افسانهای در مورد افسانه دو دهه برباد رفته ژاپن
مرجع: فوربس
در خلال بحثها و تحلیلهای بسیاری که در مورد دهه از دست رفته آمریکا که در نتیجه افت ارزش دلار و هزاران نشانه آن شامل افزایش قیمت سوخت، ترس از تخصیص نادرست سرمایه، اعتدال و جهش بازار مستغلات، ورشکست شدن بانکها و عملکرد بد بازار سهام، صورت گرفته است، بحثهای جدیدی نیز در مورد دو دهه از دست رفته ژاپن پدید آمده است و در کنار افزایش بحثها در مورد رکود اقتصادی ژاپن، تحلیلهایی وجود دارند که ادعا میکنند افول اقتصادی ژاپن افسانهای بیش نبوده و نیست.
مترجم: پیمان شمسیان
مرجع: فوربس
در خلال بحثها و تحلیلهای بسیاری که در مورد دهه از دست رفته آمریکا که در نتیجه افت ارزش دلار و هزاران نشانه آن شامل افزایش قیمت سوخت، ترس از تخصیص نادرست سرمایه، اعتدال و جهش بازار مستغلات، ورشکست شدن بانکها و عملکرد بد بازار سهام، صورت گرفته است، بحثهای جدیدی نیز در مورد دو دهه از دست رفته ژاپن پدید آمده است و در کنار افزایش بحثها در مورد رکود اقتصادی ژاپن، تحلیلهایی وجود دارند که ادعا میکنند افول اقتصادی ژاپن افسانهای بیش نبوده و نیست. در واقع افول ژاپن کاملا واقعی است و بهرغم شباهتهایی که بین دهه ازدست رفته ژاپن و آمریکا وجود دارد و در این مقاله به آنها پرداخته خواهد شد، باید در ابتدا ذکر شود که برخلاف دهه از دست رفته آمریکا که با تورم مثبت شروع شد، دهه از دست رفته ژاپن با تورم منفی آغاز شد. برای پرداختن به اتفاقی که در ژاپن افتاد و اینکه این اتفاق به دلیل عملکرد تورم منفی به وجود آمده است، باید در ابتدا نگاهی جزئینگر داشته باشیم؛ زیرا تورم منفی در ژاپن بسیار تاثیرگرفته از طبقه سیاسی ایالاتمتحده بود.
به منظور درک آنچه در ژاپن رخ داد، ما باید به سال ۱۹۸۵ باز گردیم. با بازگشت به آن زمان متوجه میشویم که موفقیت اقتصادی ژاپن در آن زمان موی دماغ صنعت اتومبیلسازی ایالاتمتحده شده بود (مثالهایی در این زمینه وجود دارد)؛ این تفکر به دلیل باور غلطی در این مورد به وجود آمده بود که کم ارزش بودن «ین» دلیل اصلی موفقیت صادرات ژاپن به ایالاتمتحده است (بین سالهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۸۵ ارزش ین از ۳۶۰/۰ دلار به ۲۵۰/۰ دلار رسید)، به همین دلیل تمایلی در میان سیاستمداران طرفدار تجارت داخلی پدید آمد که باید ارزش ین ژاپن را افزایش داد.
خصوصا میتوان گفت که قرارداد پلازا در سال ۱۹۸۵ به نوعی فریب اقتصاد ژاپن بود، به این صورت که در این قرارداد آمده بود «افزایش بهای ارزهای اصلی غیردلاری در برابر دلار مطلوب است.» ژاپن به طور خاص این قرارداد را قبول کرد و در نتیجه تورم منفی در این کشور آغاز شد. در
۱۵ سال بعد از آن ارزش ین نسبت به طلا سه برابر شد، سه برابر شدن قیمت در واقع یک تورم منفی واقعی است. به صورت مدرنتر، شبهکینزینهایی که چیزی در مورد چراغ راهنمای اقتصادی آنها نمیدانند، تمایل دارند که بگویند تورم منفی در واقع افولی در رشد اقتصادی است؛ اما در واقع، تورم منفی یک افزایش چشمگیر در ارزش واحد پولی است که همزمان با کاهش تمام قیمتها، بدهکاران و سوددهی را نیز از بین میبرد. بعضیها بدون شک به این نکته اشاره میکنند که (همانطور که نویسنده این متن بارها به این نکته اشاره کرده است) کاهش قیمتها خوب است و آنها این امر را در اقتصادهای پیشرفته توضیح میدهند. این دیدگاه درست است؛ اما تفاوتی وجود دارد بین کاهش قیمتی که در نتیجه تقویت تولید به وجود میآید و کاهش قیمتی که به دلیل کاهش ارزش واحد پولی در سطح قیمتها به وجود میآید.
شرکتهای اپل ، دل و مایکروسافت بسیار معروف هستند؛ اما هر سه آنها تلاش میکنند که قیمتهای محصولات خود را پایین بیاورند، اما این کار تورم منفی ایجاد نمیکند. اگر قیمت تعدادی کالا کاهش یابد، به آن معنا خواهد بود که قیمت دیگر کالاها و همچنین میزان تقاضای مصرفکنندهها، به دلیل عرضه ارزانتر کالای گران قبلی، باید افزایش یابد. به همان میزان که ارزش کم واحد پولی سطح قیمت را بالا میبرد، تورم منفی باعث پایین آمدن آن میشود. تورم منفی به تجارت ضربه میزند؛ زیرا قیمتهای اسمی سرانجام باید در افزایش ارزش واحد پولی محاسبه شوند، اما اگر در زمانی که ارزش واحد پولی پایین است وام گرفته شود، کاهش قیمتها پرداخت اقساط وام را دشوار میکند. بگذارید برای سادهتر شدن موضوع مثالی بزنم. تصور کنید که یک میلیون دلار وام میگیرید که با این پول نفت به قیمت بشکهای ۱۰۰ دلار بخرید و آن را بشکهای ۱۱۲ دلار بفروشید. اگر قیمت در همین سطح باقی بماند شما سود خوبی خواهید داشت، اما اگر ارزش دلار بالا برود و قیمت هر بشکه نفت به زیر ۱۰۰ دلار برود، آنگاه تورم منفی، سود اسمی سرمایهگذاری را از بین میبرد و اگر این افزایش ارزش ادامه پیدا کند، سرمایهگذاری ضرر هنگفتی متحمل خواهد شد.
ژاپن از یک تورم منفی واقعی متضرر شد که به موجب آن افزایش ارزش ین قیمتها را پایین آورد. برای آنهایی که زیر بار وام و بدهی نبودند این اتفاق یک هدیه از طرف خدا تلقی میشد، اما آنهایی که زیر بار سنگین بدهی و وام بودند، تورم منفی نه تنها باعث شد که هیچ سودی نداشته باشند، بلکه این اتفاق منجر به ورشکست شدن بسیاری از شرکتهای ژاپنی شد. در بلند مدت، منطق حکم میکند که اگر افزایش ارزش واحد پولی باعث افزایش هزینه واقعی وام بشود، کسی به دنبال گرفتن وامهای کوچک نقدی نباشد. برای درک بیشتر دوباره به مثال نفت بازگردید. بنابراین در مورد ژاپن، افزایش مداوم ارزش ین باعث متضرر شدن بنگاههایی در این کشور میشود که وامهای زیادی گرفتهاند، به علاوه این اتفاق باعث ترس بیشتر مدیران بنگاهها در گرفتن وام میشود، زیرا بدهی آنها روز به روز افزایش پیدا میکند.
تورم منفی ژاپن واقعی است و این امر مانعی بر سر راه رشد و پیشرفت این کشور است.
درست مانند تورم مثبت - که به معنایی پایین آمدن ارزش پول است - که به این منجر میشود که مقدار زیادی سرمایه به صورت نادرست به داراییهای سخت و کالایی شده که کمتر در مقابل کم ارزش شدن پول آسیبپذیر هستند، تخصیص داده شود، تورم منفی به گونهای دیگر منجر به تخصیص نادرست سرمایه میشود. اگر در این مورد شبههای برای شما وجود دارد، پیشنهاد میکنم که تمامی بنگاههای اینترنتی را در نظر بگیرید ( مانند وب ون، ای توی، و globe.com) که در اواخر دهه ۹۰ میلادی زمانی که ارزش دلار به دلیل خارج کردن اسکناس و طلا از میدان اقتصادی کاهش یافت، سرمایه زیادی دریافت کردند.
تفاوت در اینجاست که بنگاههای اینترنتی که به صورت نادرست به تخصیص سرمایه پرداختند، نتوانستند داراییهای غیر مادی خود را که به وسیله اشتباهات پولی ضد تورمی پدید آمده بودند از بین ببرند و در نتیجه ورشکست شدند و در هنگام ورشکست شدن، داراییهایی آنها به سرعت به مدیران بهتر با اهداف تعیین شده داده شد تا این داراییها را بهتر مدیریت نمایند. کوتاه بودن رکود اقتصادی سال
۲۰۰۰ -۲۰۰۱ ایالاتمتحده دلیل داشت و این دلیل مربوط به این بود که به بازارها اجازه داده شد که نظام بازار را به سرعت از مفاهیم مخرب تجاری پاک کنند.
این اتفاق در ژاپن به وقوع نپیوست. در ابتدا باید گفت که در سال ۲۰۰۸ ایالاتمتحده به اقتصاد اجازه داد که خودش را از عملهای اقتصادی ضعیف برهاند که این امر منجر به این شد که اقتصاد به صورت مختصر، به زعم ما، در دهه گذشته سیاست کاهش ارزش پول را در پیش بگیرد که البته ما با این امر مخالف هستیم، اما قدرتهای اقتصادی ژاپن اجازه ندادند که بازار، هزاران بانک و بنگاه تجاری را مجبور کند زیر بار قرض بمانند که البته افزایش بهای ین موجب تمایل سرمایهگذاران به این امر شده بود. دهه از دست رفته ژاپن تنها به دلیل اشتباهات گسترده طرفداران تولیدات داخلی ایالاتمتحده رخ داد و سپس تنفری که نسبت به شکست وجود داشت اجازه نداد که سرمایههای انسانی، مالی و مکانیکی در ردههای بالا مورد استفاده قرار بگیرند. درسهایی که ایالاتمتحده از این موضوع میگیرد بسیار زیاد است و همانطور که ما اشاره کردیم کمک به بنگاههای ورشکسته حتی با یک دلار کم ارزش نیز ممکن است.
با در نظر گرفتن میزان تولید، کسانی که از این دیدگاه حمایت میکنند که ژاپن چیزی را از دست نداده است، مرتکب این اشتباه شدهاند که «رشد اقتصادی» در واقع معادل «تولید کالا و خدمات» است. با این استدلال فرار جنرال موتورز از ورشکستگی اتفاق خوبی بود، ولی این منطق به این قضیه اشاره نمیکند که تولیدات کالا و خدمات در اقتصاد چین و اتحاد جماهیر شوروی قبل از سال ۱۹۹۷ بسیار زیاد بوده
است. البته مشکل این تعریف از رشد اقتصادی این است که در این تعریف به بازده مالی پولی که صرف تولید کالا و خدمات شده است، توجه نشده است. بدون شک بنگاههای تجاری ژاپنی در دهه از دست رفته تولیدات فراوانی داشتند، اما این تولیدات در راستای اثرگذاری بر بازار نبود.
در حقیقت بزرگترین مشکل با این دیدگاه که اتفاقات ژاپن را موهوم و افسانهای میداند و به صورت روزافزونی نیز بر طرفداران آن افزوده میشود، مربوط به عملکرد نیکی (شاخص بازار سهام توکیو. م) است. بعد از بیشترین شاخص آن در دهه ۸۰ میلادی که به ۳۹۰۰۰ رسید، این شاخص کاهش یافت و در حال حاضر در حدود ۹۶۰۰ است. ممکن است بحثهایی که در مورد بازار سهام در یک دوره زمانی کوتاه انجام میگیرند اشتباه باشند، اما آیا این نتایج به دست آمده از بررسی این شاخصها برای حدود دو دهه نیز اشتباه هستند؟ منطق جواب میدهد خیر. ژاپن از سیاست بسیار بد تورم منفی و همچنین دیدگاه مخالف دولتی نسبت به ورشکستگی متضرر شد که این دو عامل باعث شدند رشد اقتصادی این کشور عقبگردی باورنکردنی را تجربه نماید.
ارسال نظر