کسی ژان مارتین دو سنتور را بهخاطر نمیآورد. زمانی رویاهای بزرگی در سر داشت، اما عمرش را در رفتوآمد بین فرانسه و انگلستان سپری کرد و زندگیاش به کار دشوار ترجمه و تندنویسی محدود شد. بااینحال، او را مسبب توفانی میبینم که بیشتر دنیا را در هم شکست؛ توفانی که به نظر میرسد هماکنون دوباره در حال نابودکردن دنیاست.
جامجهانی ۱۹۷۸. «ورزشگاه روزاریو». پرو به مصاف آرژانتین رفت. این آخرین بازی از دور دوم گروهی بود. قبلتر برزیلیها با نتیجه سه بر یک لهستان را مغلوب کرده بودند و آرژانتین برای کنار زدن رقیب سنتی و رسیدن به فینال به یک برتری چهار گله نیاز داشت. پیش از شروع بازی، اتفاق قابل تاملی میافتد. «خورخه ویدلا» (رهبر حکومت کودتا و دیکتاتور راستگرای آرژانتین) و «هنری کیسینجر» (که به تازگی از سمت وزیر خارجه ایالات متحده کنارهگیری کرده بود) وارد رختکن پرو میشوند.
ژول ریشار، معروف به موسیو ریشارخان در سال۱۸۱۶ در فرانسه به دنیا آمد. وی در سال۱۸۴۸ میلادی وارد تهران شد و در خانه مادام عباس فرانسوی سکونت کرد. ریشار در یادداشتهای خودش مینویسد: