نارنجستان‌

گروه تاریخ و اقتصاد: دوشنبه ۱۷ ربیع‌الثانی- صبح خانه حضرت والا رفتم. نارنجستان اندرون از سرمای سال گذشته خشکیده بنای اتاقی فرموده‌اند. خیلی خوب می‌شود. ازاره حیاط و فرش آن را هم عوض می‌کنند. نارنجستان بیرونی را دستی خشک کردیم. در حقیقت چیز پوچی است و به سلیقه این زمان دور است. گل‌کاری و وضع باغچه‌های حالا دخلی به آن نارنجستان‌های کثیف گود بی‌صفا ندارد. سابقا خیلی میل و اعتقاد به نارنجستان داشتند، حالا به‌کلی برخلاف است. حقیقت زحمت و مرارت آن بیش از ثمر و بر آن بود. خوب شد متروک شد. سالی مبلغی مخارج داشت.

نارنجستان بیرونی مخروبه شده بود. چهارصد تومان برآورد تعمیر و مرمت آن را کردند و حال آنکه دیناری قیمت نداشت و صفای آن به‌قدر یک تپه گل نبود و ثمر آن در سال هیچ بود. حالا که الحمدلله آسوده و خلاص شده‌ایم. شاهزاده آغا و شاهزاده والی بودند. تمام اهل اندرون در حیاط محبوسند. قضا را امروز آنجا هم کاهگل‌مالی داشتند و در زیرزمین محبوس بودند. خیلی تماشا داشت. عصر سه چهار دقیقه باران آمد. خیلی شهر و کوچه ما کثیف شده است. شب را هر قسم بود نگه داشتند. نیم ساعت شب باران آمد. زمین و زمان تازه شد. چقدر شهر کثیف بدی است. نزهت خانه عمادالسلطنه رفته بود. هرمز حالت خوش چندانی نداشت. ماشاءالله خیلی نمکین و بامزه است. نزهت هنوز حرف نمی‌زند. بعضی کلمات را به شخص حالی می‌کند. زبان دایه‌اش شیرین نیست. می‌ترسم مثل او شود. باوقار و سنگین است. هرمز درشت‌تر شده و خیلی زرنگ است. چند دسته تخته با تولوی خان بازی کردم. شاهزاده والی از همه بیشتر تقدس به خرج می‌داد...

- روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، ج‌1، ص: 846