سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه در همایش «دولت و مردم در تاریخ ایران»
سنخشناسی کنشگران مرزی
دنیای اقتصاد: روز یکشنبه سوم اردیبهشت ماه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی میزبان همایش «دولت و مردم در تاریخ ایران» بود. این همایش علمی بهمنظور مفهومسازی و نظریهپردازی در زمینه مناسبات میان دولت و مردم در تاریخ ایران برگزار شد. دکتر حسنیفر، دبیر علمی این همایش با اشاره به اهمیت این موضوع در گسترهاندیشگی ایرانیان، آن را دارای عوامل دخیل متعدد دانست که میتوان از جنبههای مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مورد بررسی قرار گیرد. حسنیفر، مقوله دولت و مردم را دارای خلأهای جدی نظری بهویژه نقد آرای موجود در این رابطه دانست.
دنیای اقتصاد: روز یکشنبه سوم اردیبهشت ماه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی میزبان همایش «دولت و مردم در تاریخ ایران» بود. این همایش علمی بهمنظور مفهومسازی و نظریهپردازی در زمینه مناسبات میان دولت و مردم در تاریخ ایران برگزار شد. دکتر حسنیفر، دبیر علمی این همایش با اشاره به اهمیت این موضوع در گسترهاندیشگی ایرانیان، آن را دارای عوامل دخیل متعدد دانست که میتوان از جنبههای مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مورد بررسی قرار گیرد. حسنیفر، مقوله دولت و مردم را دارای خلأهای جدی نظری بهویژه نقد آرای موجود در این رابطه دانست. وی برگزاری این همایش را معطوف به همین خلأ ارزیابی کرد.
در این نشست استادان و نظریهپردازان و اندیشمندان حوزه علوم انسانی بهویژه در رشتههای تاریخ، جامعه شناسی و علوم سیاسی به بیان آرا و اندیشههای خود در رابطه با نسبت میان دولت و مردم در تاریخ ایران پرداختند. نخستین سخنران این نشست دکتر مقصود فراستخواه جامعهشناس و استاد دانشگاه بود که به بررسی «کنشهای فرصتساز تاریخ ایران معاصر در نقطههای مرزی دولت و جامعه» پرداخت و در خلال آن کوشید با شناسایی افرادی که در تاریخ ایران در میانه مرز دولت و مردم ایستادهاند، کار ویژه و اهمیت این موقعیت مرزی را آشکار سازد. آنچه در ادامه میآید بخشهایی از سخنرانی ایشان است. «شکاف دولت و ملت در تاریخ ایران مانع نهادینه شدن دولت-ملت (nation-state) در ایران میشود که در این رابطه علل گوناگونی مطرح شده است، دلایلی نظیر پراکندگی سرزمین، صعوبت مسیر و تاریخ پرحادثهای که داشتهایم، موقعیت و جغرافیای سیاسی، آبسالار بودن دولت، نفت سالار بودن آنکه بر مالکیت و عایدات منابع خام تکیه دارد و از جامعه بینیاز و مستقل است. اما از همه مهمتر، آنچه من در این بحث بر آن تکیه دارم آن است که ما فضاهای بین دولت و جامعه نداشتیم، یعنی ساختارهای میانجی در تاریخ ایران بین دولت و مردم نتوانسته توسعه پیدا کند. در این میان من بر یک موضوع در این بحث تکیه داشتهام و آن آدمهای مرزی است یعنی کنشگران خلاقی که بین مردم و دولت رفت و آمد میکردند.
بهطور کلی فرض من این است که هرچه جامعه دارای زیرساختهای اجتماعی توسعه یافته نباشد، عاملیت اهمیت پیدا میکند و کنشگران و واسطههای تغییر نسبت به ساختار اهمیت بیشتری مییابند. در مقایسه جامعه ما با کشورهای اروپایی این امر به خوبی آشکار میشود. در جوامع غربی هوش کنشگران به داخل ساختار نفوذ کرده و نهادینه شده و ساختار هوشمند است، این در حالی است که در جوامعی که هنوز هوش کنشگران به سیستم منتقل نشده، همچنان کنشگران و خلاقیتهای فردی و هوش فردی آنها صاحب اهمیت میشود. در این جامعه کنشهای فرصتساز، ظرفیتساز، رابطهساز، راهاندازنده، نهادساز و جریانساز بسیار اهمیت دارد. به گمان من در مساله شکاف بین دولت و ملت در تاریخ ایران که نهادهای میانجی وجود ندارد، کنشهای افراد مرزی بسیار واجد اهمیت است. من کوشیدهام در سه دوره ناصری و عهد مظفری، دوره پهلوی و دوره انقلاب اسلامی این کنشگران مرزی را سنخشناسی کنم. کلان الگوی دوره نخست «استبداد منور»، در دوره دوم «نوسازی دولتی» و در دوره سوم «اسلامیسازی دولتی» است و البته از همینجا ما کلان الگوهای پارادوکسیکال را شاهد هستیم.
در دوره ناصری و عهد مظفر ۶ مدل برای تلاشها و افراد مرزی وجود داشت. یکی مدل «عباسمیرزا و قائممقام» بود که تماس ایرانیان با نظام نوین جهانی آغاز شد. مدل دوم مدل «امیرکبیر» است که اصلاحات دولتی اقتدارگرا و درونگرا است. سوم مدل «میرزا حسین مشیرالدوله (سپهسالار)» است. مدل اصلاحات دولتی او با امیرکبیر متفاوت بود. اصلاحات او دولتی، لیبرال و برونگرا بود و اولین کوششهای دولتسازی در ایران در این مدل آغاز شد. چهارمین مدل از آن «امینالدوله» است که نوعی ظرفیتسازی غیردولتی هم صورت گرفت. انجمن معارف و مدارس رشدیه و کتابچه قانون در این مدل شکلگرفت و پیش رفت. مدل پنجم، مدل «خاندان مشیرالدوله» بود. این مدل مبتنی بر خاندان بود. میدانیم که در ایران به جای طبقه، خاندانها هستند که نقش دارند چون ما جامعه طبقاتی نیستیم. خاندان مشیرالدوله یعنی میرزا نصرالله مشیرالدوله و پسرانش بهویژه حسن و حسین سردمداران مدل پنجم در این دوره بودند. از این مدل مدرسه سیاسی خارج شد. مدل ششم هم «مشروطه خواهی» بود. این مدل در یک منطقه مرزی یعنی در میانه جنبش اجتماعی و اصلاحطلبی در حواشی و درون دولت پدید آمد که نتیجه آن تجدید ساختار سیاسی کشور بود که در آن آدمهای مرزی متعددی وجود داشتند و فعالیتهای مهمی انجام دادند.
در دوره پهلوی، من ۹ مدل شناسایی کردم. این مدلها قیاسی نیست که من آنها را به صورت تئوریک مطرح کنم بلکه استقرایی و از درون اینجا و اکنون جامعه ایران بیرون آمده است. مدل اول مدل «مدرسهسازی» است که از یحیی دولتآبادی تا ابوالحسن فروغی و بعد احمد بدر و شیبانی و... را شامل میشود که ادامه مدرسه سیاسی را پیگیری کردند. دومین مدل «ساخته شدن دانشگاه» بود که دانشگاه تهران از دل آن بیرون آمد. فعالیت افرادی چون صدیق، علیاکبر سیاسی و علیاصغر حکمت در این محدوده قرار میگیرد. علیاکبر سیاسی استقلال آکادمیک را در این دوره تحکیم کرد و از ۱۳۳۳-۱۳۲۱ او رئیس منتخب دانشگاه بود. جامعه لیسانسیهها در این دوره شکل گرفت. مدل سوم مدل «دولتسازی» است که محمدعلی فروغی تا قوام و علاء در آن جای دارند و از درون این مدل سازمان برنامه درآمد که برنامههای توسعه را تدوین کرد. مدل چهارم «ملتسازی» است که قهرمان آن مصدق بود و کوشید nation را پدید آورد که البته مشکلات و نقدهایی در آن هست اما در این زمان نهادهای ملی شکل گرفت، مثل جبهه ملی، شرکت ملی نفت و.... مدل پنجم مدل «ساخته شدن کنش علمی» بود که قهرمان آن دکتر غلامحسین صدیقی است. او موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی را در ۱۳۳۷ در دانشگاه تهران پدید آورد که مشهور به «موسسه مصدقی» بود.
از رشید یاسمی تا غلامحسین صدیقی توانستند مدل خاص فعالیت برای پر کردن فاصله میان مردم و دولت را پدید آورند. مجید تهرانیان نیز در همین مدل جای دارد. او آیندهپژوهی در مورد ایران را مطرح کرد. مدل ششم، مدل «زن ایرانی» بود که موجودیت جدیدی به نام زن ایرانی را مطرح کرد. کنشگران مرزی این مدل هاجر تربیت، صدیقه دولتآبادی، بدرالملوک بامداد، پروین اعتصامی، مهرانگیز منوچهریان و شمسالملوک مصاحب (خواهر غلامحسین مصاحب) بودند. اینها اولین دانشآموختگان دختر دانشسرا و بعد دانشگاه تهران بهشمار میرفتند. این افراد از سناتوری تا وزارت حرکت کردند و همزمان در جامعه مدنی نیز فعال بودند. کانون بانوان، مجله زن روز، انجمن بانوان فرهنگی و... حاصل تلاشهای این گروه برای پرکردن خلأ میان دولت و مردم بود. مدل هفتم، مدل «کودک ایرانی» بود؛ یعنی موجودی به نام کودک ایرانی مطرح شد که پیشتر نبود. محمدباقر هوشیار، آذر رهنما، توران میرهادی و لیلی آهی قهرمانان این مدل بودند. مجله سپیده فردا، شورای کتاب کودک، کانون پرورش و... از جمله تلاشهایی بود که در این مدل صورت گرفت. تمامی این تلاشها در شکلگیری و توسعه مفهوم ایران نقش بسزایی داشت. مدل هشتم، «اصلاحات دولتی» بود که امینی و دیگران پیگیری میکردند و از درون آن برنامههای اصلاحات و ترویج روستایی و سپاهدانش بیرون آمد. نهمین مدل «اصلاحات آکادمیک و توسعه اجتماعی در ایران» بود که قهرمان آن مجید رهنما است و از سال ۱۳۵۱- ۱۳۴۶ تلاش کرد بحث آموزش برای انسان را در این سرزمین مطرح کند و همینطور طرحهای عمرانی را در این رابطه دنبال کرد.
در دوره انقلاب هم من ۵ مدل شناسایی کردم. اولین مدل در این رابطه مدل «لیبرال-مذهبی» بود که قهرمان آن بازرگان بود. من فعالیتهای مرزی بازرگان و اثرگذاری آن را شناسایی کردم. مدل دوم «تکنوکرات- مذهبی» بود که قهرمان آن هاشمیرفسنجانی بود، اگرچه او در مرکز دولت قرار داشت و بعد به حواشی آن نقلمکان کرد اما نقش مرزی که در این مدل ایفا کرد، قابل اهمیت است. مدل سوم «روشنفکری دینی» بود که نمایندگان مختلفی داشت. مثلا من بررسی کردم که عبدالکریم سروش که در ستاد انقلاب فرهنگی بود، چگونه آرام آرام به حاشیه رفت و در نقطه تماس میان دولت و جامعه حرکت کرد. مدل چهارم مدل «شهرداری» است. من مدل تازهای را بعد از انقلاب شناسایی کردم که در کنار جمهوریاسلامی و اسلامیسازی، قصد شهرسازی داشت و تلاش میکرد تا فضاهای شهری پدید آورد. افرادی مانند کرباسچی و... البته باید توجه داشت که این افراد در مرکز قرار داشتند و افراد و افکار مرزی مختلفی در اطراف آنان وجود داشت که مدل را قوام میبخشید. مدل «اصلاحطلبی دولتی» مدل دیگری بود که بعد از انقلاب بسیار بزرگ شد و آقای خاتمی قهرمان آن در مرکز بود. مدل فعلی که جاری و در حال پویش است نیز مدل دیپلمات-مذهبی است. این مدل در حال ساختهشدن است و افرادی حول این مدل هستند که قصد دیپلماسی دارند و پروتکلهای دیپلماتیک پدید آوردهاند. همچنین در انقلاب اسلامی ما شاهد پدیدهای بودیم که در کنار انسانهای مرزی میان دولت و جامعه یک تعدادی خرده مدل نیز بهوجود آمد و از درون آن مدلهای ترکیبی نیز خلق شد.
مزیت مجموعه این مدلها در تاریخ ایران تنوع آن است که جامعه ایران را در حال تلاش برای ماندگاری با مدلسازی نشان میدهد اما نقیصه آن، این است که شکاف دولت و جامعه به دو شکاف دیگر تحول پیدا کرد. یکی شکاف نخبگان و مردم بود و دیگری تعارض میان نخبگان پدید آمد. یعنی ما قصد پر کردن یک شکاف اصلی را داشتیم ولی از درون آن دو شکاف دیگر پدید آوردیم. این پدیده از آنجا ناشی شد که آدمهای مرزی بیش از آنکه فضاهای زیستپذیر، ساختارهای پایدار و نهادهای میانجی خودگردان تولیدکنند، فعالیت تولید میکردند، بنابراین دولت فعال و جامعه منفعل پدید میآورد. یعنی دولت با فعالیتهای متعارض شکل میگرفت چون نخبگان متعارض بودند اما جامعه همچنان منفعل، موسمی و کوتاهمدت است. موفقترین آدمهای مرزی در تاریخ ما در این سه دوره کسانی بودند که از تولید فعالیت فراتر میرفتند و تولید فضا میکردند. یعنی توان آن را داشتند که جامعه مدنی را توانمند کنند و جامعه مدنی، اجتماعات شهری خودگردان و اجتماعات محلی خودگردان را فعال سازند. کسانی که توانستند اجتماعات یادگیری را در خود جامعه به گونه نهادینه، تسهیل کنند تا جامعه خودش بیدار و فعال شود، موفقتر بودند. به علاوه مهمترین آدمهای مرزی، آدمهای مرزی کنار دولت نبودند، بلکه آدمهای مرزی کنار جامعه بودند؛ یعنی کسانیکه فقط در حاشیه دولت تلاش نمیکردند بلکه بیشتر در حاشیه جامعه و برای توانمندسازی آن میکوشیدند.»
ارسال نظر