دو دیدگاه متفاوت در مدیریت ریسک
چگونه میتوان ریسک را مدیریت کرد؟
مترجم: نفیسه هاشمخانی منبع:MITSLOON در دهه گذشته و بهویژه در سالهای اخیر تعدادی از مشهورترین شرکتهای جهان با شکست مواجه شدهاند، تحلیلگران دلایل مشابهی برای این اتفاق ارائه کردهاند مانند مدل کسبوکار نامناسب، ساختار قانونی غیرمنسجم، حرص و مدیریت ناکارآمد. اما نکته قابلتوجهی که اغلب به آن پرداخته نمیشود و عامل تمایز عمده میان سازمانهای موفق و شکستخورده است، خطمشی آنها در مدیریت ریسک است.
بسیاری شرکتهای بزرگ که ادعا میکنند سابقه خوبی در تحلیل و مدیریت ریسک دارند نیز در عمل در این حوزه ضعیف عمل میکنند.
مترجم: نفیسه هاشمخانی منبع:MITSLOON در دهه گذشته و بهویژه در سالهای اخیر تعدادی از مشهورترین شرکتهای جهان با شکست مواجه شدهاند، تحلیلگران دلایل مشابهی برای این اتفاق ارائه کردهاند مانند مدل کسبوکار نامناسب، ساختار قانونی غیرمنسجم، حرص و مدیریت ناکارآمد. اما نکته قابلتوجهی که اغلب به آن پرداخته نمیشود و عامل تمایز عمده میان سازمانهای موفق و شکستخورده است، خطمشی آنها در مدیریت ریسک است.
بسیاری شرکتهای بزرگ که ادعا میکنند سابقه خوبی در تحلیل و مدیریت ریسک دارند نیز در عمل در این حوزه ضعیف عمل میکنند. علت چیست؟
برخلاف آنچه بسیاری میگویند، علت مدیریت ریسک ضعیف یا نپرداختن مناسب به این مقوله نیست بلکه این سرنگونی ناشی از پذیرش ریسکهای بسیار بزرگ تحت رویکرد مدیریت ریسک بهظاهر امن اما در واقع ناقص است. ما معتقدیم علت را باید در مفاهیم و شیوههای مدیریت ریسک سنتی جستوجو کرد، که اغلب تمایل دارند در مکانهای نادرست بهدنبال ریسک باشند. ما معتقدیم هرچه تکیه و اطمینان بر مدیریت ریسک سنتی بیشتر باشد احتمال پذیرش خطرات ناخواسته و شکست سازمان در این حوزه بیشتر است.
این مقاله نشان میدهد که چگونه نواقص کلیدی مدیریت ریسک سنتی را میتوان با اتخاذ جایگزینهای پیچیدهتر برطرف کرد.
طرح دو دیدگاه در حوزه مدیریت ریسک
در طول سالها دو دیدگاه درمورد نحوه ارزیابی ریسک بهوجود آمده است. طرفداران دیدگاه اول که تحتعنوان دیدگاه «عینیتگرا» نامیده میشود معتقدند که ریسک یک ویژگی عینی از جهان فیزیکی است و همراه با هر ریسکی یک احتمال دقیق وجود دارد، درست مانند عدد اتمی دقیقی که اکسیژن دارد. این احتمالات از دادههای تکراری تاریخی بهدست میآیند که از نمونههای کلاسیک آن میتوان به پرتاب سکه یا الگوهای آبوهوا اشاره کرد. یک «عینیتگرا» ممکن است بگوید احتمال پرتاب یک سکه به ظاهر نرمال و شیر یا خط آمدن آن براساس اطلاعات حاصل از تعداد زیادی پرتاب سکه، ۵/۰ است.
دیدگاه دوم «ذهنیتگرا» نامیده میشود که در آن ریسک تاحدی به قضاوت ناظر بستگی دارد و یکی از مشخصههای فرآیند مشاهده است نه صرفا بخشی از جهان فیزیکی. در این رویکرد دادههای تکراری تاریخی توسط اطلاعات دیگر تکمیل میشود.
اگرچه مثالهای کلاسیک مانند پرتاب سکه عمدتا در چارچوب دیدگاه عینیتگرا مطرح میشود اما میتواند بهعنوان مثالی برای مقایسه دو دیدگاه نیز بهکار رود. برای مثال یک شعبدهباز را در نظر بگیرید که سکهای به ظاهر نرمال را از جیب خود خارج کرده و به شما اجازه میدهد ۱۰ بار آنرا پرتاب کنید که پنج بار شیر میآید سپس با شما شرطبندی میکند برسر پرتاب بعدی و احتمال اینکه شیر بیاید یا نه. شما چه احتمالی به این نتیجه اختصاص میدهید؟ احتمالا فرد «عینیتگرا» تنها بر دادههای تاریخی حاصل از پرتابهای قبلی و تمام سکههای نرمال دیگر اتکا میکند و احتمال ۵/۰ را به این واقعه اختصاص میدهد. فرد «ذهنیتگرا» برای قضاوت خود تنها به این دادهها اکتفا نمیکند بلکه عواملی مانند هوش، ذکاوت، قابل اعتماد بودن و وضعیت مالی شعبدهباز را نیز در قضاوت خود دخیل میسازد. بنابراین ممکن است او احتمالی کاملا متفاوت با ۵/۰ را در نظر بگیرد، شاید احتمالی نزدیک به یک و ناظر دیگر ممکن است براساس قضاوت خود احتمالی کاملا متفاوت را بیان کند.
اگرچه دیدگاه «ذهنیتگرا» بهخوبی در برخی محافل پذیرفته شده اما نتوانسته در جهان مدیریت ریسک نفوذ کند، در عوض مدیریت ریسک سنتی دیدگاه «عینیتگرا» را باوجود سه نقص اساسی آن پذیرفته است. اول، اتکای بیش از حد بر دادههای تاریخی و در نتیجه عملکرد ضعیف در مورد مسائلی که فاقد دادههای تاریخی یا دارای دادههای گمراهکننده هستند. دوم، این دیدگاه فضایی برای قضاوت براساس تجربه و تخصص باقی نمیگذارد و هیچ نقش رسمی و دقیقی در این حوزه پیشبینی نشدهاست. سوم، این دیدگاه نوعی حس امنیت کاذب بهوجود میآورد چراکه افراد تصور میکنند اقدامات آنها دقیقا منعکسکننده حقایق علمی است.
ربع آخر استثنایی
شاخص۱ VaR، کمیتی است برای محاسبه حداکثر زیان بالقوهای که یک سازمان میتواند در بازه زمانی مشخص متحمل شود، پس از محاسبه این کمیت کنترلهای لازم انجام میشود تا در عمل این زیان از سطح مطلوب خود تجاوز نکند. مثلا اگر شرکتی تشخیص دهد که ماکزیمم میتواند روزانه ۱۵ میلیون دلار زیان متحمل شود باید به کمک شاخص var محاسبه کند احتمال اینکه مقدار زیان در این زمان از مقدار پیشبینی شده تجاوز کند چقدر است؟ VaR عامل مهمی در مدیریت ریسک سنتی محسوب میشود و میتواند مثالی مناسب برای نمایش محدودیتهای دیدگاه عینیتگرا ارائه دهد.
الگوهای بارندگی تغییریافته
آبوهوا مثالی برای نمایش تفاوت دیدگاه عینیتگرا و ذهنیتگرا در ارزیابی ریسک است. شرکتی را در نظر بگیرید که موفقیت و حتی بقای آن به میزان بارندگی بستگی دارد، مثلا تولیدکننده آب معدنی یا یک شرکت سرمایهگذار کشاورزی، فرض کنید سطح بحرانی بارندگی برای شرکت ۱۰۰۰ میلیمتر در سال است، در حالت ایدهآل حداقل برای ۵ تا ۱۰ سال. چگونه میتوان ریسک نرسیدن به این سطح از بارندگی را در آینده ارزیابی کرد؟
رویکرد عینیتگرا تنها بر اطلاعات موجود تمرکز دارد و معمولا به ساختار آماری قابل قبولی دست مییابند. در این مثال الگوی بارندگی با توجه به سوابق موجود به صورت توزیع نرمال با میانگین ۸۸۰ میلیمتر و انحراف ۱۶۶ میلیمتر است. با این توزیع، احتمال بارندگی بیشتر از ۱۰۰۰ میلیمتر در هر سال حدود ۲۳ درصد است. احتمال اینکه برای مدت پنج سال به میزان بارندگی ۱۰۰۰ میلیمتر نرسیم ۲۷ درصد است، برای ۱۰ سال حدود ۷ درصد و برای ۳۰ سال حدود (بین سالهای ۱۹۷۶ تا ۲۰۰۵) کمتر از ۰۴/۰ درصد است، براساس ارزیابی ریسک عینیتگرا، میتوان گفت این احتمال بسیار پایین است.
دیدگاه ذهنیتگرا در این زمینه اطلاعات آماری موجود را با قضاوت درمورد مسائل وسیعتری ترکیب میکند. در این مثال مهمترین مساله چگونگی تاثیر بالقوه تغییرات آبوهوا بر الگوی بارندگی است، - موضوعی که بسیار مورد توجه و بحث است یک ذهینتگرا کار خود را با ارزیابی تخصصی درباره این اثر آغاز میکند.
تخمینهای تخصصی نشان میدهد تاثیر آبوهوا بر سطح بارندگی از کاهش ۲۰۰میلیمتر در سال تا افزایش ۱۰۰ میلیمتر در سال است. ترکیب این ارزیابی تخصصی با اطلاعات تاریخی به توزیع نرمال برای بارندگی سالانه دست مییابد که پهنتر است و تغییرات کمتری نسبت به توزیع نرمال حاصل از اطلاعات تاریخی محض دارد، که میانگین ۸۳۰ میلیمتر و انحراف آن ۲۰۰ میلیمتر است. در این شرایط احتمال اینکه بارندگی کل بالاتر از ۱۰۰۰ میلیمتر در هر سال باشد به ۱۶ درصد کاهش مییابد، یعنی احتمال اینکه به ۱۰۰۰ میلیمتر بارندگی در هر بازه زمانی نرسیم کاملا متفاوت با مورد عینیتگرا است: ۴۲ درصد برای پنج سال، ۱۷ درصد برای ۱۰ سال و ۵/۰ درصد برای ۳۰ سال. همانگونه که مشخص شد، ریسک عدم رسیدن به حد بحرانی بارندگی در دیدگاه دوم پایین است اما نه به پایینی دیدگاه اول. در واقع این احتمال بیش از ۱۰ برابر است.
یادگیری و سپس تعدیل بهصورت مداوم
یکی دیگر از محدودیتها در مدیریت ریسک سنتی (روش عینیتگرا)، گذشته از شیوه تعریف و ارزیابی ریسک، چگونگی پیشگیری و کاهش آن است.
از آنجا که ریسک تنها بهوسیله سوابق تاریخی ارزیابی میشود که بهتدریج و آهسته تغییر میکند، فعالیتهای مدیریت ریسک در چارچوب سنتی، تا حد زیادی ثابت یا استاتیک است و بسیار آرام تغییر میکند. در این رویکرد اطلاعات فراوان تاریخی جمعآوری میشود و براساس آنها قوانین گستردهای ساخته میشود و کنترل بر اجرای آنها صورت میگیرد، این کنترلها ادامه مییابد و تا زمانیکه با شکست جدی در عمل مواجه نشود اقدامی برای تغییر چارچوب مدیریتی صورت نمیگیرد که دیگر بسیار دیر است بهعبارت دیگر یک فرآیند جدی که در آن سیستمی برای نظارت بر رویدادهای جدید وجود ندارد که بتوان با استفاده از آنها بینش خود را توسعه داده و رویکرد و قوانین خود را با آن سازگار کرد.
در مقابل، دیدگاه ذهنیتگرا بهطور طبیعی به تعدیل و اصلاح در فعالیتها مدیریت ریسک منجر میشود. از آنجا که در این دیدگاه برای ارزیابی ریسک همزمان از دادهها و قضاوت استفاده میشود، منطق آن به این گونه است که با ورود دادههای جدید یا ظهور قضاوت جدید شیوه ارزیابی ریسک نیز به روز میشود و مهم اینکه این دیدگاه باعث میشود بهطور طبیعی فعالیتهای مدیریت ریسک در پاسخ به این یادگیری اصلاح و تعدیل شود.
قیمت کالا، به ویژه کالاهای نفتی، مثال مناسبی برای نمایش تفاوت این دو دیدگاه در مدیریت ریسک است. الگوی قیمت محصولات نفتی بهخصوص در سالهای اخیر بسیار نوسان داشته است. یک شرکت را در نظر بگیرید که میخواهد کمتر در معرض این تغییرات قرار گیرد. در رویکرد عینیتگرا حجم زیادی از اطلاعات مربوط به قیمت نفت در گذشته جمعآوری میشود و از روی آن مدلی برای رفتار قیمت ساخته میشود و براساس آن نوسانات قیمت در آینده پیشبینی شده و استراتژیهای مصونسازی متناسب با آن اجرا میشود.
رویکرد ذهنیتگرا تنها اطلاعات تاریخی در مورد قیمت نفت را در نظر نمیگیرد بلکه به فاکتورهای اساسی که باعث این نتایج میشود نیز توجه میکند. مثلا یک ذهنیتگرا ممکن است بر این ایده باشد که در بلندمدت دو عامل وضعیت اقتصاد جهانی و سیاستهای اقلیمی بر قیمت نفت تاثیر میگذارد. هرچه اطلاعات در مورد این دو فاکتور افزایش یابد قضاوت در مورد ریسک تغییرات قیمت نفت نیز تغییر مییابد که طبیعتا منجر به اصلاح استراتژی مصونسازی میشود. مثلا شرکت کار خود را با استراتژی برای سال ۲۰۱۰ بر مبنای دادههای تاریخی و قضاوت در مورد وضعیت آینده آغاز میکند. برخی فاکتورها که در تدوین برنامه این سال از آنها استفاده شده مانند سیاستهای اقلیمی و اقتصادی پس از پایان سال ۲۰۱۰ در عمل آشکار میشوند و از این اطلاعات برای بهروزسازی پیشبینیها درمورد شرایط اقتصادی، اقلیمی و قیمت نفت در سال ۲۰۱۱ استفاده میشود و استراتژی جدیدی برمبنای آنها تنظیم میشود و این روند برای سالهای آتی ادامه مییابد.
همانطور که در مثال بالا مشاهده شد رویکرد عینیتگرا متکی بر مقدار زیادی دادهها تاریخی است و مدلی که براساس این دادهها ساخته شده و نسبت به تغییر شرایط به آهستگی عکسالعمل نشان میدهد، در مقابل رویکرد ذهنیتگرا وجود دارد که همزمان دادههای تاریخی و فاکتورهای موثر بر آن را در نظر میگیرد و نسبت به تغییر شرایط به سرعت عکسالعمل نشان میدهد. این رویکرد ذاتا پویا است یعنی یادگیری و تعدیل بهصورت داخلی و اتوماتیک انجام میگیرد.
فضای لازم را برای دیدگاه ذهنیتگرا ایجاد کنید
چه تفاوتی میان واقعیت بهتنهایی و واقعیت بهعلاوه قضاوت برمبنای تجربه و تخصص وجود دارد؟ اولا حقایق بهتنهایی نمیتوانند راهنمای خوبی در مسائلی باشند که دادههای کمی در مورد آنها موجود است و درمورد اینگونه مسائل میشود مثال کلاسیک از فردی را گفت که کلید خود را در جایی تاریک گم کرده اما زیر چراغ بهدنبال آن میگردد، زیرا آنجا روشنتر است. دوما، اطمینان زیاد به اطلاعات تاریخی منجر به اعتماد به نفس کاذب در نتیجه پذیرش ریسک بیش از حد میشود و سوم اینکه چنین سیستمی دائما از بحرانی به بحران دیگر در نوسان است.
در رویکرد ذهنیتگرا، مقدار و کیفیت دادهها به هر میزان باشد، ریسک میتواند بهصورت کمی اندازهگیری شود. در این دیدگاه بهجای اینکه تنها بر وقایع مشاهدهشده تمرکز شود، ثبات، قابلیت اطمینان و دقت ناظر نیز مورد توجه قرار میگیرد. شناخت اهمیت نقش قضاوت میتواند به رفتاری معقولتر و واقعبینانهتر منجر شود زیرا میدانیم قضاوتی که بر مبنای تجربه و تخصص صورت گیرد کامل نیست و باتوجه به رخداد تجارب یا تخصصهای جدید میتواند تغییر کند. نقصهای دیدگاه عینیتگرا- تفکر محدود، عدم تمایل به قبول احتمال خطا و عدم توانایی در انطباق با شرایط در حال تغییر- بهوضوح نقش مهمی در فروپاشیهای مالی اخیر ایفا کردهاست. برای مثال شرکتهایی مانند سیتیگروپ۲ و مریل لینچ۳ به ارائه وامهای بدون پشتوانه خود ادامه دادند حتی زمانیکه شواهدی در مورد وخامت بازار مسکن گزارش شد. چراکه در سالهای اولیه رونق مسکن نرخ بهره همه وامهای مسکن بهطور غیر منتظرهای پایین بود. و این باعث شد بانکداران وموسسات رتبهبندی فرضیات غیر واقعی در مورد نرخ بهره پیشفرض در آینده را وارد مدلهای ارزشگذاری خود کنند. در این شرکتها علائم هشداردهنده اولیه نادیده گرفته شد و نرخ بهره پیشفرض غیر واقعی تا زمانیکه دیگر دیر شده بود تعدیل نگردید. با دیدگاه ذهنیتگرا ممکن است که همه این مشکلات از بین نرود اما بهطور قابل توجهی کاهش مییابند، از طریق ارزیابی ریسک جامعتر و واقعبینانهتر و مدیریت ریسک پویاتر و سازگارتر. اقدامات بسیاری برای جلوگیری از شکست و ساختن سیستم قویتر لازم است که مانع بحرانهای آینده شود و تغییر از مدیریت ریسک سنتی به رویکرد ذهنیتگرا باید بخشی از این تلاش باشد.
پاورقی:
۱- Value at Risk
۲- Citigroup Inc
۳- Merrill Lynch & Co
ارسال نظر