ترومن و بازی دوگانه نفتی

آمریکا در زمان هری ترومن در برابر ملی شدن صنعت نفت ایران، از یک‌سو حامی حاکمیت ملی کشورها براساس منافع و منابع آنان بود و از دیگر سو، از سیاست ملی شدن نفت در مقابل پرداخت غرامت عادلانه به انگلیسی‌ها و پیشبرد مذاکرات میانجی‌گرایانه حمایت می‌کرد که این امر، همسویی غیرمستقیم آمریکا با انگلیس را نمایان می‌ساخت. برای نخستین‌بار در سال ۱۹۵۰.م یک قرارداد کمک دفاعی متقابل میان آمریکا و ایران امضا شد که بر پایه آن، به طور میانگین تا سال ۱۹۵۶.م، سالانه ۲۳‌میلیون دلار کمک نظامی به ایران داده می‌شد. با حمله کره شمالی به کره‌جنوبی در سال ۱۹۵۰.م، آمریکا نسبت به تهدید منافع حیاتی‌اش در گوشه و کنار جهان احساس خطر کرد و براساس قانون امنیت مشترک کمک‌های خارجی به کشورهای اروپایی و آسیایی با عنوان «منافع مقدس ملی» از شکل سیاسی ــ اقتصادی به شکل نظامی ــ استراتژیک، تغییر کرد. در مورد ایران، قانون امنیت مشترک کمک‌های خارجی

(Mutual Security M.S.A)(Act) می‌بایست به پیروی از سیاست کلی ایالات‌متحده، به تقویت نیروهای نظامی ایران و تثبیت موقعیت سیاسی ـ اقتصادی این کشور در برابر تهدید کمونیسم کمک نماید. آمریکا در زمان هری ترومن در برابر ملی شدن صنعت نفت ایران، از یک‌سو حامی حاکمیت ملی کشورها براساس منافع و منابع آنان بود و از دیگر سو، از سیاست ملی شدن نفت در مقابل پرداخت غرامت عادلانه به انگلیسی‌ها و پیشبرد مذاکرات میانجی‌گرایانه حمایت می‌کرد که این امر، همسویی غیرمستقیم آمریکا با انگلیس را نمایان می‌ساخت.

با حمله هیتلر به شوروی در سال ۱۹۴۱.م و پیشروی آلمان به سمت قفقاز، انگلیس که در موضع ضعیفی قرار گرفته بود و نگران تسلط آلمان بر منابع نفت جنوب ایران و عراق بود، از آمریکا خواست که با استقرار پایگاهی در ایران و بهره‌گیری از خلیج‌فارس به ارسال کمک‌های تسلیحاتی و خواربار به شوروی اقدام کند. آمریکا و انگلیس از یک‌سو از اینکه فاشیسم و کمونیسم که هر دو خصم غرب و لیبرالیسم هستند، به جان یکدیگر افتاده‌ بودند، خشنود به نظر می‌رسیدند و احتمالا یکی از اهداف کمک‌های سخاوتمندانه به مسکو این بود که جنگ را در سرزمین وسیع روسیه ادامه دهند تا هیتلر فرصت لشگرکشی به سوی خاورمیانه را نداشته باشد، اما از دیگر سو می‌خواستند با ارسال کمک به روسیه و قطع راه‌های مواصلاتی نیروهای هیتلر بین برلن و مسکو، ارتش پیشرفته فاشیسم را در روسیه زمین‌گیر کنند. از جهت دیگر، هدف آمریکا، شوروی و انگلیس از اشغال ایران (اوت ۱۹۴۱) این بود که چنانچه هیتلر ارتش سرخ را شکست دهد و از طریق قفقاز وارد ایران شود، در مناطق شمالی کشور ما جبهه متحدی علیه هیتلر برپا کنند که البته به دلیل گستردگی جنگ در روسیه، دوری و سختی راه میان برلن و مسکو، ادامه جنگ به پاییز و زمستان سرد روسیه رسید و هیتلر دچار همان سرنوشت ناپلئون در سال ۱۸۱۲.م شد.

مردم ما اشغال کشور را بیشتر از جانب روس و انگلیس می‌دانستند و با توجه به سوابق تاریک و آزاردهنده این کشورها نسبت به ایران، ایرانیان هنوز خصومت عمیقی نسبت به آمریکا پیدا نکرده بودند. به این ترتیب، حمله آلمان به شوروی و سقوط رضا شاه، پای آمریکا را به ایران باز کرد. یک کارشناس امور خاورمیانه در وزارت‌خارجه آمریکا در ژانویه ۱۹۴۳.م در گزارشی به وزارت متبوع خود آورده است: «با اینکه سیاست روس‌ها در ایران تهاجمی و سیاست انگلیسی‌ها تدافعی است، هر دو یک وجه مشترک دارند و هر دو به نحوی در امور داخلی ایران مداخله می‌کنند و نتیجتا مردم نسبت به هر دو کشور بدبین هستند و آمریکا باید این خلأ را با تعقیب سیاسی در جهت دوستی و اعتمادسازی با ایرانیان پر کند».

وزارت امور خارجه آمریکا به مقامات انگلیسی هشدار داد که نمی‌توان با تحمیل فشار و گرسنگی به مردم، محبت و دوستی آنان را جلب کرد، باید روش عاقلانه‌تری برای برقراری روابط دوستانه و صادقانه با ملت ایران در پیش گرفت. برای نخستین‌بار در ژوئیه ۱۹۴۲.م، چند مستشار عالی‌رتبه آمریکایی برای آموزش پیشرفته نظامی و بررسی مسائل حمل و نقل به تهران آمدند. در دستگاه دیپلماسی و اجرایی، آمریکا یکی از سیاستمداران طرفدار خود را که احمد قوام (قوام‌السلطنه) بود بر مسند نخست‌وزیری نشاند (اوت‌۱۹۴۲.م).

از ۲۸ نوامبر تا ۱ دسامبر ۱۹۴۳/۷ آذر تا ۱۰ آذر ۱۳۲۲ رهبران سه کشور متفق یعنی روزولت، چرچیل و استالین در کنفرانس تهران شرکت کردند. در پایان کنفرانس اعلامیه‌ای منتشر شد که اهم اصول آن عبارت بود از: ۱ـ تضمین استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی ایران؛

۲ـ کمک به اقتصاد آسیب‌دیده ایران از جنگ؛

۳ـ سه قدرت تعهد کردند شش ماه پس از خاتمه جنگ، نیروهای خود را از ایران خارج کنند.

در اوت ۱۹۴۴.م کارشناسان وزارت امور خارجه و کاخ سفید گزارشی با عنوان سیاست آمریکا در ایران تهیه کردند که به روزولت تقدیم شد و در آن آمده بود: «ادامه حضور نظامی روس و انگلیس در ایران هم مغایر مفاد منشور آتلانتیک و هم مخالف با تضمین استقلال این کشور است». این گزارش نشان‌دهنده نگرانی آمریکا از حضور این دو کشور در ایران بود؛ دو کشوری که با توجه به سوابق و نفوذ در میان نهادهای قدرت، می‌توانستند همچنان به ماندگاری، اعمال قدرت و بهره‌برداری از منابع اقتصادی ایران ادامه دهند و در این صورت مانع تحقق استراتژی نفتی آمریکا در ایران و خاورمیانه می‌شدند.در سال ۱۹۴۳.م آرتور میلیسپو به پیشنهاد نخست‌وزیر (احمد قوام) در راس هیاتی اقتصادی به منظور سامان‌دهی اقتصاد ایران وارد تهران شد. پس از احیای میلیسپو، براساس لایحه قانونی مجلس شورای ملی، آمریکا عملا از طریق نفوذ در دربار و قبضه کردن پست‌های حساس ارتش و جمع‌آوری نخبگان در مجموعه احزاب سیاسی به جنگ با شوروی و انگلیس در ایران اقدام نمود.

در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۳۰، یک روز پس از تسلیم تذکاریه دولت انگلیس به ایران که در آن از اقدام دولت ایران در اجرای قانون ملی کردن صنعت نفت به عنوان حق نامشروع یاد کرده بود، دولت آمریکا بیانیه‌ای راجع به نفت ایران منتشر کرد که نشان‌دهنده جهت‌گیری آمریکا به نفع انگلیس بود. در این بیانیه، دولت آمریکا، ضمن ابراز نگرانی عمیق از اختلافات فی‌مابین ایران و انگلیس، خواستار آن شده بود که انگلستان به ایرانیان در امور نفت حق کنترل و سهم بیشتری بدهد و از ایران نیز خواسته شده بود نسبت به تصمیم ملی شدن صنعت نفت دقت‌ و خویشتن‌داری نشان دهد. در بیانیه آمده بود: «آیا خلع ید از شرکت مستقره انگلیس می‌تواند در واقع حداکثر منافع ممکنه برای ایران باشد یا خیر؟ شرکت‌های آمریکایی که از همه بهتر به وسایل بهره‌برداری از منابع مهم و بزرگ و غامض نفت مانند آنچه در ایران موجود است، وارد می‌باشند، به دولت آمریکا اعلام داشته‌اند که نظر به اقدام یک‌جانبه دولت ایران بر ضد شرکت انگلیسی مایل نیستند که بهره‌برداری از معادن نفت ایران را به عهده بگیرند».

اقدام دیگر آمریکا، پشتیبانی از انگلیس در شورای امنیت سازمان ملل متحد بود، در حالی که دولت ایران شورای امنیت را فاقد صلاحیت رسیدگی به شکایت دولت انگلستان می‌دانست؛ زیرا موضوع اختلاف بین ایران و یک شرکت خصوصی خارجی، امری داخلی تلقی می‌شد که رسیدگی به آن منحصرا در صلاحیت دولت ایران بود، ولی دولت آمریکا اعلام می‌کرد که چون نفت ایران نه تنها از نظر خاورمیانه، بلکه از جنبه جهانی اهمیت دارد، نمی‌توان آن را امری داخلی دانست.

از موارد دیگری که از پشتیبانی آمریکا از انگلیس حکایت می‌کرد، پیشنهاد غیراصولی آمریکا به دولت ایران بود دایر بر اینکه یک شرکت یا موسسه بین‌المللی عملیات تولید و تصفیه نفت ایران را عهده‌دار شود و نفت حاصل از این عملیات را با تخفیف عمده به شرکت سابق تحویل دهد. این پیشنهاد نیز به دلیل مغایرت داشتن با منافع ملی، رد شد.

وزرای امور خارجه انگلیس و آمریکا در ۱۶ اسفند ۱۳۳۱/۶ مارس ۱۹۵۳ در لندن ملاقات کردند و با انتشار بیانیه‌ای بر این مطلب تاکید کردند که هر دو دولت از طرح لویی هندرسن، سفیر آمریکا در تهران که تسلیم دکتر مصدق شده است و سهم ایران را در تمام مراحل کشف، استخراج، تصفیه و فروش نفت به طور عادلانه رعایت خواهد کرد، پشتیبانی خواهند کرد. این بیانیه در واقع اتمام حجت دو دولت علیه ایران تلقی می‌شد که باز هم به خاطر نقض منافع ملی ایران، مصدق آن را رد کرد. اورل هریمن، فرستاده ویژه رییس‌جمهوری آمریکا (هری ترومن)، به عنوان میانجی بی‌طرف به تهران وارد شد. او در سر راه خود در پاریس با وزیر امور دارایی انگلیس نیز ملاقات کرد. هریمن در مذاکراتش با دکتر مصدق به صراحت اعلام کرد چون دولت ایران با تصرف اموال، املاک و تجهیزات شرکت نفت انگلیس و ایران، اقدام غیرقانونی انجام داده است، قانون مصوب مجلس قانون مصادره بوده است نه قانون ملی شدن. این در حالی بود که در متن قانون ملی شدن صنعت نفت آمده بود که دولت ایران کلیه ضرر و زیان شرکت را پرداخت خواهد کرد.