ویرانی قنات‌ها قنات قصبه

داریوش رحمانیان مهدی میرزایی شکل مالکیت قنات، خصوصی، اشتراکی، یا عمومی، که در سفرنامه‌ها به وفور به آن اشاره شده است از نظر پاره‌ای پژوهشگران جزو موارد نقص مفهوم یا نظریه شیوه تولید آسیایی و مساله دولتی بودن مالکیت است. فریزر از احترام مالکیت قنات و قوانین آن در ایران سخن می‌گوید، با این حال اشاره می‌کند که این قوانین، با وضعیت متزلزلی که قانون و حکومت و امنیت در ایران دارد، نادیده گرفته و پایمال می‌شوند (۱۳۶۴: ۱۶۹-۱۶۳). در روزگار قاجار و پس از قرن‌ها هرج و مرج و ویرانی ناشی از یورش‌های مکرر اقوام بیگانه یا وقوع پی‌درپی جنگ‌های داخلی و شیوع بی‌قانونی و ناامنی، تمدنی که بر پایه قنات‌ها و مبتنی بر نظام حقوقی مخصوص خود شکل گرفته بود رو به زوال می‌رفت و سفرنامه‌نویسان بیگانه بهترین گزارشگران این زوال و انحطاط بودند. آنان در جای‌جای ایران‌زمین آثار و نشانه‌هایی از آبادی و رونق روزگاران پیشین ایران و تمدن کاریزی آن می‌بینند که عمدتا به شکل روستاهای ویران و متروک و قنات‌های مسدود و فروریخته در دشت‌ها و بیابان‌های ایران بر جای مانده‌اند. چنانچه چنین نمونه‌هایی از سفرنامه‌های بیگانه، با روش تحلیل محتوا، استخراج و گردآوری و تنظیم شوند، می‌توان، ‌بر مبنای آنها، به علت‌شناسی زوال و انحطاط تاریخی ایران‌زمین پرداخت و منحنی فراز و فرود تمدن ایرانی را با منحنی رونق و زوال کاریزها یا قنات‌ها ترسیم کرد. بر پایه همین رویکرد در ادامه مقاله نمونه‌هایی از اشارات مکرر سفرنامه‌ها به زوال و ویرانی قنات‌ها و به تبع آن، روستاها و آبادی‌های ایران را می‌آوریم. بارون دوبد با اشاره به کوچکی «تشان» کنونی می‌گوید:

اما بقایای خانه‌ها، بازارها، ارگ‌ها و گرمابه‌های پراکنده و درخت‌های کهنسال آنجا نشان از آن دارد که اینجا در ایام حکومت اتابکان لر بزرگ شهری وسیع و زیبا بوده است (۲۱۴:۱۳۷۱).

مک‌گِرِگور از تعداد فراوان بقایای قنات‌های متروک پیرامون ابرقو سخن می‌گوید که روزگاری جهت آبیاری زمین‌های کشاورزی آن مناطق استفاده می‌شده است (۱:۱۳۶۶/۶۳). اولیویه با اشاره به اینکه بلوکات اصفهان از حاصلخیزترین ممالک ایران است، از خرابی و ویرانی دهات آنجا که روزگاری موجب ثروت بودند، گزارش می‌دهد (۱۲۲:۱۳۷۱). سایکس می‌گوید: «زمین‌های پیرامون کوچکه‌دان بسیار سرسبز و خرم بود و نشاط فوق‌العاده‌ای در بیننده پدید می‌آورد»، اما تاسف می‌خورد که خاک به این حاصلخیزی و آب به این فراوانی درست بهره‌برداری نمی‌شود، حال آنکه بنا به گفته یکی از سالخوردگان محل در گذشته بیش از دویست قنات در این جلگه دایر بوده است (سایکس، ۱۷۳:۱۳۳۶). کنت دوسرسی با اشاره به کاریزهای اطراف مورچه‌خورت و اصفهان و زوال و انحطاط آنجا می‌گوید: «بیشتر این قنات‌ها امروز در حال ویرانی است. در اینجا آدمی متوجه می‌شود که به چه علت زمانی شهر اصفهان بیش از یک میلیون تن جمعیت داشته است» (دوسرسی، ۱۳۶۲ :۱۷۷-۱۷۶).

مکبن‌روز با اشاره به آثار باستانی و قنوات و کانال‌های سنگی ویران بر جای مانده و گرمسیرات بختیاری می‌گوید: «اینها نشانگر درجه آبادی و رونق و پرجمعیتی این مناطق در گذشته‌های دور هستند» (۴۱:۱۳۷۳). لایارد از شکوه و عظمت بر جای مانده از روزگاران گذشته در اصفهان به شگفت آمده است که در باغ‌های بزرگ، خیابان‌های مشجر و فواره‌ها و کاریزها که اکنون شماری از آنها ویران شده است، نمود و انعکاس دارد (۷۰:۱۳۷۶).

ژوبر ضمن شرح چگونگی قنات‌های ایران و بزرگی و درازی و پهنای کانال‌های آنها و شیوه حفر و ساختشان تاکید می‌کند که: «هم‌اکنون در حال ریزش و ویرانی هستند» (۱۹۱:۱۳۴۷). بارون دوبد در ادامه از آبادی‌های مخروبه پرشمار بر سر راه شوشتر می‌گوید (۳۳۲:۱۳۷۱). راولینسون درباره منطقه لور می‌گوید: «در حال حاضر صحرای لور لم‌یزرع و بدون آب است، ولی آثار کانال‌های قدیمی ... نشانگر آن است که این منطقه زمانی آباد بوده است» (۷۷:۱۳۶۲). جکسن می‌گوید: «از قنات‌های شگفت‌انگیزی در اردستان، که اصطخری به آنها اشاره کرده، هنوز آثاری به چشم می‌خورد» (۴۵۹:۱۳۶۹). در ادامه دکتر ویلز می‌گوید:

در ایران تعداد قنات‌های فرو ریخته و متروک و از کار افتاده به مراتب بیشتر از قنات‌های آباد و آماده به کار است. این نوع قنات‌ها اغلب به‌صورت لانه جوجه‌تیغی در آمده یا مبدل به لانه شغال‌های بیابان گشته است (۱۷۳:۱۳۶۸).

همو در جای دیگر می‌نویسد: در فواصل بین کرمانشاه تا اصفهان آنچه بیش از هر چیز در این راهگذار طویل ما را تحت تاثیر قرار می‌داد، مشاهده مداوم قنات‌های خراب و به قول محلی‌ها کور شده و از کار افتاده بود (همان: ۱۷۱).

سون هدین نیز از قنات‌های ویران و فرو ریخته پیرامون ورامین گزارش می‌دهد و می‌گوید: علت اینکه ورامین اکنون به دهکده‌ای بی‌اهمیت تبدیل شده بیش از هر چیز مربوط است، به سقوط کلی در سطح مملکت و حکومت فلاکت‌بارش، اما مسامحه در آبیاری و تنبلی مردم نیز در زمره دیگر عوامل موثر این زوال بوده است (۱۶۹:۱۳۸۱، ۱۷۶).

جیمز موریه با اشاره به کمبود آب پیرامون شیراز و تاثیر آن در رکود کشاورزی و عاطل و باطل‌ماندن خاک حاصلخیز آن منطقه می‌گوید: «در اینجا وضع اندوه‌انگیز، کشوری را نشان می‌دهد که همه موهبت‌های طبیعی آن در سایه حکومت ستمکارش ناسودمند شده است» (۲:۱۳۸۶/۱۱۶). اولیویه گزارش می‌دهد: «انقلابات داخلی که از استیلای افاغنه به این سو در ایران پدید آمد، باعث کم‌شدن جمعیت و خرابی املاک و زمین‌ها و انباشته شدن مجاری قنات‌ها و بریده شدن بندها و نهرها گردید و به همین سبب امروزه به اندازه یک ربع آنچه در روزگاران گذشته در ایران کشت می‌شد، نیست.» طبق گزارش او در آن روزگار به سبب کمبود آب و ویرانی شبکه‌های آبیاری از مجموع خاک قابل کشاورزی ایران فقط حدود یک‌بیستم کشت می‌شد (اولیویه، ۱۳۷۱: ۱۳۱-۱۲۹، ۱۷۶-۱۷۵). به باور او راه ترقی و تعالی ایران ساخت قنات‌ها، بندها و دیگر تاسیسات آبیاری است که به زیاد شدن آب و به‌تبع آن به آبادی و رونق و افزایش جمعیت خواهد انجامید؛ اما او خاطرنشان می‌سازد که:

این اصلاحات صورت‌پذیر نمی‌گردد، مگر سلطنت به دست سلاطین عاقل و دانشمند افتد. ارباب شریعت و مذهب مردم را به زراعت و برومندی و کسب و ازدیاد حیوانات و اشجار و نباتات امر نماید. به این معنی که این فقرات را از واجبات شریعت شمارد (همان: ۱۳۲).

اوژن فلاندن نیز می‌گوید: «نامساعدتی زمین، کم‌آبی، مسامحه و تغافل مردم دست‌به‌یکی کرده و به جای پیشرفت، ایران را رو به زوال و انحطاط می‌برد» (۲۶۸:۱۳۵۶). او با اشاره به حاصلخیزی و آبادی قدیم دشت مرودشت که آن را ناشی از وجود بند امیر و گواهی بر شایستگی و بزرگی شاهان قدیم ایران می داند، می‌نویسد:

اگر امروز ایران را ویران می‌بینید در اثر بی‌علاقگی است. به جای اینکه بر آبادانی‌اش افزوده ایران را سربلند دارند، پای خود را به گلویش گذاشته سخت می‌فشرند و تا می‌شود بر فلاکتش می‌افزایند (همان: ۴۰۸).

درباره مرودشت لرد کرزن نیز گزارش درخور تامل ذیل را ارائه می‌دهد:

سرزمین مرودشت دشت هموار پهناوری است. مجاری آبیاری... از هر سو دیده می‌شود و همواره موجب آبادانی آن منطقه بوده است. هرچند که انحطاط ایران جدید در اینجا هم به وجه بارزی نمودار است، زیرا که در موقع مسافرت لوبرن که فقط دو قرن پیش بود، این منطقه بالغ‌بر ۸۱۰ آبادی داشت. این رقم در حال حاضر (۱۸۹۰ م) به ۵۰ قریه رسیده است. کار آبیاری در آن حوالی به اندازه‌ای محل بی‌اعتنایی است که بعضی نقاط آن دشت را آب گرفته و زمین به‌صورت باتلاق و مرداب در آمده است (۲:۱۳۸۰/۱۱۲).

گوبینو نیز به پرشمار بودن کانال‌های آبیاری در جلگه مرودشت و اینکه شماری از آنها امروز خراب شده‌اند، اشاره دارد (۱۳۸۵: ۱۷۶-۱۷۵). اورسل یکی از علل عمده و بنیادی رکود و تنزل کشاورزی در ایران را وسعت بی‌انتهای زمین‌های سلطنتی، املاک رجال بزرگ و گسترش روزافزون موقوفات دانسته است (اورسل، ۳۱۱:۱۳۸۲)؛ او نیز اوضاع کنونی را با عظمت و آبادی ایران باستان، که قنات‌های خشکیده کنونی را گواهی بر درستی آن می‌داند، مقایسه می‌کند. نکته قابل تامل، علت‌شناسی او از این زوال است.

غفلت امیران و سلاطین که همه کوشش و تلاش آنان صرف حفظ موقعیت و دفاع از تاج و تخت خود در قبال رقیبان شده، تدریجا منجر به ویرانی و نابودی روش‌های قدیمی آبیاری گردیده است. سدهایی که سابقا آب زیادی برای حاصلخیزی زمین پهناور در خود ذخیره می‌کردند همه رو به ویرانی گذاشته‌اند، بی‌آنکه کسی در فکر تعمیر یا محافظت آنها باشد (همان: ۳۰۶).

کلود آنه نیز پیوند انحطاط عمومی ایران و زوال و ویرانی قنات‌ها و شبکه‌های آبیاری را چنین ترسیم کرده است:

سیستم آب‌رسانی ایران قدیم بسیار جالب و نسبت به زمان خود بسیار پیشرفته بوده است... اما این مساله با انحطاط ایرانیان همگام شد و کانال‌های قدیم همراه با انحطاط ایرانی به دلایل مختلف تاریخی ویران شد و از بین رفت و کسی هم دیگر آنها را بازسازی نکرد (آنه، ۱۳۷۰: ۲۰۸-۲۰۷).

لیدی شیل نیز اشاره می کند: اگرچه در حال حاضر بیشتر جاهای ایران قنات دارند، اما به علت وجود حکومت‌های نالایق و وقوع جنگ‌های مختلف و پی‌درپی بیشتر آنها رو به خرابی نهاده و دیگر قابل استفاده نیستند (۵۰:۱۳۶۸).

پاره‌ای از سفرنامه‌نویسان یکی از علل عمده ویرانی قنات‌ها و شبکه‌های آبیاری و متروک‌شدن آبادی‌ها را شیوع ناامنی، ناشی از تهاجم و غارتگری پاره‌ای از نیروهای محلی و بومی عنوان کرده‌اند و به این نکته اشاره می‌کنند که دولت مرکزی نیز توان مقابله با این وضعیت و آرام کردن آنها را ندارد. بارون دوبد از آبادی‌های پرشمار دشت‌های فریدن و چهارمحال و حاصلخیزی خاک آنجا در روزگاران پیشین سخن می‌گوید و اشاره می‌کند: «به سبب بی‌توجهی دولت و آبادی‌ها تا حد زیادی ویران گشته و ساکنان آن به فقر مبتلا شده‌اند» (۳۰۳:۱۳۷۱). خانیکوف نیز گزارش می‌دهد که کمبود امنیت در طول پنجاه تا شصت سال دشت‌های پوشیده از تپه ماهور و بسیار مستعد کشاورزی منطقه میامی را به بیابانی غم‌انگیز تبدیل کرده است، حال آنکه در گذشته در این منطقه آبادی‌های بسیار وجود داشته است (۱۳۷۵: ۹۴).

جدای از آن، بلایای طبیعی مثل زلزله، تغییر مسیر رودها، سیل، خشکسالی و قحطی نیز از علل مهم زوال و ویرانی قنات‌های ایران بود و در نبود حکومت‌های لایق که توانایی مدیریت بحران و علاج داشته باشند، اثرات عمیق‌تر و دیرپاتری نیز بر جای می‌نهاد (کتابی، ۱۳۸۳؛ مجد، ۱۳۸۶؛ اوکازاکی، ۱۳۶۵). برای نمونه لایارد از ویرانی هویزه بر اثر تغییر مسیر کرخه و شکست سد هویزه در ۱۸۳۷ م گزارش می‌دهد و می‌گوید:

... کانال‌ها و نهرهای پرآبی که تا آن موقع در گوشه و کنار جریان داشت یکباره از آب خالی و زمین‌های آباد و حاصلخیز شهر هویزه بایر و بلااستفاده شده و شهر تبدیل به ویرانه گردیده است(۱۳۷۶: ۲۴۱).

ویلسن نیز از تاثیر خرابی سد کرخه بررکود کشاورزی منطقه سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که اگر سد محکمی روی کرخه ساخته شود پنجاه‌هزار جریب زمین زیر کشت می‌رود و مقدار هنگفتی گندم، برنج، ذرت و... به دست می‌آید (۱۳۶۳: ۱۲۲). او تاکید می‌کند که اگر به ساخت بند و قنات و کانال‌های آبیاری در منطقه کرخه توجه شود از زمین‌های بسیار حاصل‌خیز آنجا عواید سرشاری به دست خواهد آمد. در واقع نزد ویلسن، اورسل و امثال آنها علل انحطاط ایرانیان که در ویرانی قنات‌ها و شبکه‌های آبیاری و تنزل و رکود کشاورزی نمود تام و تمام یافته است، جنبه روحی و اخلاقی و فکری و فرهنگی و عقیدتی دارد. دروویل نیز به بلای بی‌آبی و خشکسالی که دامنگیر کشور شده و ایران را همراه با قنات‌های آن روبه ویرانی برده است سخن می‌گوید (۱۳۶۵: ۴) گاه نیز به عوامل برونی و سیاست خارجی قدیم و جدید نیز به مثابه علل و عوامل ویرانی قنات‌ها و شبکه‌های آبیاری برخی مناطق ایران، به ویژه مناطق مرزی، اشاره شده است.

برای نمونه جیمز موریه به درستی به سیاست‌ زمین سوخته اشاره می‌کند که دولت‌های ایران از عصر باستان در برابر یورش‌های دشمنان خارجی پیش می‌گرفتند. یکی از جنبه‌های سیاست زمین سوخته ویران‌سازی چاه‌ها، قنات‌ها و دیگر شبکه‌های آبیاری بود تا دشمن نتواند از آنها برای رفع مایحتاج غذایی و... خود بهره‌برداری کند (موریه،‌۱۳۸۶: ۲/۲۰۱؛ رئیس‌نیا، ۱۳۷۸؛ اینا سترانتسیف ۱۳۸۴). از نظر مناسبات خارجی در روزگار قاجار نیز می‌توان به مشکلات‌مرزی ایران با روسیه در منطقه خلیج حسینقلی در ناحیه رود اترک و مشکلات مرزی با افغانستان بر سر آب هیرمند اشاره کردکه به ویرانی‌ شبکه‌های آبیاری و رکود کشاورزی در آن مناطق انجامید (رخشانی، ۱۳۸۵؛ فخاری، ۱۳۷۱؛ رئیس طوسی، ۱۳۸۵؛ رئیس طوسی، ۱۳۷۶؛ زند، ۱۳۳۵-۱۳۳۸). مثلا، ساخت‌وسازهای روس‌ها روی رود اترک از ۸۸۲ م به بعد موجب محروم شدن ساکنان ناحیه خلیج حسینقلی از آب و ناممکن شدن کشاورزی شد (ییت، ۱۳۶۵: ۲۴۳) که بارها شکایت رعایای آن منطقه را در پی داشت و حتی تا روزگار رضاشاه نیز حل‌وفصل نشد و همچنان تداوم یافت (طاهر احمدی، ۱۳۷۴؛ طاهر احمدی، ۱۳۸۴). در خاطرات اوکانر نیز اشاراتی به اثرات مناقشات ایران و افغانستان بر سر آب هیرمند بر وضعیت آبیاری آن منطقه وجود دارد (۱۳۷۶:۳۳). در نهایت باید به اثرات وخیم جنگ‌های جهانی بر وضعیت قنات‌ها و شبکه‌های آبیاری ایران اشاره کرد. میلسپو درباره اثرات جنگ جهانی اول می‌نویسد:

در اثنای جنگ جهانی اول به علت خرابی‌های وارده و خسارت‌های جنگ، اغلب روستاهای ایران و قنات‌هایش ویران گردید و هم‌اکنون کمتر روستای مملکت را بدون آثار خرابی جنگ می‌توان مشاهده کرد. بعضی از روستاها به کلی با خاک یکسان شدند.... (۲۲۲: ۱۳۶۵).

نتیجه‌گیری

چنانکه دیدیم سفرنامه‌های بیگانه‌ منابع بسیار ارزشمندی برای تحقیق در تاریخ اجتماعی ایران‌اند و به ویژه درباره وضعیت شبکه‌های آبیاری، مخصوصا قنات‌ها و جایگاه و اثرشان در نظام زمین‌داری و اوضاع کشاورزی ایران گزارش‌های بسیار ارزنده و در خور توجهی دارند. توجه ویژه آنها به جایگاه آب و آبیاری در پیدایش و پایداری تمدن ایرانی بسیار چشمگیر بوده و در پیدایش نظریه‌های علمی دانشمندان و فلاسفه و متفکران غربی قرن‌های نوزدهم و بیستم میلادی تاثیری بنیادی داشته است. همچنین گزارش‌های آنان از زوال و ویرانی قنات‌ها و شبکه‌های آبیاری ایران و تاثیر و تاثر متقابل آن با انحطاط عمومی کشور می‌تواند ما را در فهم هر چه بهتر و دقیق‌تر علل و عوامل انحطاط و عقب‌ماندگی ایران در آن زمان یاری دهد.

در مجموع علل و عوامل ویرانی قنات‌ها و شبکه‌های آبیاری ایران، به‌گزارش سفرنامه‌نویسان بیگانه عبارت بود از: پیشامدهای تاریخی مثل یورش‌های خارجی، جنگ‌های داخلی، شیوع ناامنی و هرج‌و‌مرج ناشی از یورش‌های پی‌در‌پی قبایل و عشایر داخلی، ‌قهر طبیعت و بلایای طبیعی از قبیل سیل و زلزله و خشکسالی، خودخواهی بزرگان و متنفذان محلی و بی‌لیاقتی شاهان و فرمانروایان و ضعف و بی‌تدبیری حکومت مرکزی، کاهلی و تنبلی عمومی مردم که عمدتا ناشی از غلبه تفکر جبری و قضا و قدری و ضعف‌های اخلاقی و روحی توده مردم و حکام و فرمانروایانشان تلقی می‌شد، وسعت املاک و زمین‌های سلطنتی، بی‌قانونی و بی‌قاعدگی و ظلم و ستم نهفته در نظام ارباب رعیتی و سرانجام تاثیرات سیاست و مناسبات خارجی در عصر جدید.

منبع: تحقیقات تاریخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی سال دوم، ش دوم،۱۳۹۱