چنین رفتارهایی هم از جانب چین و هم از جانب روسیه صرفا به جزایر سه‌گانه محدود نمی‌شود. اگر کمی به گذشته نگاه کنیم می‌توان مثال‌های متعددی را ذکر کرد. به عنوان مثال، سال‌های متمادی طول کشید تا مسکو تصمیم به انتقال سامانه دفاعی اس ۳۰۰ به تهران بگیرد. مثالی دیگر در سوریه است که با وجود مشارکت دو کشور، مسکو آن‌گونه که باید به عنوان شریک، اقدامی در جهت هماهنگی و ممانعت از حملات مکرر اسرائیل صورت نداده است.اگر به چین اشاره کنیم نیز همین روند وجود داشته است. با وجود آنکه چین شریک تجاری مهمی برای کشور محسوب می‌شود نگاهی به آمار روابط اقتصادی و تجاری دو کشور و مقایسه با بسیاری از شرکای منطقه‌ای چین نشان می‌دهد انتظارات طرف ایرانی برآورده نشده است.

اگرچه چین مهم‌ترین خریدار نفت تهران به شمار می‌رود. اما اگر به آمار خرید نفت از ایران بلافاصله پس از خروج دونالد ترامپ از برجام رجوع کنیم شواهد روشن‌تر می‌شود. در آن زمان خرید نفت از ایران توسط چین به پایین‌ترین سطح خود رسید.  با این حال، موضوعات اقتصادی و تجاری یا موضوعاتی که ارتباط کمتری با منافع محوری کشور از جمله تمامیت ارضی دارند و برای یک کشور خطوط قرمز محسوب می‌شوند قابل تفکیک هستند. مساله آنجا اهمیت پیدا می‌کند که کشورهایی که شریک محسوب می‌شوند، این‌گونه با وجود آگاهی نسبت به حساسیت افکار عمومی، چنین ایستارهایی پیرامون موضوعات محوری از جمله مسائل سرزمینی اتخاذ می‌کنند.

شاید بتوان از زوایای مختلفی این موضوع را مدنظر قرار داد. اما صریح‌ترین توضیحی که می‌توان بیان کرد این است که منزلت و احترام (که دیگران به دلایل مختلف برای یک کشور قائل هستند و به تبع آن منافع و امنیت آن کشور را به رسمیت می‌شناسند) در سیاست خارجی کشور مفقود شده است. به بیانی دیگر، شاید عده‌ای انتظار داشته باشند در زمانی که تهران دهه‌های متمادی با سیاست «گرایش به شرق» خلوص نیت خود را نسبت به این قدرت‌ها اثبات کرده، عزت و احترام این کشورها نیز نسبت به تهران روندی رو به فزونی باشد. اما کسب منزلت از کجا نشأت می‌گیرد؟

بدون تردید، اولین و مهم‌ترین عامل در کسب احترام و منزلت چه از جانب دوست و چه از جانب دشمن، داشتن منابع متعدد قدرت است. با نگاه به تاریخ روابط ملت‌ها می‌توان با قطعیت گفت قدرت نظامی یکی از عناصر مهم قدرت به شمار می‌رود که با ایجاد بازدارندگی یا توان جنگیدن، دیگران را مجبور به احترام به خطوط قرمز شما می‌کند. بدون تردید، می‌توان بخشی از تلاش‌های جمهوری اسلامی ایران در حوزه توان هسته‌ای و موشکی، یا تلاش‌ها جهت افزایش نفوذ منطقه‌ای را معطوف به افزایش منزلت و کسب احترام در نظام منطقه‌ای و بین‌المللی تلقی کرد.  اما یک موضوع مغفول این است که در کنار توان نظامی، با توجه به ماهیت کنونی نظام بین‌الملل، ظرفیت‌های اقتصادی و جایگاه فناورانه نیز نقشی تعیین‌کننده در جایگاه کشورها در نظام بین‌الملل ایفا می‌کنند و در نتیجه نداشتن جایگاهی مناسب در این دو حوزه می‌تواند تنزل جایگاه یک کشور را در پی داشته باشد.

به طور عینی، در زمانی که روسیه به واسطه فشارهای غرب، با چالش‌های اقتصادی مواجه است می‌داند همراهی اقتصادی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس می‌تواند حداقل توان تداوم مقابله با غرب را برای این کشور فراهم آورد. بده‌بستان با این کشورها در بحبوحه جنگ نیز وجود داشته است. در کنار روسیه، فضای اقتصادی مناسب این کشورها، اهمیت آنها را برای کشوری چون چین جهت همکاری فناورانه و در عین حال، پیش بردن ابتکار کمربند و راه فراهم کرده است. دومین فاکتوری که می‌تواند نقشی تعیین‌کننده در کسب منزلت داشته باشد انعطاف‌پذیری در سیاست خارجی است. این موضوع از گذشته با این جمله معروف در روابط بین‌الملل متجلی شده است- «دوست و دشمن دائمی وجود ندارد آنچه دائمی است منافع ملی است.» در جهان معاصر یعنی با توزیع قدرت جدید، مساله انعطاف‌پذیری در سیاست خارجی بسیار حائز اهمیت است. کشورهای مختلف از وضعیت نوین نظام بین‌الملل استفاده می‌کنند تا از قدرت‌های بزرگ که در حال تلاش برای ربودن گوی رقابت از یکدیگر هستند نهایت بهره را ببرند.

همین امر به خلق نهادهای موازی نهادهای غربی (با وجود توان و ظرفیت محدود) یا گسترش روابط میان کنشگران درجه دوم در نظام بین‌الملل (از حیث توزیع قدرت)، یا ادعای خودمختاری در سیاست خارجی (حتی از جانب کشوری چون فرانسه) انجامیده است. اینکه اتخاذ چنین رویکردی تا کجا می‌تواند ادامه داشته باشد به وضعیت نظام بین‌الملل در آینده مرتبط است اما تردیدی وجود ندارد که اکنون یک رویکرد منعطف که با خود سیاستی متوازن همراه داشته باشد به بهترین شیوه، منافع کشورها را تامین می‌کند. مثال‌های متعددی در این خصوص قابل ذکر هستند. کشورهای حاشیه خلیج فارس، ترکیه، ویتنام یا هند به طور جدی چنین رویکردی را دنبال کرده‌اند. همین امر به افزایش توان کنشگری این کشورها افزوده و سبب شده دیگران با آنها با احترام بیشتری برخورد کنند.

به عنوان مثال، در عین حال که پهپادهای ترکیه (به عنوان عضو ناتو) در اختیار نیروهای اوکراینی قرار دارد اما روسیه به هیچ وجه حاضر به از دست دادن مشارکت با این کشور نیست و آنکارا در زمان‌هایی نیز تلاش‌هایی برای ایفای نقش میانجی صورت داده است. این مساله در خصوص چین نیز صادق است. بخشی از سیاست‌های این کشور از جمله همکاری در برخی موضوعات منطقه‌ای و بین‌المللی در راستای شناسایی به عنوان یک قدرت بزرگ و به بیانی کسب منزلت است. اما چین و روسیه در روابطشان با جمهوری اسلامی ایران دچار این گمان شده‌اند که تهران ناگزیر از تعامل با آنهاست چراکه تصور دارند در نتیجه خصومت متقابل میان تهران و غرب، انتخابی موازنه‌گر برای تهران باقی نمی‌ماند. این موضوع آنها را نسبت به همراهی تهران با سیاست‌های آنها در موضوعات مختلف مطمئن ساخته است. این در حالی است که کشورهایی چون عربستان توانسته‌اند حمایت از موضوعات محوری برای چین را به ابزارهایی برای کسب امتیاز هم از پکن و هم از واشنگتن تبدیل کنند. 

می‌توان موضوع دیگری را نیز به عنوان عامل منزلت‌زا برشمرد و آن هم ادراکی است که دیگران هم نسبت به توان و قدرت کشور در ابعاد مختلف دارند و هم نسبت به نوع روابط میان دولت و ملت. به عنوان مثال، موج مهاجرت نخبگان از کشور تصویری منفی از کشور برجای می‌گذارد که اگرچه یکی از پیامدهای آن تهی شدن کشور از نیروی انسانی خبره و متخصص است؛ در عین حال باعث می‌شود دیگر کشورهای قادر به سرمایه‌گذاری به این نتیجه برسند که فضای مناسبی برای حضور و سرمایه‌گذاری اقتصادی در کشور وجود ندارد.این در حالی است که کشورهای مختلف تلاش‌های زیادی برای تغییر ادراک دیگران نسبت به خود صورت می‌دهند. اگر بخواهیم به نمونه‌ای اشاره کنیم، وارد کردن بازیکنان برجسته فوتبال به عربستان، صرفا موضوع ورزشی قلمداد نمی‌شود بلکه ریاض به این طریق تلاش می‌کند با ارائه تصویری مناسب و مدرن از خود، به نوعی دیگران را مجبور به احترام به جایگاه این کشور کند. اما کافی است این امر با آمار خرید مسکن توسط ایرانیان در ترکیه مقایسه شود.

همین ادراک نسبت به وضعیت اقتصادی داخلی کشور، احتمالا در جسورتر شدن سیاست خارجی ترکیه و البته آذربایجان نسبت به تهران، در قفقاز جنوبی بی‌تاثیر نبوده است.  بنابراین، از آنچه در فوق گفته شد می‌توان این گونه نتیجه‌گیری کرد که اگرچه رفتار دشمنان در به رسمیت نشناختن منافع و دغدغه‌های امنیتی کشور امری طبیعی است- هرچند با توجه به فاکتورهای مختلف می‌توان محاسبات و ملاحظات آنها را نیز تغییر داد- اما اینکه کشورهایی که شریک محسوب می‌شوند ایستارهایی خلاف منافع محوری کشور با حساسیت بالای افکار عمومی اتخاذ می‌کنند را باید در عواملی جست‌وجو کرد که در بالا به آنها اشاره شد.

البته این گفته‌ها به معنای انتقاد از روابط با روسیه و چین نیست. نویسنده می‌داند که اکنون سهم چین از منابع قدرت جهانی به طور جدی افزایش پیدا کرده و تقریبا روابط با این قدرت نوظهور از جانب هیچ کشوری نمی‌تواند نادیده گرفته شود. تعاملات تجاری دو قطب بزرگ نظام بین‌الملل یعنی آمریکا و چین که با چالش‌های جدی در روابطشان مواجهند در حدود ۷۰۰ میلیارد دلار است. این موضوع به این معناست که حتی روابط با چین از جانب آمریکا نیز قابل نادیده‌گیری نیست. روسیه نیز با وجود فشارهای غرب پس از جنگ اوکراین همچنان قدرتی تاثیرگذار در عرصه بین‌المللی به شمار می‌رود.