پایان کنعان مبهم است

غزال صادقی

شاید خیلی‌ها که برای دیدن «کنعان» مانی حقیقی به سینماها رفتند، انتظار دیدن «چهارشنبه‌سوری» دیگری را داشتند، اما کنعان را متفاوت دیدند. به گفته خود حقیقی، کنعان برایش تجربه‌ای جدید بود، وی می‌گوید: «فیلم‌های قبلی‌ام به حس و حال خودم نزدیک‌تر و شخصی‌تر است لذا کنعان برای من ورود به فضای حرفه‌ای‌تر شدن چه از لحاظ تکنیک، فیلمنامه و چه به لحاظ کارگردانی بود و در نهایت برایم جذاب بود که امتحان کنم در این کار تا چه حد موفق می‌شوم.» در خلاصه داستان فیلم آمده است: مینا و مرتضی تصمیم می‌گیرند پس از ۱۰ سال زندگی مشترک از یکدیگر جدا شوند. اما خبر بارداری مینا و ورود خواهرش آذر همه چیز را تغییر می‌دهد.

چرا عنوان کنعان را برای آخرین ساخته‌تان انتخاب کردید؟

به این دلیل نام فیلم را «کنعان» گذاشتیم تا مخاطب را به فکر واداریم. از همان ابتدا با گروه قرار گذاشتیم که به این سوال جواب ندهیم به این دلیل که دوست داشتیم تماشاگر با فکر کردن به اسم فیلم به دلیل نام‌‌گذاری آن پی ببرد اما مطمئن باشد دلیل خوبی برای انتخاب اسم کنعان وجود داشته است.

فیلم در یک فضای مدرن و روشنفکری پیش می‌رود و انسان‌هایی را در همین فضا نشان می‌دهد ولی در انتها فیلم کاملا سنتی و با یک پایان خوش به پایان می‌رسد.

از روز اول می‌دانستیم چنین فیلمی با چنین مضمونی دقیقا چه پایانی خواهد داشت و تماشاگر پایان فیلم را حدس خواهدزد که مینا بچه را نگه خواهد داشت و قصد داشتیم که آنها را آن قدر مصمم نشان دهیم که برای تماشاگر این سوال پیش می‌آمد که چه اتفاقی افتاده که چنین آدم مصممی به یک‌باره تصمیم به نگه داشتن بچه می‌گیرد. در ضمن در نظر داشته باشید که پایان کنعان مبهم است. این که بگویم پایان فیلم به یک انتهای خوش می‌رسد زمانی است که بدانیم در پایان چه اتفاقی افتاده است. ولی کنعان با یک سوال تمام می‌شود. شخصیت اصلی فیلم، بعد از این که در طول فیلم روی نکته‌ای پافشاری کرده، حالا نظرش را عوض کرده و دارد از شوهرش سوالی می‌کند. مدت‌ها است که می‌خواهد از شوهرش جدا شود و حالا می‌پرسد «بمانم؟» و فیلم پیش از این که او جوابی بگیرد تمام می‌شود و تماشاگر هم با توجه به تمام چیزهایی که در طول فیلم دیده، امید زیادی به ادامه رابطه ندارد. پس پایان فیلم اصلا روشن نیست.

- برای نقش «مینا» در ابتدا خانم لیلا حاتمی را انتخاب کرده بودید ولی در نهایت نقش این زن سی و چند ساله و جاافتاده را ترانه علیدوستی با یک گریم سنگین به عهده گرفت در حالی که سن و سالش حداقل ۱۰ سال جوان‌تر است، آیا اصراری روی انتخاب خانم علیدوستی بود؟

جالب است بدانید نه تنها خانم علیدوستی بلکه هیچ کدام دیگر از این چهار نفر اصلی انتخاب‌های اولیه من نبودند. اما اگر در آن می‌خواستم برای کنعان بازیگر انتخاب کنم، محال بود سراغ افراد دیگری بروم. انتخاب اول من برای نقش مینا، لیلا حاتمی بود اما خب، نشد. اما ترانه علیدوستی بعد از آن که فیلم‌نامه را خواند، در جا گفت من این نقش را بازی می‌کنم.

در ابتدا برای من هم این پیشنهاد مانند شوخی بود، اما چنان با اعتماد به نفس خودش را مطرح کرد که من گفتم باشد. این نقش حداقل ۱۰ سال از ایشان بزرگ‌تر بود اما نتیجه تست‌ها عالی بود و پس از دو ماه و نیم تمرین نیز توانست به شخصیت اصلی بسیار نزدیک شود. از سوی دیگر برای من خیلی مهم‌ است که بازیگر نقشش را دوست داشته باشد و در نهایت این است که من هم دوست دارم در انتخاب بازیگرانم از یک مقدار عنصر غافل‌گیری نیز استفاده کنم.

- گفته می‌شود نگارش فیلم‌نامه کنعان به سال‌ها قبل و آن هم بعد از خواندن یک داستان از یک نویسنده آمریکایی بر می‌گردد.

داستان نگارش فیلم‌نامه کنعان به هشت سال قبل باز می‌گردد که داستانی را از آلیس مونرو در مجله نیویورکر خواندم و دلبسته آن شدم.

بلافاصله فیلم‌نامه‌ای کامل را از روی داستان نوشتم و دیدم چه قدر ماجرایی که در کانادا می‌گذرد حال و هوایی ایرانی دارد. قصه خیلی مرا تکان داد و اواسط خواندنش به خودم گفتم این را باید بسازم. در هر حال طی این سال‌ها هر بار خواستم آن را بسازم نشد تا این که «چهارشنبه سوری» را نوشتم. تمام که شد با اصغر فرهادی تصمیم به ساخت کنعان گرفتیم، اما فیلمنامه‌ای که بعد نوشتیم نه شبیه فیلمنامه کنعان قدیمی بود و نه شبیه داستان مونرو. فیلم هم الان ارتباط مهمی با آن قصه ندارد جز چند نقطه عطف، که اگر کسی طرفدار آلیس مونرو باشد، شاید بعضی صحنه‌ها او را یاد قصه‌های مونرو بیندازد.

تا سکانس پایانی فیلم، ما مینا را زنی مصمم با شخصیتی محکم می‌بینیم که حتی برای رسیدن به آنچه هدفش است به سفری اجباری با مرتضی تن می‌دهد، اما چگونه این شخصیت به یکباره متزلزل می‌شود و با یک نذر خودش را می‌بازد و عقب نشینی می‌کند؟

هرکسی در لحظات بحرانی زندگی ممکن است کارهای عجیبی بکند. شما برعکس این قصه را در نظر بگیرید. قصه‌های زیادی می‌شنویم که در آنها آدمی پایبند به اصول، یکباره همه اعتقاداتش فرو می‌ریزد. این یک لحظه دراماتیک است، مثل قصه شیخ صنعان.

آدمی پایبند یک اعتقاد است و تاحدی فشار به او وارد می‌شود که دیگر می‌برد یا می‌شکند.

اگر مینا موفق می‌شد و از همه موانع عبور می‌کرد و در راهم پشت سرش می‌بست و می‌رفت، فیلم از لحاظ سیاسی یا شعاری خیلی هم بجا بود. یا اگر به شیوه ابلهانه و جعلی فیلم‌های موسوم به معناگرا متحول می‌شد و متوجه می‌شد که خوشبختی اصلی در مادر و همسر بودن است، باز می‌شد معادله معقولی برای تصمیمش در کلیشه‌های سینمایی پیدا کرد؟ اما مینا در کنعان شکست می‌خورد، خسته می‌شود و در هم می‌شکند.

چرا هیچ‌گاه در داستان، به قصه زندگی آذر و علی رضوان نمی‌رسیم و جایگاه و موقعیت واقعی آنها مشخص نمی‌شود؟

من چنین نظری ندارم. نگاه فرهنگی جامعه امروز ما این چیزها را خواه ناخواه در قصه می‌بیند حتی اگر در قصه نباشد. علی یک آدم عادی است؛ راننده وانت. او آدم خوبی است. دوست خوبی برای مینا و مرتضی، آدمی که همیشه آرام می‌کند، قضاوت نمی‌کند و مهربان است.

در کارهای قبلی مانند «کارگران مشغول کارند» از دوربین دیجیتال استفاده کردید، پس چرا در کنعان باز سراغ دوربین‌های ۳۵میلیمتری رفتید؟

به نظر من این دو هیچ فرقی با هم ندارند. دوربین‌های دیجیتال جدید، اکثرا، قابلیت‌ دوربین‌های ۳۵میلیمتری را دارند. بحث مربوط به دوربین‌های دیجیتال بیشتر یک بحث اقتصادی است تا هنری. در ایران متاسفانه به دلایل کاملا متحجرانه فکر می‌کنند که ۳۵میلیمتری جدی است و دیجیتال آماتوری. این بود که تمام سرخوشی فیلم «کارگران مشغول کارند» به سهل‌انگاری تعبیر شد.

کدام سکانس کنعان خود شما را جذب کرد؟

سکانس محبوبم جایی است که فروتن در اتاق مادرش نشسته و لباس‌های او را تماشا می‌کند و علیدوستی پیراهن سیاه عزاداری را برایش می‌آورد. بازی این دو در این سکانس فوق‌العاده است.

آیا باز هم همکاریتان را با آقای اصغر فرهادی در کارهای بعدی ادامه می‌دهید؟

نه، به نظر می‌آید همه کمک‌هایی را که می‌توانستیم با هم بکنیم، کرده‌ایم. کارمان با هم تمام شده است. حالا او راه خودش را می‌رود و قطعا هم موفق خواهد بود.