مروری بر کتاب «کارآفرینی: تئوری، فرآیند و تمرین»
رویکردهای فرآیندی به کارآفرینی
در بخش قبلی این مطلب اشاره شد که برای درک بهتر ماهیت کارآفرینی باید تئوریهای شکل گرفته حول آن را بهتر بشناسیم و با رویکردهای مختلفی که درک ما را از مفهوم کارآفرینی به عنوان یک رشته بالاتر میبرند، آشنا شویم. این رویکردها از دو دیدگاه کلان و خرد بررسی شدند که رویکرد کلان شامل سه مکتب فکری محیطی، مالی و تغییر موضع و دیدگاه خرد شامل سه مکتب خصیصه کارآفرینانه، فرصت بنگاهی و قاعدهسازی استراتژیک است. روش دیگر بررسی فعالیتهای مربوط به کارآفرینی از طریق رویکرد فرآیند است.
با اینکه روشها و مدلهای متعددی تلاش میکنند فرآیند کارآفرینی و فاکتورهای مختلف آن را ساختاربندی کنند، در اینجا رویکردهای فرآیند سنتی را بررسی میکنیم.
در بخش قبلی این مطلب اشاره شد که برای درک بهتر ماهیت کارآفرینی باید تئوریهای شکل گرفته حول آن را بهتر بشناسیم و با رویکردهای مختلفی که درک ما را از مفهوم کارآفرینی به عنوان یک رشته بالاتر میبرند، آشنا شویم. این رویکردها از دو دیدگاه کلان و خرد بررسی شدند که رویکرد کلان شامل سه مکتب فکری محیطی، مالی و تغییر موضع و دیدگاه خرد شامل سه مکتب خصیصه کارآفرینانه، فرصت بنگاهی و قاعدهسازی استراتژیک است. روش دیگر بررسی فعالیتهای مربوط به کارآفرینی از طریق رویکرد فرآیند است.
با اینکه روشها و مدلهای متعددی تلاش میکنند فرآیند کارآفرینی و فاکتورهای مختلف آن را ساختاربندی کنند، در اینجا رویکردهای فرآیند سنتی را بررسی میکنیم. اول، رویکرد تلفیقی مورد بحث قرار میگیرد که مایکل اچ. موریس، پاملا لویس و دونالد سکستون آن را توصیف کردهاند. مدل آنها مفاهیم تئوریک و عملی را از نظر اثرگذاری آنها بر فعالیت کارآفرینی تلفیق میکند، سپس رویکرد وضعیت دینامیک براساس چشمانداز سیستمهای پیچیده که توسط محققانی همچون جاناتان لوی و بنیامین لیختنشتاین مطرح شده، مورد بررسی قرار میگیرد. هر دو این متدها تلاش میکنند فرآیند کارآفرینی را به عنوان ترکیبی از فاکتورهای متنوع توصیف کنند. رویکرد سوم هم رویکردی مهم و متمایز برای رشد دادن مبنای دانش رشته کارآفرینی است.
رویکرد تلفیقی: موریس، لویس و سکستون تصویر یکپارچهتری از فرآیند کارآفرینی ارائه دادهاند. این مدل مطابق شکل حول مفاهیمی از دروندادهای فرآیند کارآفرینی و دستاوردهای فرآیند کارآفرینی ایجاد شده و پنج عامل کلیدی را که در این فرآیند نقش دارند، شناسایی میکند. اولین عامل، فرصتهای محیطی است؛ مثل تغییر جمعیتشناختی، تولید تکنولوژی جدید یا اصلاح قوانین فعلی. عامل بعدی خود کارآفرین است؛ فردی که برای طرحریزی و اجرای بنگاه جدید، احساس مسوولیت شخصی دارد. کارآفرین نوعی مفهوم کسبوکار را ایجاد میکند تا روی فرصت سرمایهگذاری کند. در نهایت، طیف گستردهای از منابع مالی و غیرمالی بر اساس یک روند مداوم موردنیاز است. سپس این عوامل کلیدی طی مراحلی از فرآیند کارآفرینی ترکیب میشوند؛ به عبارت دیگر، این فرآیند چارچوبی منطقی برای سازماندهی دروندادهای کارآفرینی ارائه میکند. عنصر دستاورد در شکل، ابتدا سطح کارآفرینی محقق شده را دربرمیگیرد. کارآفرینی یک متغیر است. بنابراین فرآیند میتواند به هر تعداد رویداد کارآفرینی منجر شود که از نظر چگونگی کارآفرینی تفاوت قابلتوجهی با هم دارند. دستاورد میتواند مطمئنا شکست هم باشد و در نتیجه هزینههای اقتصادی، روانی و اجتماعی مربوط به خود را دربربگیرد. این مدل، نهتنها تصویری نسبتا جامع در رابطه با ماهیت کارآفرینی ارائه میکند، بلکه میتواند در سطوح مختلف اعمال شود. بهعنوان مثال این مدل پدیده کارآفرینی را هم در یک استارتآپ مستقل و هم درون یک دپارتمان، بخش یا واحد کسبوکار استراتژیک یک شرکت بزرگ، توصیف میکند.
رویکرد وضعیت دینامیک: جاناتان لوبی و بنیامین بی. لیختنشتاین، محققانی هستند که «مدل وضعیت دینامیک» را ارائه کردند. این مدل بنگاههایی را توصیف میکند که برای بقای خود به محیط اطرافشان وابسته هستند. یک وضعیت دینامیک شبکهای از روابط و سیستمها است که تنش فرصت را برای مشتریان بانگاه به ارزش تبدیل میکند و منابع تازهای ایجاد میکند که وضعیت دینامیک را حفظ میکنند. این مدل دیدگاهی فرآیندمحورتر است که مجموعهای از عوامل فردی، سازمانی و زیستمحیطی را با هم ترکیب میکند. استراتژی ارزشآفرینی که توسط شرکت انتخاب میشود، توسط مدل کسبوکار آنکه خود از منطق نوظهور شرکت مشتق شده، اجرایی میشود. مدل وضعیت دینامیک برای کارآفرینانی که میگویند بنگاههای کوچکتر و جدیدتر در ایجاد تغییرات انعطافپذیری بیشتری دارند، خوشبینانهتر است. بنابراین برای بنگاههای جدید راحتتر است که درجات بالایی از وابستگی متقابل را بین خود و محیطشان ایجاد کنند تا کارآفرینان بتوانند نیازهای فعلی و آینده بازارشان را سازماندهی کنند.
رویکرد چارچوب چارچوبها: دونالد اف. کوراتکو، مایکل اچ. موریس و مینت اسکیندوهت، محققانی هستند که میگویند تئوریها یا چارچوبهایی که بر ترکیب مبتنی هستند، دیدگاهی دینامیکتر از پدیده کارآفرینی ارائه میدهند. تئوریهای مبتنی بر ترکیبات، مثل رویکرد «عدسی چندگانه» که مدیریت جامع را دربرمیگیرد، میتوانند جنبههای خاص کارآفرینی را با جزئیات بیشتری موشکافی کنند. همانطور که یک محقق در رابطه با تصمیمگیری کارآفرینانه مطرح کرده: «فرصتهایی متعددی برای تحقیقات چندسطحی وجود دارد که نقشی اساسی در حوزه کارآفرینی دارند.» مکاتب فکری و رویکردهای فرآیندی که در حوزه کارآفرینی وجود دارند، مبتنی بر پدیدهای هستند که ابعاد مختلف و ناهماهنگ زیادی را با هم میآمیزند. یک بدنه تحقیقاتی بزرگ ایجاد شده که از چارچوبهای فردی در مکاتب فکری یا مدلهای فرآیند پشتیبانی میکند، اما تلفیق جنبههای قبلی کارآفرینی ممکن است بهطور خاص برای پیشرفت رشته کارآفرینی ارزشمند باشد. در نتیجه با برونیابی دیدگاههای خاص از هر یک از چارچوبهای ارائه شده در این رویکرد، میتوان دانش بیشتری بهدست آورد. بنابراین، «چارچوب چارچوبها» که امکان حرکت به سوی شناخت عوامل استاتیک و دینامیک تئوریهای جدید را میدهد، میتواند رویکردی مهم و متمایز برای رشد دادن مبنای دانش این رشته باشد.
ارسال نظر