصادی ‌آمریکا در سال ۱۹۲۹ میلادی ذکر شده است، ولی نمی‌توان تمامی این دلایل را به عنوان دلیل اصلی معرفی کرد‌. اگرچه تک تک عواملی که عنوان می‌شود به همراه یکدیگر زمینه ایجاد رکود را در این سرزمین ایجاد کرده‌اند.

در میان مردم دلیل اصلی رکود بزرگ اقتصاد ‌آمریکا سقوط بازار سهام ‌آمریکا است‌. این سقوط در اکتبر سال ۱۹۲۹ میلادی اتفاق افتاد و نقطه آغاز بحران در اقتصاد ایالات‌متحده ‌آمریکا بود، اما کارشناسان اقتصادی سقوط بازار سهام را اولین نشانه بزرگ رکود ذکر می‌کنند. رکودی که از ماه‌ها قبل در اقتصاد آمریکا ایجاد شده بود.

در سال‌های آغازین دهه۱۹۲۰ میلادی اقتصاد ‌آمریکا در مسیر گذار بود. در این سال‌ها ارزش‌های گذشته که در ‌آمریکایی‌های روستانشین و کشاورز وجود داشت، به تدریج تغییر شکل داد و مردم به سمت تلاش برای کسب ثروت‌های بیشتر و راه‌اندازی کارخانه‌ها و کارگاه‌هایی که می‌توانستند حجم زیادی از کالاها را تولید کنند، حرکت کردند.

این دوره را می‌توان روزهای آغازین بشر در حرکت به سمت زندگی مدرن و صنعتی دانست، اما نکته مهم این است که صنعت مدرن توان تولید حجم زیادی از کالاهای مصرفی را دارد؛ اما این فعالیت زمانی سودآور است که برای این تولیدات تقاضای کافی نیز وجود داشته باشد.

اگرچه تقاضای زیاد برای کالاهای مصرفی نشان‌دهنده رفاه‌ اقتصادی مردم یک سرزمین است که از ثروت کلان و قدرت خرید بالای آنها نشات می‌گیرد؛ ولی در جامعه آن زمان ‌آمریکا که پس انداز کردن و به تعویق انداختن برآورد نیازهای غیر‌ضروری یک ارزش شناخته می‌شد، تغییر فرهنگ مصرفی فرآیندی زمان بر بود.

‌آمریکایی‌ها برای تسریع تغییر فرهنگ مصرفی مردم روش‌های تبلیغاتی مختلفی را به کار گرفتند که برای جلب حمایت مردم در جریان جنگ جهانی اول استفاده می‌کردند. با کمک این روش‌های تبلیغاتی بر شمار افرادی که خانه‌های بزرگ‌، خوردهای شخصی مدرن و کالاهای مصرفی خانگی را خریداری می‌کردند، افزوده شد و بخشی از هدف دست‌اندرکاران صنایع ‌آمریکا و متقاضیان ایجاد دنیای مدرن صنعتی را محقق کرد.

اما در این سال‌ها یک مشکل اقتصادی مهم وجود داشت و آن توزیع ناعادلانه درآمد در این سرزمین بود. در سال‌های دهه ۱۹۲۰ سهم بیشتری از درآمد به خانواده‌های ثروتمند و سهم کمتری به خانواده‌های طبقه متوسط داده می‌شد و این روند تا انتهای دهه ادامه داشت. دو دلیل مهم برای این مساله ذکر می‌کنند‌:

اول: در روزهایی که تجارت و تولید در ‌آمریکا رشد چشمگیری پیدا می‌کرد و راندمان فعالیت‌های تولیدی افزایش می‌یافت، کارگران سهم اندکی از ثروتی داشتند که با کار در کارخانه‌های مختلف تولیدی ایجاد می‌کردند. دوم: دولت برای تشویق به تولید اقدام به کاهش نرخ مالیات بر درآمد کرد که این به ثروتمند‌تر شدن ثروتمندان دامن زد.

در فاصله سال‌های ۱۹۲۳ میلادی تا ۱۹۲۹ میلادی که نرخ رشد تولید هر فرد در ساعت ۳۲‌درصد بوددستمزد کارگران تنها ۸‌درصد افزایش یافت که با اوضاع اقتصادی این کشور اصلا هماهنگی نداشت. در این سال‌ها سودهای مشارکتی بیشتر از ۶۵‌درصد رشد کرد و دولت با کاهش نرخ مالیات بر درآمد به ثروتمندان اجازه داد تا سهم بیشتری از این پول‌ها را در اختیار داشته باشند. این اولین اشتباه ‌آمریکا برای دامن زدن به وخامت اوضاع اقتصادی این کشور بود.

آمارها نشان می‌‌دهد طرح کاهش نرخ مالیات در سال ۱۹۲۶ میلادی سبب شد تا افرادی که بیشتر از یک‌میلیون دلار درآمد داشتند ۶۰‌درصد بیشتر از قبل درآمد داشته باشند.خلاصه این روند تا انتهای دهه ۱۹۲۰ ادامه داشت و در سال ۱۹۲۹‌میلادی درآمدی که ۱/۰‌درصد از جمعیت ‌آمریکا به دست می‌آوردند (ثروتمندان) معادل مجموع درآمد ۴۲‌درصد از جمعیت این کشور بود و شمار زیادی از مردمی که برنامه‌های تبلیغاتی برای خرید کالاهای مصرفی را می‌دیدند، توان مالی لازم برای خرید‌اری آنها را نداشتند.

در این شرایط واژه تازه‌ای در اقتصاد آن روز ‌آمریکا ایجاد شد که در اقتصاد کشور تحولات زیادی به وجود آورد. این واژه «اعتبار» یا «Credit» بود و با کمک آن مردمی که پول کافی برای خرید نداشتند می‌توانستند برای خرید امروز خود در آینده پرداخت کنند. این مساله سبب شد تا مردم با ایده بازپرداخت قیمت کالاهای مصرفی در آینده خرید کنند و هر روز بر میزان بدهی‌های آنها افزوده شود. از آنجا که نرخ رشد درآمد طبق متوسط و پایین در ‌آمریکا بسیار اندک بود، بسیاری از آنها حتی با تعویق انداختن زمان پرداخت نیز توان این کار را نداشتند. در هر حال بدهی‌های مردم جمع شد تا اینکه در سال ۱۹۲۹ میلادی زمینه اصلی رکود اقتصاد ‌آمریکا را فراهم کرد و شرکت‌های تولیدی را به ورشکستگی کشانید.

کشاورزان ‌آمریکایی که در آن زمان تشکیل‌دهنده یک چهارم اقتصاد ‌آمریکا بودند، در جریان رکود آسیب زیادی دیدند. اینان در جریان جنگ جهانی دوم و کاهش فعالیت‌های کشاورزی در اروپا در جریان جنگ جهانی اول سطح تولید خود را افزایش دادند.

اما در سال‌های دهه ۱۹۲۰‌میلادی به دلیل رشد کشاورزی و کاهش قیمت تولیداتشان اغلب محصولات کشاورزی تولید خود را بدون دریافت سود وارد بازار می‌کردند که به تدریج وارد جریان رکود شدند.

البته نمی‌توان از تاثیر مشکلات اقتصادی بین‌المللی در ایجاد این رکود نیز چشم‌پوشی کرد. بعد از جنگ جهانی اول ‌آمریکا به تامین‌کننده اعتبارات لازم برای بازسازی ویرانی‌های اروپا تبدیل شده بود؛ ولی با بالا گرفتن بحران در این سرزمین بانک‌ها توان اجرای این نقش را از دست دادند؛ زیرا اغلب دریافت‌کنندگان وام از ‌آمریکا حتی توان مالی بازپرداخت آن را نیز نداشتند‌. بدهی‌های کلان دولت‌ها به بانک‌های کشورهای مختلف سبب شد تا در اواخر دهه ۱۹۲۰ حتی ساختار بانک‌های بین‌المللی نیز بی‌ثبات شود و یکی از اصلی‌ترین بخش‌های اقتصاد متزلزل گردد. در همین زمان ‌آمریکا تعرفه‌های گمرکی بالایی را برای واردات کالا در نظر گرفت. وضع این تعرفه‌ها همزمان با ارائه وام‌های کلان به اروپا و تلاش برای صادرات تولیدات خود به این قاره بود.

روشن است که این وضعیت نمی‌تواند پایدار باشد و ادامه پیدا کند؛ زیرا اگر کشورهای دیگر نتوانند تولیداتشان را به ‌آمریکا بفروشند، پول کافی برای خرید تولیدات ‌آمریکا و بازپرداخت بدهی‌های بانکی این کشور ندارند.

در این سال‌ها اغلب کشورهای صنعتی بدون توجه به ساختار اقتصاد جهانی و تنها و تنها با تمرکز روی منافع اقتصادی کوتاه‌مدت خود همین سیاست را تکرار کردند و زمینه‌ای دیگر برای تشدید بحران در اقتصاد ‌آمریکا را فراهم کردند.

افزایش درآمد ثروتمندان سبب شد تا بازار سهام ‌آمریکا نیز رشد کند؛ زیرا اغلب برای کسب سودهای کلان به این بازار روی آورده بودند و در سال ۱۹۲۷ نیز نتیجه مثبتی دریافت کردند. همین مساله بسیاری از مردم را بر آن داشت تا وارد این بازار شوند‌. برخی با قرض گرفتن پول اقدام به خرید سهام کردند به این امید که با فروش آن به قیمت بالاتر نه تنها بدهی خود را بپردازند، بلکه سود هم به دست آورند، اما این مساله محقق نشد و بازار سهام ‌آمریکا به دلیل زیان‌ده شدن اغلب شرکت‌های تولیدی و کاهش فروش آنها و ناکارآمد شدن اغلب بانک‌ها به یکباره بین ۱۰ تا ۱۵‌میلیارد دلار کاهش یافت و افرادی که در این بازار پر خطر سر‌مایه‌گذاری کرده بودند، متحمل زیان شدند.

بسیاری سقوط بازار سهام ‌آمریکا را نقطه آغازین رکود بزرگ اقتصاد ‌آمریکا می‌دانند؛ ولی در حقیقت رکود از زمانی آغاز شد که فعالیت‌های تولیدی به جای کسب سود زیان دیدند و بانک‌ها با انبوهی از وام‌های تخصیص داده شده به متقاضیان و ناتوانی آنها بازپرداخت اقساط روبه‌رو شدند. سقوط بازار سهام سبب ویرانی اقتصاد ‌آمریکا هم شد؛ زیرا قدرت مقاومت اقتصاد برای مقابله با توزیع ناعادلانه درآمد، رکود بخش کشاورزی و مشکلات بانکی را پایین آورد و اقتصاد را در شرایط نامساعدی قرار داد.

در این مقاله دلایلی را که باعث رکود شده است‌، بررسی کرده‌ایم؛ ولی تاثیرات این بحران و چگونگی ختم شدن آن به جنگ جهانی دوم در مقاله بعدی خواهد بود.

منبع: irdiplomacy.ir