حمید قاجار، شاهزاده انگلیسی!

گروه تاریخ‌اقتصاد- حمید قاجار، پسر محمد حسن میرزا و محترم السلطنه رزاقی، از همان دوران کودکی چاره‌ای جز انگلوفیل شدن نداشت. این جبر مهاجرت بود که هویت ایرانی‌حمیدقاجار را پاک کرد و وی را نادانسته نه به یک انگلوفیل بلکه به یک«انگلو»ی تمام عیار تغییر داد. حمید قاجار در سال ۱۹۱۸ به دنیا آمد و پس از سه یا چهار سال اقامت در تهران، ایران را ترک کرد. مدتی پیش جدش، محمد علی شاه قاجار مخلوع، در استانبول ماند و سپس همراه‌پدرش، محمد حسن میرزا در سن ریمو و پاریس زندگی کرد. وی در سال ۱۹۲۵ به اصرار پدرش، برای تحصیل روانه انگلستان شد و در آن‌جا زیر نظر سرپرسی هرون مکسول، که یکی از دوستان محمد حسن میرزا بود، گام‌های نخست را در راه انگلو شدن برداشت. حمید قاجار در مدرسه‌ای که خانم هرون-مکسول بنیاد نهاده بود با زبان انگلیسی آشنایی کامل یافت یا به‌عبارت دقیق‌تر زبان و تربیت انگلیسی بر او تسلط یافت و با زبان مادری‌اش، ترکی آذری، بیگانه ‌شد. فارسی هم اصلا نمی‌دانست. پس میان حمید قاجار و پدرش زبان مشترکی وجود نداشت و در نتیجه طبیعی بود که خانواده پابرجای هرون-مکسول جانشین خانواده سرگردان سلطان‌حمید قاجار شد و هیچ‌چیز نیز مانع گسستن پیوندهای معنوی و عاطفی وی بافرهنگ ایرانی نشد.

حمید قاجار در انگلستان با داستان‌های پلیسی «بولداگ (سگ گاوی) دروماند» آشنا شد. وی سرگذشت و اخلاق این کارآگاه و قهرمان انگلیسی را آن‌قدر گیرنده یافت که وقتی آنتونی‌ایدن، وزیر امور خارجه وقت انگلستان، به او پیشنهاد کرد که اسم ایرانی خود را رها کند و اسم‌ «انگلوی» را بپذیرد، وی نام مستعار«دیوید (داود) دروماند» را گزید. بولداگ دروماند، نمونه‌ای است از ده ها کارآگاه افسانه‌ای که این آرزو را در سر می‌پرورانند که‌با فراست و هوشیاری اعجاب‌انگیز شرلوک هولمز معماهای مشتریان بورژوای خود را حل کنند. اما این دسته پیش‌پاافتاده گویا به خاطر عادی بودن شان یا شاید به این جهت که شمّ پلیسی‌کافی ندارند، نمی‌توانند به فرازهای کارآگاهی هولمزی برسند. این است که اچ. سی. مکنیل؛ نویسنده ‌رمان‌های بولداگ دروماند، می‌نویسد: «حتی کسی‌که در تحسین بولداگ‌دروماند زیاده‌روی می‌کند، وی را هرگز سر اسحاق نیوتن دوم نمی‌خواند». اما دروماند با وجود کمبودهای عقلانی‌اش جنتلمنی تمام عیار است که همه نشانه‌های مرسوم نجابت‌انگلیسی در رفتار و اخلاق وی با آشکاری عوام‌پسندی نمایان است. آدمی‌ست امین و باوفا، خوش‌صحبت، خوش‌سلیقه، خوش‌مشرب و خوش‌قیافه که در سوارکاری و تیراندازی و ماهیگیری دست دارد. وی آراینده هر بزم و انجمنی است که ظاهرا در رمان‌های پلیسی در خانه‌های‌اشراف «سوسکس» و «کنت» همواره برپا می‌شود، و به جای فحش‌های آبدار که ورد زبان آلوده کارآگاهان و سربازان آمریکایی است، شگفتی یا ناامیدی خود را با قسم‌های ملایم ابراز می‌دارد.

از آگهی وفات سلطان حمید که در روزنامه تایمز لندن‌به چاپ رسیده است به نظر می‌آید که دیوید دروماند در بلعیدن و تحلیل بعضی خصلت‌های بولداگ توفیق یافته بوده است.

سرشت دیوید دروماند-حمید قاجار- ترکیب و معجونی بود از شمایل یک ایرانی با منش گرم دریانورد خوش‌خلق انگلیسی.

در سال ۱۹۵۷، حمید قاجار به ایران برگشت و چهارده سال شغل‌های گوناگونی را در کنسرسیوم نفت به عهده گرفت. در این مدت، با خلقیات ایرانیان برای اولین بار آشنا شد. البته این خلقیات را دیوید دروماند شخصا تجربه کرد. به طور کلی می‌توان گفت که‌ایران، اثر خوبی در روحیه انگلیسی وی نداشت. آنچه چهره ایرانیان را در چشم دروماند سیاه کرد، فساد بود، فساد همه‌گیر و بازکننده چشم و گوش هر آدم بی‌خبری که وی آن را در کلیه سطوح‌ کنسرسیوم نفت مشاهده کرد. چون دروماند در محیط باز و بی‌تعارف نیروی دریایی بریتانیا- به قول خودش-پرورش یافته بود، به رک‌گویی متمایل بود. بنابراین وی از اظهار آرا و عقاید تند خود با عبارات پوست‌کنده پرهیز نمی‌کرد. چنان‌که حتی گاهی درباره آلودگی شخص اول‌مملکت نیز بی‌پروا حرف هایی می‌زد. ازاین‌رو است که در«اداره اطلاعات شهربانی»بازجویی شد. دروماند تزویر و ریاکاری را از صفات بارز مقامات ایرانی می‌دانست.

پس از بازگشت «سلطان حمید قاجار»، به ایران، وی با تعدادی از قوم و خویش‌های قاجاری خود، که در ایران مانده بودند، تماس پیدا کرد. او در این برخوردها، با آنان‌احساس بیگانگی می‌کرد. در این ملاقات ها تفاوت‌هایی میان دیوید دروماند فرنگ پرورده و قاجارهای در ایران مانده به خوبی روشن و آشکار بود. ندانستن فارسی هم بیشتر او را از آنها جدا می‌ساخت. به قول او، «تقریبا همه آنها مشغول کاری بودند که مردم آن را معمولا در ایران انجام می‌دادند، در حالی که من با کنسرسیوم بین‌المللی به طور عادی همکاری می‌کردم». از این‌جمله معلوم است که دروماند-قاجار به دو نوع کار قائل است: کار «ایرانی» و کار «فرنگی». کار ایرانی گویا غیرعادی است و همراه با فساد که با پارتی‌بازی و رشوه پیش می‌رود، در صورتی که‌کار فرنگی کاری است به هنجار که در محیط سالم با روش‌های صحیح و مصون از نفوذ افراد ذی‌نفوذ انجام می‌شود. شاید برای خواننده موجب تعجب باشد که دروماند-قاجار محیط کار فاسد ایران را به مدت چهارده سال تحمل کرده و در تمام این مدت زبان فارسی‌را هم یاد نگرفته است.

منبع: مجله بخارا شماره۱۳