در هفته گذشته یادداشتی از دکتر ساسان در روزنامه ها بازتاب گسترده داشت که به صراحت و با استدلالی به نظر ناکافی هرنوع مکتب فکری اقتصادی مختص اصفهان را رد کرده بود. این نوشتار اگرچه صرفا به منظور پاسخگویی به نظرات ایشان نیست اما در حد یک یادداشت رسانه ای سعی شده تا دیدگاه دکتر ساسان در خصوص مکتب اصفهان نقد شود. کوهن با طرح مفهوم کلیدی پارادایم، روش واحدی را که تجربه‌گرایان به آن اعتقاد داشتند، به چالش کشید. کوهن پارادایم را در ارتباط با انقلاب علمی مطرح می‌کند و می‌گوید با هر انقلاب، پارادایم جدیدی بوجود می‌آید که متفاوت با پارادایم قبلی است و اینکه هر پارادایم، چارچوب خاص خود را دارد و قابل مقایسه با دیگری نیست. نتیجه‌ای که کوهن در تشریح این پاراگراف می‌گیرد به این شکل است که «چرخش پارادایمی را تابع هیچ قاعده‌ عقلانی ندانسته و حتی تأمل و تفسیر را نیز در آن دخیل نمی‌داند.» بطور خلاصه، روش عقلانی در پارادایم علمی کوهن کم رنگ می‌شود.

کوهن مراحلی را که علوم از آنها گذر می‌کنند در ۴ مرحله می‌داند: یکی «مرحله‌ پیش از پارادایم» است که مکتب‌های نظری از هیچ پایبندی جامعه‌ علمی برخوردار نیست. دوم «مرحله‌ پارادایمی» است که پارادایم مورد تایید علمی قرار گرفته و به‌عنوان چارچوب اصلی حل مسائل دانشمندان است. سوم «مرحله بحران» که پارادایم مسلط نزد بخش مهمی از جامعه‌ علمی با ناکامی مواجه می‌گردد و پارادایم‌های جدیدی ابداع و احیا می‌شود[اساسا تنوع پارادایمی شکل می‌گیرد.] چهارم انقلاب علمی بوجود می‌آید و پارادایم جدید مسلط می‌شود. در مدل سیاسی کوهن، پارادایم به جای «حکومت» است و با تغییر رژیم حاکم پارادایم جدید شکل می‌گیرد.

بنابراین نتیجه‌ پارادایم به تعبیر کوهنی را می توان چنین خلاصه کرد:

۱- کوهن اگر چه پارادایم را برای علوم طبیعی به‌کار برد اما به علوم اجتماعی در کتاب «ساختار انقلاب‌های علمی» بی‌توجه نبوده است.

۲- واژه‌ پارادایم از کلمه‌ یونانی پارادیگما گرفته شده است.

۳- نظریه‌ کوهن را می‌توان دو جور تفسیرکرد: «یکی زاویه‌ علم عادی(مورد علاقه‌ رفتارگرایان) که ترومن و آلموند انقلاب علمی را زمینه‌ساز گذار به آن می‌دانند، دوم زاویه‌ انقلاب علمی(مورد علاقه‌ سازه‌انگاران و رادیکال‌ها). مسأله‌ اصلی را نه علم عادی بلکه انقلاب می‌دانسته و این تغییر شکل گفتمانی پیدا می‌کند.»

۴- مراحل پارادایمی(پیش پارادایمی، پارادایمی، بحرانی، انقلاب علمی).

۵- پارادایم جامع‌تر از مدل است. به فرض مثال مدل تصمیم‌گیری در نظریه‌ بازدارندگی زیر مجموعه‌ پارادایم واقع‌گرایی است.

دایانا هانت در کتاب اقتصاد توسعه خود به خوبی با تعبیر کوهنی از پارادایم به توضیح جریانات اقتصادی می‌پردازد. شاید اساسی ترین شکلی که بتوان تعریف مکتب را از نگاه دکتر ساسان تعبیر به نتیجه اخذ شده کرد، ورود به بحث از منظر پارادایمی باشد. دایانا هانت ضمن مرور تقسیم‌بندی‌های پیشین، بنا بر دلایلی تقسیم‌بندی جدیدی را با توجه به مفهوم «پارادایم» یا «الگو» کوهنی طرح و در قالب آن، بررسی تحلیلی نظریه‌ها را آغاز می‌کند. وی در این تقسیم بندی، هفت الگوی فکری را معرفی و بررسی می‌کند: پارادایم هسته‌ در حال گسترش سرمایه‌داری، پارادایم ساختارگرایی، پارادایم نئومارکسیستی، پارادایم وابستگی، پارادایم مائوئیستی، پارادایم نیازهای اساسی و پارادایم نئوکلاسیکی.

به نظر می رسد آنچه دکتر ساسان را مجاب ساخته تا پاسخی منفی به پرسش «آیا مکتب اقتصاد اصفهان وجود دارد» بدهد نگرش از منظر پارادایمی است که از قضا بنده با ایشان همدل هستم. اساسا مرز علمی باید دچار گسست شود و مراحل پارادایمی را از سرگذراند تا دچار انقلاب شود و پارادایمی از نو بنا شود. این مساله به اعتقاد من در فضای کاملا علمی امکان بروز و ظهور دارد در صورتیکه پاسخ به سوال آیا اصفهان مکتب اقتصادی دارد؟ فضایی تحلیلی و منطبق بر واقعیت های موجود جریانات فکری ایران را می طلبد.

مکتب اقتصاد اصفهان

اگر محدودیت زمان و حجم روزنامه را درنظر داشته باشم چند واقعیت را طرح و امیدوارم جناب دکتر ساسان که به حق استاد بلامنازع اقتصاد هستند، نسبت به سوالات حساس شده و برای تنویر افکار تخصصی اقتصادی پاسخگو باشند. مرحوم حسین عظیمی نخستین اقتصاددان حساس به توسعه تلقی می شود که در کاشان زاده شد و به تعبیر بسیاری از اقتصاددانان منشا خدمات جدی در اقتصاد توسعه ایران و مقولات فقر و توسعه نیافتگی است. اندیشه عظیمی اکنون پایگاهی برای اقتصاد نهادگرایی شده که هر سال در نبود سازماندهی جریان اقتصادی نهادگرایی دور هم جمع می شوند و تجزیه و تحلیل اقتصاد ایران از منظر نهادی را در دستور کار قرار می دهند.

محمد ستاری فر دیگر اقتصاددان زاده اصفهان و دلبسته نهادگرایی است که سال ها در سازمان برنامه و نهاد ریاست جمهوری فعالیت کرده و اکنون جدی ترین مدافع نهادگرایی نوین محسوب می شود. حلقه علامه که نزدیکترین حلقه نهادگرایی در ایران است به شدت مدیون محمد ستاری فر است. محسن رنانی که دکتر ساسان در یادداشت خود به خوبی ایشان را آنالیز کرده نیز نماینده همین جریانی است که دل در گرو توسعه انسانی به مفهوم آمارتیاسنی دارد. حتی خود را در مقاله ای کاملا کلاسیکی و پیرو آدم اسمیت می‌داند و به جد باور دارد از آن جهت که اسمیت یک فیلسوف اخلاق است، اولین اقتصاددان نهادگراست. اگرچه مشخص نشده با چه استدلالی دکتر ساسان رنانی را در زمره کینزین ها و نئوکینزین ها قرار داده اما آورده است که رنانی هر روز به نهادگرایی نزدیکتر می شود.

اکنون سوال اساسی بر اساس پیش فرض های مطرح شده این است که اگر اصفهان مکتب اقتصادی ندارد پس رنانی و ستاری فر و ... چیستند؟ با تحلیلی که دکتر ساسان از منظر پارادایمی کرده نمی‌توان دسته بندی خاصی را برای اصفهان در نظر گرفت. اما اساسا از منظر پارادایمی چنین بررسی صحیح است؟ حتی از منظر راهبردهای توسعه نیز می توان همین سوال را مطرح کرد؟ به هرحال حضور نهادگرایی در اقتصاد ایران کاملا جدی است. نهادگرایی اما پارادایم نیست، راهبرد هم نیست. جریانی است در ادامه مکتب نئوکلاسیکی که سعی در پوشش شکست بازار دارد. از این جهت با دکتر ساسان همدل هستم اما باور دارم مکتب اقتصاد اصفهان مقوم اقتصاد نهادگرایی است.

مهرنوش قائم مقام