نرخ بهره منفی چه تبعاتی دارد؟
سیاستپولی بازنده
جدال بانکهای مرکزی با تورم به وسیله ابزار نرخ بهره بار دیگر مباحث مربوط به این ابزار سیاستی را در کانون توجهات قرار داده است. درحالیکه سیاستگذاران در کشورهای پیشرفته برسر کافی یا ناکافی بودن افزایش نرخ بهره در حال رایزنی هستند، برخی اقتصادهای نوظهور بر سر این مساله بحث میکنند که برای کاهش تورم باید سیاستهای انقباضی در پیش گرفته شود یا سیاستهای انبساطی.
به نظر میرسد با وجود مباحث طولانی درباره رابطه نرخ بهره با تورم و بخش واقعی اقتصاد، همچنان اختلافنظرها درباره این متغیر پولی پابرجاست. با وجود اختلافات و مباحث مختلف میان رویکردهای پولی متفاوت، به نظر میرسد در سیاستگذاری پولی اقتصادهای پیشرفته جهان رویه و چارچوب تئوریک مشخصی حاکم است که در کشورهای در حال توسعه و بازارهای نوظهور لزوما دیده نمیشود؛ با این حال تفاوت نتایج این رویکردهای متفاوت کاملا مشهود است. به نظر میرسد با وجود بحث بر سر ابعاد افزایش نرخ بهره در اقتصادهای پیشرفته، سیاست انقباضی به عنوان راهحل سیاستی مناسب برای کنترل تورم و نامنفی بودن نرخ بهره در بلندمدت دو نکته مهمی هستند که به رسمیت شناخته شدهاند.
مساله دیرینه نرخ بهره
پول به عنوان ابزار مبادله، ذخیره ارزش و محاسبه در اقتصاد، قدمت زیادی در جامعه بشری دارد و تقریبا در تمام تاریخ بشر به اشکال مختلف حضور داشته است. بدون شک پول مانند هر کالای دیگری برای صاحب آن امکاناتی را فراهم میکند و از این جهت حائز مطلوبیت است. نمیتوان مبدا مشخصی برای شروع استقراض کالاهای مختلف برای نوع بشر شناسایی کرد، اما میتوان مدعی شد که بشر از گذشتههای دور چیزهای مختلفی، از جمله پول را قرض داده و قرض گرفته است. بااینحال این استقراض چندان بیهزینه نیز نبوده است. از آنجا که پول برای صاحب آن فرصتی برای بهرهمندی از کالاها یا خدماتی فراهم میکند، چشمپوشی کردن و قرضدادن آن مستلزم موکول کردن استفاده از یکتوانایی به آینده است.
مفهوم نرخ بهره از دل همین به تاخیر انداختن مصرف فعلی و موکول کردن آن به آینده استخراج میشود که به آن ارزش زمانی پول نیز گفته میشود. تا پیش از ظهورهای بانکهای مرکزی در جهان، تقریبا تمام استقراضها با نرخ بهره مثبت صورت میپذیرفت؛ یعنی فرد قرضگیرنده علاوه بر بازگرداندن اصل پول، مقدار بیشتری پول را تحت عنوان نرخ بهره به پرداختکننده تسهیلات میپرداخت. بااینحال با رواج بانکداری مرکزی و پول اعتباری در جهان، متغیر تورم به شکل گسترده و پایدار در اقتصاد پدیدار شد و مورد توجه اقتصاددانان قرار گرفت؛ این وضعیت مفهومی به نام نرخ بهره منفی را وارد ادبیات اقتصادی کرد. در این حالت زمانی که نرخ بهره اسمی پایینتر از نرخ تورم باشد، گفته میشود سطح بهره واقعی در محدوده منفی قرار دارد. تلاشها برای مقابله با رکود از طریق کاهش نرخ بهره موجب شد تا مباحث زیادی حول محور نرخ بهره مطرح شود.
رکود و نرخ بهره
کاهش نرخ بهره با هدف مقابله با رکود از ابزارهای متداولی است که پس از رکود بزرگ در آمریکا، در سیاستگذاری اقتصادی جای خود را باز کرد. با گذشت زمان و تجربه رکود تورمی دهه 70 میلادی، مشخص شد نرخ بهره منفی در بازههای زمانی طولانی قابلتداوم نیست و بیثباتی در سطح کلان اقتصاد را به دنبال خواهد داشت. تئوریهای اقتصادی دلایل متعددی را برای این موضوع برمیشمرند؛ تعامل بین عرضه پسانداز و تقاضا برای سرمایهگذاری و ایجاد انگیزه برای پسانداز از جمله دلایلی هستند که برای لزوم رعایت نرخ بهره مثبت مطرح میشوند. کاهش سودآوری بانکها و تمایل افراد برای تبدیل سپردهها به وجه نقد از دیگر تهدیداتی است که به دنبال نرخ بهره منفی متوجه نظام مالی میشود. از میان موارد نامبردهشده، بدون شک مساله سرمایهگذاری به دلیل ارتباط با انتظارات تورمی از اهمیت بالاتری برخوردار است؛ زیرا برای دانستن اینکه یکسرمایهگذاری به طور موثر چه نتیجهای دارد یا هزینه وام چقدر است، مهم است نرخ تورم را در نظر بگیریم؛ نرخی که نشاندهنده رقمی است که پول ارزش خود را از دست میدهد. از این رو میتوان گفت انتظارات تورمی عامل اصلی نرخ بهره بلندمدت است.
نرخ بهره مناسب کجاست؟
درحالیکه نرخهای بهره متعدد و متفاوتی در بازارهای مالی وجود دارد، نرخ بهره سیاستی تعیینشده توسط بانک مرکزی یک کشور، معیاری کلیدی برای هزینههای استقراض در اقتصاد کشور را فراهم میکند. بانکهای مرکزی نرخ سیاستی را در واکنش به تغییرات در چرخه اقتصادی تغییر میدهند و با تاثیرگذاری بر نرخهای بهره متفاوت (عمدتا کوتاهمدت) اقتصاد کشور را هدایت میکنند. نرخهای بالاتر سیاست انگیزهای برای پسانداز ایجاد میکنند، درحالیکه نرخهای پایین انگیزه مصرف و کاهش هزینه سرمایهگذاری تجاری را فراهم میکنند. یک راهنمای بانک مرکزی در تعیین نرخ سیاستی، مفهوم نرخ بهره خنثی است: نرخ بهره بلندمدتی که با تورم پایدار سازگار است. نرخ بهره خنثی نه رشد اقتصادی را تحریک می کند و نه آن را مهار میکند. زمانی که نرخ بهره کمتر از نرخ خنثی باشد، سیاست پولی انبساطی و زمانی که بالاتر باشد، انقباضی است.
سیاست پولی در دوران تورم
با وجود اینکه قواعد کلی مقابله با تورم با استفاده از ابزار نرخ بهره صورتبندی شده و مورد پذیرش عمده اقتصاددانان قرار گرفته است، شاهد هستیم که همچنان بحثهای زیادی پیرامون چگونگی افزایش نرخ بهره در دوران تورم و رساندن آن به سطح مثبت حقیقی صورت میگیرد. این مباحث گاهی ممکن است این شائبه را پیش بیاورد که این اختلافات حاکی از عدممقبولیت اصل رساندن نرخ بهره حقیقی به سطح مثبت برای کنترل انتظارات تورمی است. بااینحال نگاه دقیقتر به این موضوع نشان میدهد که اختلاف اقتصاددانان نه بر سر رساندن سطح نرخ بهره به بالاتر از نرخ تورم، بلکه برسر چگونگی اندازهگیری نرخ بهره و نرخ تورم است. پیشتر «دنیای اقتصاد» در گزارشی تحت عنوان«جدال اقتصاددانان بر سر نرخ بهره» به تازهترین مباحث شکلگرفته حول محور ادامه یافتن یا نیافتن سیاستهای انقباضی فدرالرزرو پرداخت. نگاه دقیق به این مباحث نیز بر این نکته صحه میگذارد که اقتصاددانان بر سر افزایش نرخ بهره بر سطحی بالاتر از نرخ تورم تاکید دارند و آنچه این مباحث را شکل میدهد روشهای مختلف اندازهگیری نرخ تورم است.
امتحان همسایه غربی
مناقشات میان اقتصاددانان گاهی اوقات این شائبه را به وجود میآورد که سیاستهای پولی توصیهکننده نرخ بهره مثبت در دوران تورمی از بنیان نظری محکمی برخوردار نیستند و سیاستگذار میتواند بسته به سنجش شرایط خود نرخ بهره را کاهش دهد. برجستهترین قربانی این تفکرات در روزهای اخیر، همسایه غربی ایران، یعنی ترکیه است. رئیسجمهور ترکیه با اصرار بر ایده نامتعارف خود مبنی بر کنترل تورم با کاهش نرخ بهره، بانک مرکزی این کشور را مجبور کرد نرخ بهره حقیقی را به محدوده منفی وارد کند. این کار با فراری دادن سرمایه از این کشور و جهش نرخ دلار موجب شد تورم ترکیه رکورد 25ساله خود را بشکند و از محدوده 80درصدی عبور کند. بااینحال رئیسجمهور این کشور همچنان بر سیاستهای نامتعارف خود تاکید دارد. علم اقتصاد مدتهاست بهتجربه و با استدلالهای نظری به نتایجی دست یافته است که نادیدهگرفتن آنها تبعات سنگینی به دنبال خواهد داشت. بدون شک ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست و عبور از وضعیت فعلی نیازمند در پیش گرفتن رویکردی روشمند و مبتنی بر اصول علم اقتصاد است.