daCXCPI7ohxU copy

در این میان دو تحول پس از جنگ سرد شرایط جدیدی را رقم زد؛ از یکسو بخش مهمی از صنایع کشورهای آمریکای شمالی و اروپا به دلیل نیروی کار ارزان‌تر به کشورهای شرق و جنوب آسیا منتقل شد و از سوی دیگر کشف منابع جدید نفتی در آفریقا و آمریکای شمالی اهمیت نفت استخراج‌شده از خلیج فارس را کاست. هرچند در ابتدا برخی این تحولات را دلیل کاهش اهمیت خلیج فارس عنوان کردند اما این روند منجر به کاهش اهمیت منطقه خلیج فارس نشد و اکنون کشورهای جنوب خلیج فارس علاوه بر جایگاه سنتی به عنوان مهم‌ترین صادرکنندگان نفت، به دلیل ادغام در معماری سرمایه‌داری جهانی نیز دارای اهمیت هستند.

کشورهای جنوب خلیج فارس به دلیل حجم بالای درآمد صادرات نفت و جمعیت کم با چالش‌های اقتصادی و بحران سیاسی دولت‌های رانتیر همچون الجزایر، ونزوئلا، عراق و ایران در دوره جنگ سرد مواجه نشدند و با کمک قدرت‌های غربی توانستند با کمترین آسیب از مراحل اولیه دولت‌سازی عبور کنند. کشورهای جنوب خلیج فارس در دوره پس از جنگ سرد با رشد روند جهانی‌سازی موفق شدند در درون معماری سرمایه‌داری جهانی ادغام شوند و زمانی که با جهش قیمت نفت در دهه اول هزاره جدید مواجه شدند، مازاد سرمایه را به بخش مهمی از جریان جهانی سرمایه تبدیل کردند و خودشان هم تبدیل به بخشی از سرمایه‌داری شدند.

جهش قیمت نفت طی سال‌های 2004 تا 2010 باعث شد تا کشورهای آسیایی به عنوان قدرت‌های صنعتی جدید مشتریان اصلی نفت خلیج فارس شوند و درآمدهای هنگفت حاصل از فروش نفت به این کشورها، به اقتصادهای غرب اروپا و آمریکای شمالی در اشکال مختلف همچون سرمایه‌گذاری در مستغلات، خرید سهام و اوراق قرضه سرریز شد. این روند انباشت مازاد سرمایه جایگاه کشورهای جنوب خلیج فارس را هم از نظر اقتصادی و پرستیژی ارتقا داد و هم در زمینه سیاسی و امنیتی آنها را در سلسله مراتب قدرت بالاتر برد. علاوه بر جنبه خارجی روند فوق‌الذکر، روند تکوین دولت و طبقه هم در کشورهای جنوب خلیج فارس دچار تغییرات مهم و منجر به شکل‌گیری آرایش جدید در اقتصادهای داخلی این کشورها شد و طبقه سرمایه‌دار وابسته جدید در این کشورها حول بخش مالی، تجاری و صنعتی شکل گرفتند.

این روند بین‌المللی و مالی شدن سرمایه‌داری در کشورهای خلیج فارس نه‌تنها در داخل این کشورها معادلات را تغییر داد بلکه سرریز این سرمایه در کل منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نیز موجب تغییر معادلات شد. انتقال سرریز سرمایه کشورهای خلیج فارس در قالب سرمایه‌گذاری به کشورهای عربی کل منطقه خاورمیانه را به نظام سرمایه‌داری جدید وابسته کرد و از این رو تحلیل تحولات در روبنای سیاسی و اجتماعی سریع خاورمیانه و شمال آفریقا بدون فهم تحول در زیربنای اقتصادی منطقه ناممکن است. کشورهای جنوب خلیج فارس در این برهه در نتیجه تحول اقتصاد سیاسی منطقه تبدیل به مرکز جهان عرب شدند به‌طوری که آشکارا مرجعیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را از قاهره، دمشق و بغداد به دبی، ریاض و دوحه منتقل کردند. در این روند نیروهای سیاسی و اجتماعی جامانده از جهانی‌سازی سرمایه‌داری در منطقه متولد شدند که این حرکت سرمایه‌محور را تهدیدی برای خود می‌دانند و به درستی آن را در راستای تسلط و کنترل سرمایه‌داری شمال بر مهم‌ترین منطقه اقتصادی جنوب جغرافیایی جهان می‌دانند.

از این منظر می‌توان ادعا کرد که این چشم‌انداز مرجعی برای ارزیابی ریشه‌های بحران در خاورمیانه است و باید در فراسوی جنگ‌های داخلی، رقابت‌های امنیتی و نظامی، آشوب‌های سیاسی و بحران‌های داخلی به دنبال زیربنای اقتصاد سیاسی متحول‌شده خلیج فارس و خاورمیانه طی دو دهه اخیر بود. ابعاد داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی تحول در اقتصاد سیاسی خلیج فارس به شکل مبسوط‌تر در نوشتار بعدی مورد بررسی خواهد گرفت.