اندیشه‌ عدالت؛ اندیشه آزادی

یاسر میرزایی

عدالت چیست؟ این سوالی است که آمارتیا سن قصد دارد در کتاب «اندیشه عدالت» برای آن پاسخی مهیا کند. این کتاب توسط وحید محمودی و هرمز همایون‌پور ترجمه شده است و در سال ۱۳۹۰ با همکاری انتشارات کندوکاو و انتشارات روشن، به طبع رسیده و به بازار کتاب عرضه شده است. آمارتیا سن نویسنده‌ای به راستی متفکر است. نثر او را که می‌خوانید احساس می‌کنید با یک نویسنده‌ پخته و سرشار از مطالعه مواجهید؛ جابه‌جا نقل‌قول‌هایی را از این سو و آن سوی ادبیات بحث و حتی خارج از ادبیات بحث می‌بینید که ذهن پر تب و تاب نویسنده پیرامون محوری مشترک گرد آورده است. او سعی می‌کند همه‌ مسائل پیرامون موضوع مورد مطالعه‌اش را مورد کنکاش قرار دهد و از این جهت کاملا به تجربه‌ واقعی زندگی بشر توجه دارد. از همین روست که گاه به نظر می‌رسد نحوه‌ ارائه‌ نظراتش تنه‌به‌تنه‌ نسبی‌گرایی می‌زند. اما او خود هشدار داده که چنین نیست. احترام به تجارب مختلف بشری و استدلال‌هایی که هر یک در جای خود محکم و استوارند، موجب می‌شود متفکر موضعی همراه با مدارا نسبت به ایده‌های مختلف داشته باشد، اما این با یک نوع لاابالی‌گری در اندیشه که بدون زحمت دادن به خود و بررسیدن جوانب اندیشه‌ها، همه را خوش می‌دارد، فرق اساسی دارد. سن معتقد است که نسبی‌گرایی پس از تعقل فرقی اساسی با نسبی‌گرایی پیش از آن دارد؛ دومی حداقل این اطمینان را به ما می‌دهد که مسیرهای مختلف بررسی شده و به قضاوت عقل سپرده شده است و تنها پس از آن به تساوی میان مسیرها، ارزش‌ها، فرهنگ‌ها و ایده‌ها تن داده است.

اما عدالت به راستی چیست؟ سن برای پاسخ به این سوال به تشریح دو جریان متفاوت فکری می‌پردازد که در پی عصر روشنگری به نحو واضح و متمایزی ظهور می‌کنند. یکی از آنها را «نهادگرایی استعلایی» می‌خواند و دیگری را «مقایسه واقعیت-‌محور.» او سعی می‌کند نشان دهد مسیر نخست با معضلاتی در دفاع از خود مواجه است و مسیر دوم، مسیری است که خود برمی‌گزیند، اما چنانکه تاکید می‌کند، این به آن‌ معنا نیست که او با نمایندگان جریان دوم موافقتی بنیادی دارد؛ بلکه همان‌طور که نمی‌توان میان متفکرین برجسته‌ای که پیش از او این مسیر را پیموده‌اند، اشتراکی پرقوت یافت، او نیز خود را نظریه‌پردازی متمایز و دارای استقلال رای می‌داند که تنها با پیشینیانش هم‌مسیر است.

وقتی درباره عدالت می‌اندیشیم، می‌توانیم از یک وضعیت آرمانی و یک نقطه‌ نهایی حرف بزنیم که قرار است به سمت آن حرکت کنیم و خود را هر چه بیشتر به آن نزدیک کنیم یا می‌توانیم از وضعیت موجود بیاغازیم و به صورت قیاسی حرف از امور به راستی ناعادلانه یا وضعیت‌های عادلانه‌تر بزنیم. نحوه‌ نخست نگاه به مساله به «نهادگرایی استعلایی» می‌انجامد و نگاه دوم به «مقایسه واقعیت-محور.»

نهادگرایی استعلایی یعنی برساختن انتزاعی یک وضعیت ایده‌آل و تلاش برای کشف اصول و ملزوماتی که منجر به خلق آن وضعیت ایده‌ال می‌شود. نهادگرایی استعلایی یک وضعیت نخستین را فرض می‌گیرد که در آن همه روابط انسانی در ساده‌ترین صورت خود قرار داشته است و هیچ کدام از پیچیدگی‌های وضعیت کنونی وجود نداشته است. در این وضعیت استثنایی، انسان‌ها دست به انتخاب زده‌اند و آن وضعیت ایده‌آل نهایی را اتفاقا برای رسیدن به مطلوبیت‌های شخصی خویش برگزیده‌اند.

چندان مهم‌ نیست که آیا آن وضعیت نخستین، واقعا وجود داشته است یا این که حاصل انتزاع ذهن متفکر است، در هر صورت مهم انتخابی است که صورت گرفته است. از نظر متفکر نهادگرایی استعلایی چه ما خود را از همه‌ پیچیدگی‌های زندگی واقعی تخلیه کنیم و در ساده‌ترین صورت زیستی تصمیم بگیریم و چه واقعا در زمانه‌ای از تاریخ، نسل‌هایی از بشر، چنین ساده‌ می‌زیسته‌اند، در هر دو حال انتخابمان همان وضعیت ایده‌آل نهایی است که او می‌گوید.

بنابراین آن وضعیت ایده‌آل، غایت اعمال ما و غایت تصمیمات اجتماعی و سیاسی و حرکت جامعه است. برای هر متفکری در مرحله‌ نخست فهم آن غایت مهم است و در مرحله دوم تلاش برای رسیدن به آن غایت. وجود نهادهای اجتماعی، پیش‌شرط و لازمه‌ تحقق آن غایت(عدالت کامل) است. پس تمام هم و غم متفکر نهادگرایی استعلایی توصیف و تشریح شرایطی است که در آن نهادهای لازم اجتماعی برای تحقق عدالت کامل شکل بگیرد.

از نظر سن چنین نگاهی به عدالت ایراداتی جدی دارد. اول اینکه بر سر عدالت کامل یا همان وضعیت ایده‌آل میان متفکران مختلف اتحادی وجود ندارد. یعنی آنها بر سر چیستی «عدالت کامل» توافق ندارند. هر کدام بدیلی را برای عدالت کامل ارائه می‌کنند. از نظر سن این عدم توافق یک مساله‌ ذاتی مربوط به تفکر ایده‌آل‌جو است. از نظر او هر متفکری برای آنکه بتواند از ایده‌آل مورد نظر خویش دفاع کند ناچار باید همه‌ استدلال‌های دیگر را به یک استدلال، استدلال مطلوب خویش، فرو بشکند و این کار به واقع شدنی نیست. استدلال‌های هر متفکری از نظر سن می‌تواند کاملا قابل قبول و موجه باشد و قابل فروکاستن به دیگری نیست. از نظر او استدلال‌ها حتی قابل قیاس با هم نیز نیستند. پس چنین نتیجه می‌گیرد که ما با بدیل‌هایی موجه طرفیم که نمی‌توان میان آنها بر مبنای منطق دست به انتخاب زد. انتخاب در میان این بدیل‌ها کاملا اختیاری است. این کثرت، نهادگرایی استعلایی را ناممکن می‌کند. سن یک دلیل دیگر نیز برای ناممکنی نهادگرایی استعلایی ارائه می‌دهد. از نظر او متفکر نهادگرایی استعلایی به خاطر پای‌بندی‌اش به عدالت کامل و در پی آن نهادهای لازم برای رسیدن به عدالت کامل، از وضعیت‌های واقعی زندگی انسان غافل می‌شود. بنابراین متفکر نهادگرایی استعلایی در گیر و دار تعیین حدود و صغور نهادهای لازم است و از همین رو از واقعیت جامعه فاصله می‌گیرد و دقیقا مشخص نمی‌کند چه طور می‌توان از حالت موجود به حالت استقرار نهادها گذر کرد و بدتر آن که گاه نتیجه‌گیری‌هایی وحشتناک می‌کند و برای تحقق نهادها حاضر می‌شود اموری که به راستی ناعادلانه می‌نمایند را تصدیق کند. گذر استدلالی عادلانه‌تر بودن وضعیت استقرار نهادها نسبت به وضعیت موجود، از نظر سن عموما وجود ندارد و اگر هم تک و توک متفکری آن را فراهم کرده باشد، قابل دفاع نیست. اما سن علاوه بر استدلال‌هایی بر رد امکان نهادگرایی استعلایی، استدلالی نیز علیه لزوم آن ارائه می‌کند. سن خود موضع مقایسه‌ واقعیت-محور را در پیش گرفته است. ممکن است برخی ایراد بگیرند که برای هر مقایسه‌ای نیاز به یک معیار نهایی یا عیار کامل است. بنابراین نهادگرایی استعلایی اگر هم ممکن نباشد، اما لازم است؛ من فکر می‌کنم اولین بار این استدلال را در سخنان افلاطون دیده‌ام؛ آن‌گاه که برای معرفت نسبت به عادلانه بودن یا نبودن هر عمل واقعی، نیاز به داشتن معرفت پیشین نسبت به مثال عدالت (عدالت کامل) را پیش می‌کشد؛ از نظر او بی‌وجود چنان عدالتی، هر گونه قضاوت قیاسی نیز ناممکن است. سن این ایراد و ادعا را رد می‌کند. از نظر او ما در قیاس بین دو وضعیت نیاز به یک معیار سوم و اصیل نداریم و بدون آن می‌توانیم یکی از آن دو وضعیت را بر دیگری ترجیح دهیم و از آن دفاع معقول کنیم. همچنین گاه نیاز نیست که اصلا به وضعیتی عادلانه‌تر برسیم، همین که از وضعیت‌های به وضوح غیرعادلانه نجات یابیم، خود هدفی بزرگ است. «برای مثال، وقتی مردم در قرن‌های هجدهم و نوزدهم برای لغو برده‌داری مبارزه می‌کردند، این تصور یا توهم را نداشتند که لغو برده‌داری به برآمدن دنیایی کاملا عادلانه منجر خواهد شد. بلکه صرفا ادعا می‌کردند، جامعه برده‌داری به کلی غیرعادلانه است.» سن با این ایرادات به نهادگرایی استعلایی آغاز می‌کند و خود مسیر مقایسه‌ واقعیت-محور را در شناخت و پی‌گیری عدالت انتخاب می‌کند. متن کتاب در واقع تشریح بیشتر همین ایرادات و توصیف عمیق‌تر این انتخاب است. جالب این که عنوان فرعی کتاب، «اندیشه آزادی» است؛ یعنی گویا می‌خواسته چنین القا کند که عدالت روی دیگر سکه آزادی است. هر چه باشد سن یک اقتصاددان و مدافع همیشگی بازار آزاد بوده است. او مقدمه‌ کتاب را با این جملات حماسی به پایان می‌برد:

«واقعیت آن است که نظریه عدالت، به شکلی که بر مبنای نهادگرایی استعلایی فعلا رایج صورت‌بندی می‌شود، بسیاری از مهم‌ترین مقولات عدالت را به مجادلات توخالی-حتی اگر بپذیریم با «حسن نیت» کاهش می‌دهد. وقتی مردم در اقصی نقاط دنیا به خاطر دستیابی به عدالت جهانی بیشتر فعالیت می‌کنند و در این جا بر کلمه نسبی «بیشتر» تاکید می‌ورزم-هیاهو کردن به خاطر نوعی «انسان‌گرایی حداقل» مناسبتی ندارد. همچنین، مردم به خاطر نیل به یک جامعه دنیایی «کاملا عادلانه» مبارزه نمی‌کنند، بلکه فعالیت آنها صرفا با هدف حذف برخی سامانه‌های غیرعادلانه‌ زشت و شرم‌آور صورت می‌گیرد تا بر میزان عدالت جهانی افزوده شود، همان کاری که آدام اسمیت یا کوندورسه یا مری وولستونکرافت در زمان خود می‌کردند و به رغم چندگانگی دیدگاه‌ها نسبت به امور دیگر، توافق نسبت به آن چه آنها می‌گفتند باید از طریق بحث و تبادل نظر عمومی تامین شود.

در غیر این صورت، مردمان آزرده و مظلوم ممکن است بازتاب صدای خود را در این شعر نیروبخش شیموس هینی [شاعر پرآوازه ایرلندی] بازیابند:

تاریخ می‌گوید، امیدوار مباش

در این سوی گور،

ولی چه بسا، یک بار در طول حیات

آرزوی موج عدالت برآید،

و ضرباهنگ امید و تاریخ در هم آمیزد.

هر چه این آرزو برای در هم آمیختن امید و تاریخ جذاب و دلنشین است، عدالت نهادگرایی استعلایی جای چندانی برای درگیر شدن و دل بستن ندارد. این امر، تصویری گویا از نیاز به خروج اساسی از نظریه‌های عدالت حاکم ترسیم می‌کند. موضوع کتاب حاضر همین است.»

باید از مترجمان محترم تشکر کرد که فرصت فهم راحت‌تر «موضوع کتاب حاضر» را در اختیار ما گذاشته‌اند. خواندن این کتاب برای خود من پس از مدت‌ها با لذتی فراوان و درگیری ذهنی شدید همراه بود؛ امیدوارم این تجربه‌ای مکرر برای دیگر خوانندگان نیز باشد.