اقتصاد ایران همچنان لنگ می‌زد

آرتور میلسپو

آخرین بخش از چگونگی کارنامه هیات اقتصادی آمریکا در ایران در دوران سفارت گریدی که از کتاب «آمریکا در بی‌خبری» اخذ شده است، به چگونگی شکست برنامه اول توسعه ایران (۱۳۳۴-۱۳۲۷) اختصاص دارد. جیمزاف‌گود نویسنده کتاب توضیح می‌دهد که این برنامه چگونه با شکست مواجه شد و دلیل منازعات مشاوران فنی کنسرسیوم آمریکایی و مقام‌های ایرانی چه بود. سیاست‌ بی‌طرفی رزم‌آرا، وابستگی آمریکا با شاه را به عنوان سدی در مقابل شوروی در ایران، قوت بخشید. واشنگتن به این نتیجه رسید که بهترین راه برای نشان دادن علاقه به ایران - و خوشحال کردن شاه- این است که تانک و خمپاره بفرستد. این کار «علاقه ما را به مردم ایران به بهترین وجهی نشان می‌دهد.» جان اولی مدیر بخش کمک متقابل در وزارت خارجه به ماژور اسکوت، به خاطر کار ظریفی که در وزارت دفاع در بسته‌بندی،‌ بارگیری و حمل تجهیزات با کشتی انجام داد و همه آنها را در ظرف یک هفته در دسامبر ۱۹۵۰ سامان داد، تبریک گفت.

اقتصاد ایران همچنان لنگ می‌زد. نخستین برنامه هفت ساله که از لحاظ مالی در مضیقه بود، هیچ کاری انجام نداد. پس از آنکه برنامه با شوق و امید گشایش یافت،‌ کشمکش با شرکت نفت موجب شد که نخست اعتبارات آن محدود و سپس یکباره قطع شود. دولت ایران کارخانه‌های دولتی را که رضاشاه تاسیس کرده و در حال احتضار بود و تمام درآمدش هم خرج می‌شد، به سازمان برنامه منتقل کرد. خزانه ملی برای رفع کسری‌های خود دست تعدی به سوی اعتبارات برنامه هفت ساله دراز کرد، مبارزات سیاسی داخلی و تغییرات در کارمندان سازمان برنامه،‌ همچنین تبعید ابتهاج به پاریس، شکایت و سر و صدای عامه مردم علیه فساد، همه اینها در برنامه تاثیر گذاشت.

همزمان با از هم پاشیدگی برنامه هفت ساله موضوع انتقال کنسرسیوم ماوراء بحار پیش آمد. مشاوران خارجی،‌ مانند میسیون میلسپو در زمان جنگ، با همتایان ایرانی خود اختلاف پیدا کردند. آنها آمریکایی‌ها را متهم می‌کردند که همه چیز را دیکته می‌کنند در حالی که مشاوران مدعی بودند که آنها کمتر همکاری و حمایت دارند و به شدت به طرح‌های نمایشی و پرزرق و برق چسبیده‌اند. بخشی از تقصیر به گردن تورنبورگ بود که در حفظ ارتباط با سفارت، در آن موقع که کنسرسیوم او مشغول مذاکره درباره قرارداد بود، سستی و غلفت روا داشته بود. او در شروع کار چنین نظر داده بود که خرابی اوضاع ایران به علت نظام کهنه و منسوخ زمینداری یا ناتوانی دولت نیست، بلکه از بدی کشت و کار، خرابی جاده‌ها و بدی بهداشت است- عواملی که به آسانی می‌شد آنها را سروسامان بخشید و کمتر جدال برانگیز بود. وقتی منازعات بین مشاوران فنی کنسرسیوم و مقامات ایرانی بالا گرفت و علنی شد تورنبورگ در مصاحبه‌ای با روزنامه کیهان، که از روزنامه‌های معتبر عصر بود، از اینکه ایران کار مهمی انجام نداده است، ابراز نارضایی کرد و علت آن را به جوانان تازه کار و بی‌تجربه و مردان مسن دارای نام و عنوان، نسبت داد و می‌گفت ایرانیان، اگر تن به کار بدهند، به نتایج خوب می‌رسند. او می‌گفت که در آمریکا «ارزش فرد به درجه تحصیل یا عنوانی که با خود می‌کشد، مربوط نیست بلکه به توانایی او در وظیفه‌ای که در مدت معین انجام می‌دهد، بستگی دارد» معلوم است که ابراز چنین صداقتی بر عزت و محبوبیت او نزد مقامات محلی نمی‌افزاید. دولت ایران در ۷ ژانویه ۱۹۵۱ [۱۷ دی‌ماه ۱۳۳۰] قرارداد کنسرسیوم را لغو کرد که مایه حیرت تورنبورگ شد. او می‌گفت گریدی او را از کشور به بیرون انداخته است؛ زیرا سفیر نسبت به روابط او با رهبران ایران حسادت می‌ورزیده است.

گریدی نخست، مدیران کنسرسیوم را تشویق کرد که وظایف خود را ترک نکنند که مبادا چنین جلوه کند که آمریکایی‌ها، درست در موقعی که هیات گریدی در راه است از ایران به بیرون رانده شدند. اما وقتی گریدی در دسامبر با آنها در واشینگتن ملاقات کرد، وضع تغییر یافته بود. ایران و آمریکا در اکتبر ۱۹۵۰ [۱۳۲۹] قرارداد اصل چهار را امضا کرده بودند و دیگر به حضور بیشتر مشاوران فنی خصوصی نیاز فوری نبود یا گریدی چنین تصور می‌کرد.

در اوایل ۱۹۵۱ دیگر روشن شده بود که هیات گریدی هم در کار خود توفیقی نداشته است. در این شکست عوامل چندی دخیل بود که بعضی از آنها به آمریکا مربوط می‌شد. وعده‌های سال ۱۹۵۰، در ۱۹۵۱ جای خود را به هشیاری و بیداری از خواب غفلت داد. آسیای شرقی ذهن واشینگتن را به خود متوجه ساخت.

رزم‌آرا با کمک آمریکا به قدرت رسید و بعد ضدآمریکایی شد.

ایران دلش می‌خواست در جنگ سرد بیش از یک مهره بی‌اهمیت باشد و سیاست بی‌طرفی رزم‌آرا این خواست را تقویت می‌کرد. رزم‌آرا پس از شش ماه فقط به یکی از هدف‌های سیاسی خود رسیده بود: تفاهم با روسیه شوروی. آمریکا کمک اقتصادی خود را از او دریغ داشت. کشمکش با شرکت نفت انگلیس و ایران حالا دیگر به بحرانی تبدیل شده بود.