تیولداری در عصر هوش مصنوعی

توجه به این نکته ضروری است که گالبرایت این نکته را در زمانی مطرح می‌کند که فردریش فون‌هایک هنوز مساله دانش پراکنده خود را صورت‌‌‌بندی نکرده است. تصمیمات نهایی فقط زمانی به اطلاع عموم می‌‌‌‎رسند که به‌‌‌نحوی نظام‌‌‌مند و براساس اطلاعات تمام افراد مرتبط گرفته شوند. دریافت و ارزیابی اطلاعات بی‌‌‌شمار افراد در تصمیم‌‌‌سازی صنعتی مدرن، سه خاستگاه عمده دارد:

۱. الزامات صنعتی؛ لزوما استعدادمحور نیست، بلکه هنر نظم صنعتی در انتخاب افراد عادی، دادن اطلاعات به آنها و بسیج آنها برای طراحی شاهکارهای صنعتی است.

۲. ترکیب استعداد تخصصی ناشی از فناوری پیشرفته، استفاده هم‌‌‌بسته از سرمایه و برنامه‌‌‌ریزی در کنار کنترل عوامل خارجی تاثیرگذار؛ بازار در ادامه به نحو احسن کار پیش‌بینی برنامه‌‌‌ریزی را انجام خواهد داد.

۳. نیاز به هماهنگی: باید استعدادها را به خدمت هدف مشترک درآورد، اطلاعات را از متخصصان مختلف جمع‌‌‌آوری کرد، اعتمادپذیری و ارتباط آنها را ‌سنجید و از آنها برای اتخاذ تصمیم بهره برد.

گالبرایت باور دارد که در چنین ساختاری، دیگر فقط آنتروپرونرها نیستند که تصمیم‌‌‌سازند؛ بلکه این تصمیم به‌‌‌واسطه اطلاعاتی گرفته می‌شود که از پایین‌‌‌ترین سطوح سلسله‌‌‌مراتب سازمان به سمت بالاترین سطح منتقل می‌شود. هیچ مدیر منفردی بدون اطلاعات و داده‌‌‌های معتبری که از سطوح پایین به وی می‌‌‌رسد، دست به اتخاذ تصمیمات کسب‌وکاری نمی‌‌‌زند؛ مگر اینکه قصد کند فاتحه کسب‌وکار خود را بخواند. گالبرایت تمام این مفاهیم را در واژه «ساختار فنی» جمع می‌کند.

اگر بخواهیم معنای مدنظر گالبرایت را به بیش از یک سازمان تعمیم دهیم و اساسا کسب‌وکارهای مختلف و نیز تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان منفرد را نیز در نظر بگیریم، می‌‌‌توانیم بازار (market در مفهوم لسه‌‌‌فری) را هم به نوعی ساختار فنی بدانیم. به‌‌‌صورت بنیادین، کار بازار باید این باشد که اطلاعات میلیون‌‌‌ها کنشگر را جمع‌‌‌کرده و بهترین نتیجه تولید، توزیع، مصرف و مبادله را فراهم سازد. به گفته فردریش فون‌هایک، علم اقتصاد نه علم تخصیص منابع که علم مطالعه اطلاعات است و بازار، تلاقی‌‌‌گاه و بهینه‌‌‌ساز اطلاعات برای تولید.

بازار یا بازارها، یکی از دو ستون اصلی آن چیزی است که نظام سرمایه‌‌‌داری می‌‌‌نامیم. ستون دیگر این نظام، سود است: موتور محرکه سرمایه‌‌‌داری. پیش از آنکه به مساله مورد نظرم بپردازم، باید گریزی به مفهوم سرمایه بزنم. سرمایه در نظام سرمایه‌‌‌داری، به مثابه ژانوس، دو چهره یا دو ماهیت دارد: ۱.سرمایه به معنای ابزار تولید کالاها و خدمات (برای ساده‌‌‌سازی فرض، پول در همین گزینه جای می‌گیرد) و ۲. سرمایه به معنای روابط اجتماعی خاصی که موجب تعریف جایگاه هر فرد در نظام اقتصادی می‌شود.

نکته اصلی من در این نوشتار آن است که طی دو دهه گذشته، ساختار مالکیت ابزارهای فناورانه (آنچه پیشرفت فناوری نامیده می‌شود) موجب شده است تا دو ستون اصلی سرمایه‌‌‌داری، جای خود را به دو چیز دیگر بدهند. پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸، تزریق پول توسط بانک‌های مرکزی به نظام اقتصادی، جای سود را گرفته و پلتفرم‌‌‌ها (platform) و بازارگاه‌‌‌های دیجیتال (marketplace)، جایگزین بازارهای فیزیکی شده‌‌‌اند. دیگر کسب‌وکارهای بزرگ (یا همان کسب‌وکارهایی که اصطلاحا گفته می‌شود چنان بزرگ‌‌‌اند که نباید اجازه داد ورشکسته شوند) نگران آن نیستند که سودآور نباشند؛ تزریق پول جایگزین سود شده است تا دستگاه چاپ پول بانک‌های مرکزی، سوخت موردنیاز این کسب‌وکارها را فراهم می‌کنند. همین امر درباره جایگزینی پلتفرم‌‌‌ها و بازارگاه‌‌‌های دیجتال به جای بازارهای فیزیکی نیز صادق است. امروزه هر کلیک شهروند، حکم همان اطلاعاتی را در مفهوم هایکی دارد.

پیدایش فناوری‌‌‌های ابری (به‌‌‌ویژه هوش مصنوعی)، موجب تشدید این فرآیند شده است. به‌‌‌صورت خلاصه فناوری ابری یعنی درهم‌‌‌تنیدگی دستگاه‌‌‌های شبکه جهانی وب، نرم‌‌‌افزارها، الگوریتم‌‌‌های مبتنی بر هوش مصنوعی و سخت‌‌‌افزارهای ارتباطی که تمام کره زمین را درنوردیده‌‌‌اند و طیفی از وظایف را بر عهده دارند. از جمله این وظایف می‌‌‌توان به موارد زیر اشاره کرد.

- به‌‌‌کارگیری چند میلیارد نیروی کاری بی‌‌‌مزد به‌‌‌واسطه هر کلیک در شبکه اینترنت؛

- تشدید محو شدن فاصله میان اوقات فراغت و اوقات کار و حک کردن دسترسی ۷.۲۴ (هفت روز هفته و ۲۴ساعت شبانه‌‌‌روز) در زندگی افراد؛

- استفاده از کلان‌‌‌داده‌‌‌ها و هوش مصنوعی برای جایگزینی اتوماسیون و ماشین‌‌‌آلات به جای نیروی کار.

بگذارید با مثالی عینی مساله را باز کنم. فرض کنید تولیدکننده‌‌‌ای هستید که می‌‌‌خواهید محصول خود را در وب‌سایت چینی علی‌‌‌بابا به فروش برسانید یا مصرف‌کننده‌‌‌ای هستید که می‌‌‌خواهید محصولی را از فروشگاه آمازون خریداری کنید. چقدر احتمال دارد که خریدار بتواند با اولین جست‌وجو، محصول شما را مشاهده کند، هر چقدر هم که کیفیت محصولتان خوب باشد و در توضیحات محصول، اطلاعات لازم مربوط به کیفیت را نوشته باشید؟ چقدر احتمال دارد پیشنهادی که آمازون به شما می‌دهد، باکیفیت‌‌‌ترین محصول این فروشگاه باشد؟ اصلا اجازه دهید مساله را اندکی بزرگ‌تر ببینیم. چقدر احتمال دارد که با جست‌وجوی محتوایی خاص در گوگل، یوتیوب، اینستاگرام، فیس‌بوک یا توییتر، بتوانید بهترین محتوای ممکن را مشاهده کنید؟ کافی است یک‌بار این موضوع را در پلتفرم‌‌‌ها و وب‌سایت‌‌‌های داخل ایران یا نمونه‌‌‌های خارجی بیازمایید. امکان ندارد چند مورد اولی که این پلتفرم‌‌‌ها به شما نمایش می‌دهند، همان‌‌‌هایی نباشند که پول تبلیغات و نمایش در صفحه اول را داده‌‌‌اند. این امر به باور من، مخدوش کردن بازار است. چنین فرآیندی هرچه باشد، قرابتی با تعریف بازار ندارد. چنین تمرکز قدرتی در دستان یک‌نفر (یا گروهی کوچک از مدیران یک پلتفرم) به‌‌‌واقع حیرت‌‌‌آور است. چنین پلتفرم‌‌‌هایی معادل تیول در نظام فئودالیزم هستند. در نظام فئودالیستی شاهد بازار با تعریف هایکی آن نیستیم، بلکه فئودال بخش عمده محصول دهقان را به قیمتی که خود می‌‌‌خواهد می‌‌‌خرد. عملا ما با یک نابازار طرفیم؛ با نوعی تیولداری مدرن. در سطور نهایی این نوشته به این موضوع بازخواهم گشت.

مساله آنجایی بغرنج‌‌‌تر می‌شود که تقریبا هر محصول یا خدمتی که بشر نیاز دارد، در دستان پلتفرم‌‌‌ها متمرکز می‌شود؛ نظام سلامت، مسکن، بانک و هر نوع محصولی که به فکرمان برسد. مساله حتی اندکی غامض‌‌‌تر می‌شود وقتی بدانیم که این پلتفرم‌‌‌ها از داده‌‌‌های من و شما استفاده می‌کنند تا دقیق‌‌‌تر بتوانند بازارها را براساس علایق و سلایق ما مخدوش سازند. هر بار که من و شمای کاربر در پلتفرمی کلیک می‌‌‌کنیم یا صفحه‌‌‌هایش را می‌‌‌کاویم، آنها مشغول جمع‌‌‌آوری داده‌‌‌های ما هستند تا آن را به شرکت‌ها و کسب‌وکارهای دیگر بفروشند. کسب‌وکارهایی که دوست دارند محصول خود را به ما بفروشند، اما به جای تکیه بر بازار، به دستکاری آن روی می‌‌‌آورند، آن هم با کمک همین پلتفرم‌‌‌ها. امیدوارم مخاطب را به این اشتباه نینداخته باشم که مخالف پیشرفت فناوری هستم؛ اتفاقا برعکس، باور دارم که جز با پیشرفت هرچه بیشتر فناوری، امکان برون‌‌‌رفت از انواع بحران‌ها ممکن نیست. همچنین امیدوارم چنین برداشت نشود که نباید داده‌‌‌های خود را در اختیار هیچ کسب‌وکاری قرار دهیم؛ اتفاقا چنین حجمی از داده‌‌‌ها می‌‌‌تواند به حل مسائل بسیاری کمک کند. فکر کنید اگر همه ساعت هوشمند داشته باشند و داده مربوط به سلامت کاربران به مرکز تحقیقات بهداشت ارسال شود، با پیگیری‌‌‌های نظام سلامت تا چه حد می‌‌‌توان از بیماری‌‌‌های مختلف پیشگیری کرد. مساله دقیقا بر سر اعمال قدرت توسط کسب‌وکارها بر جنبه‌‌‌های زندگی بشری و مخدوش کردن نظام بازار است.

اگر به تعریف سرمایه بازگردیم، فناوری ابری نیز به‌‌‌عنوان بخشی از سرمایه مطرح می‌شود. اما این بخش از سرمایه اندکی متمایز از اسلاف خود است. فناوری ابری ماهیت سومی نیز به دو ماهیت پیشین می‌‌‌افزاید.

ماهیت سوم سرمایه ابری، سه نوع اصلاح رفتار مبتنی بر الگوریتم را بر سایرین اعمال می‌کند. از یک‌سو به مصرف‌کنندگان دستور می‌دهد که سرمایه ابری را بازتولید کنند (یعنی کاربران را به کارگران ابری تبدیل می‌کند تا با هر کلیک خود، چیزی به محصول این پلتفرم‌‌‌ها بیفزایند، بدون آنکه مستقیما بابت این کار چیزی دریافت کنند). از سوی دیگر کارگران مزدبگیر را وامی‌دارد تا با سرعت بیشتری کار کنند و در نهایت، تیول را جایگرین بازارها می‌کند. به یک معنا، ماهیت سوم سرمایه ابری به صاحبان آن قدرتی کاملا نو و مطلقا انحصاری برای کنترل تمام جنبه‌‌‌های زندگی بشری را می‌دهد.

پلتفرم‌‌‌ها و بازارگاه‌‌‌های تجارت الکترونیک مانند آمازون یا علی‌‌‌بابا، هر چه باشند، «بازار» در معنای اجتماعی-فلسفی آن نیستند. دلیل اینکه نمی‌‌‌توان آنها را بازار دانست این است که الگوریتم‌‌‌های مالکان فناوری ابری موفق شده‌‌‌اند خریدار را از هر خریدار دیگر و فروشنده را از هر فروشنده دیگری جدا کنند. در نتیجه، مالکان فناوری ابری، قدرت تطابق و رساندن خریداران و فروشندگان به یکدیگر را در دستان خود متمرکز می‌کنند. این دقیقا برعکس آن خصلتی است که به نام بازار می‌‌‌شناسیم: غیرمتمرکز. وقتی چنین قدرتی در اختیار مالکان فناوری ابری قرار می‌گیرد، به آنها این ظرفیت را می‌دهد تا از فروشندگان (یعنی سرمایه‌‌‌داران متعارف) مقادیر زیادی رانت (رانت ابری و در مفهوم ریکاردویی آن) برای دسترسی به مشتریان دریافت کنند.

1 copy