مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد

این روزها اگر بخواهید فرد کاملا مناسبی در یک شغل باشید، به چیزی بیش از نشان دادن مهارت‌های قوی و اشتیاق به حوزه موردنظر نیاز دارید. همچنین شرکت‌های بیشتر و بیشتری خواستار یافتن فردی هستند که تناسب فرهنگی خوبی با آنها داشته باشد. معنای این جمله بین سازمان‌ها و صنایع مختلف متفاوت است؛ اما این مفهوم را می‌رساند که مهم نیست رزومه شما تا چه حد قوی و پاسخ‌های شما به مصاحبه‌ تا چه حد بدون ایراد است، اگر تناسب درستی با شرکت نداشته باشید، پیشنهاد شغلی نیز به شما داده نخواهد شد. باید بگوییم که تعیین تناسب فرد با سازمان از طریق مجموعه‌ای از مصاحبه‌ها یا جلسات شخصی می‌تواند دشوار باشد، تعداد زیادی از افراد جذب شرکت‌ها می‌شوند اما به سرعت درمی‌یابند که اشتباه کرده‌اند، اما نه به این خاطر که نمی‌دانند چگونه آن کار را انجام دهند.

من و دوستم «تیم» سال‌ها در یک شرکت کار می‌کردیم اما یک روز او تصمیم گرفت که از آن شرکت برود. او احساس می‌کرد اگرچه در شرکت فرضا (الف) رشد خوبی داشته است اما زمانی که شرکت «ب» به او پیشنهاد کار داد، هیجان‌زده شد. گرچه او همکارانش را بسیار دوست داشت، اما پیشنهاد شرکت «ب» برای او ارزش زیادی داشت؛ ارزشی که نسبت به دوستی در بخشی که او توانسته بود در آن موفق شود، به مراتب بیشتر بود. پس از چند هفته من و تیم با یکدیگر ملاقاتی داشتیم و از اوضاع و احوال کاری‌اش پرسیدم. آیا او کارش را به همان اندازه که فکرش را می‌کرد، دوست داشت؟

تیم توضیح داد که ویژگی‌های روزمره شغلش فوق‌العاده بودند. او در برخی پروژه‌های هیجان‌انگیز کار می‌کرد و مسوولیت‌های بی‌شماری داشت؛ مسوولیت‌هایی که به مراتب بیشتر از شرکت سابق او بود اما تیم این کار را پذیرفته بود، او هر روز به تنهایی پشت میزش ناهار می‌خورد، درحالی‌که گروهی از همکارانش بدون او بیرون می‌رفتند و این امر موجب شده بود تا او احساس کند هیچ دوستی ندارد.به او گفتم صبر داشته باشد. در نهایت، سایر کارمندان از ماه‌ها یا سال‌ها قبل روابط ثابتی داشتند، درحالی‌که تیم کمتر از چهار هفته در تیم بوده است. قطعا، مسائل تغییر و او به‌زودی احساس راحتی بیشتری در تیم خواهد کرد. متاسفانه این امر اتفاق نیفتاد.

اکنون بیش از یک‌سال گذشته است و تیم می‌‌گوید بیش از گذشته احساس تنها بودن در شرکت می‌کند. تنها یک نفر است که با او ارتباط اجتماعی دارد و حتی گهگاه با یکدیگر ناهار می‌خورند؛ اما اغلب اوقات تیم درحالی‌که کارش را انجام می‌دهد، با این احساس روبه‌رو است که او را در «گروه» به رسمیت نمی‌شناسند.او عاشق شغلش است و به‌خاطر همین موضوع تصمیم گرفته است در شرکت بماند. تصور من این است که همه چیز می‌تواند برای او تغییر کند؛ اما اگر بخواهم واقعا صادق باشم، باید بگویم که او تناسب درستی با شرکت ندارد. رهبری سازمان، شاید این موضوع را فهمیده و اما به‌دلیل وجدان کاری و بازدهی «تیم» تصمیم گرفته است به این موضوع اهمیتی ندهد.

گرچه قصد ندارم تصویری ناامیدکننده از این داستان روایت کنم، اما حقیقت این است که کاملا محتمل است که یک روز خودتان را در موقعیتی مشابه بیابید و خوش‌بینانه و (غیرواقع‌بینانه) به خودتان این اطمینان را بدهید که راهی برای ایجاد تناسب خواهید یافت، اما به نظر من بهتر است روراست باشید. اگر در سراسر حرفه خود، با تعدادی شغل روبه‌رو هستید، ممکن است دریابید که همه آنها به‌طور مشابه برای شما متناسب نیستند. اگر محیط کار مسموم نیست و کاری که انجام می‌دهید را دوست دارید، ممکن است حتی این موضوع مساله مهمی نباشد یا حداقل نباید آن را به مساله مهمی تبدیل کنید.

گاهی می‌توانید خودتان را مجبور کنید تا وارد یک چرخه شوید. می‌توانید خودتان را در رخدادهایی دخالت دهید که خارج از علاقه شما است و تنها در جهت تلاش برای ایجاد روابط با همکاران‌تان این کار را انجام دهید. می‌توانید در بحث‌هایی شرکت کنید که حاوی موضوعاتی هستند که هیچ معنایی برای شما ندارند. پیشنهاد من این نیست که متحمل یک محیط وابسته به گروه شوید یا اجازه دهید همکاران‌تان به شما زور بگویند. به‌طور ساده می‌گویم اگر همه چیز درست است، شاید مهم نباشد که دوستان زیادی در محیط کار نداشته باشید. به‌جای آن از خودتان بپرسید: آیا ایده‌های شما شنیده می‌شود؟ آیا در محیط کار احساس احترام می‌کنید؟ آیا معتقدید که همکاران‌تان پذیرای شما در مسائل مختلف هستند؛ مسائلی که ممکن است شما به آنها علاقه نداشته باشید؟ آیا از رئیس خود و هم‌تیمی‌هایتان یاد می‌گیرید؛ حتی اگر زمان زیادی با آنها صرف نکنید؟

تا زمانی که محیط مسموم نیست و به کاری که انجام می‌دهید ارزش می‌دهید، این مشکل نباید سایه سیاهی بر هفته کار‌یتان بیندازد. اگر روی آن تمرکز نکنید، هیچ‌کس دیگری نیز به آن توجهی نخواهد کرد. نکته کلی این است که یکی از دو مورد زیر رخ می‌دهد: از شرکت‌تان جابه‌جا می‌شوید و نقشی را در یک شرکت می‌پذیرید که ۱۰۰ درصد متناسب آن هستید یا اینکه آنقدر باقی می‌مانید که همه چیز تغییر می‌‌کند و طی زمان این احساس در شما ایجاد می‌شود که بیش از یک کارمند داخلی هستید.

دلایل قانع‌کننده زیادی برای ترک یک شغل وجود دارد؛ دلایلی مانند یک رئیس وحشتناک، همکاران خودپسند، سیاست‌های کاری غیرمنصفانه، عدم توازن کار-زندگی. اما عدم تناسب کامل با آن شغل، زمانی که سایر چیزها خوب است یکی از این دلایل نیست.با همه این مسائل که گفته شد، تنها شما هستید که می‌دانید برای پیشرفت در یک شغل به چه چیزی نیاز دارید. بنابراین، اگر به این درک رسیده‌اید که داشتن دوستان خوب در اداره کلید کسب‌وکار شما است، باید ۱۰۰ درصد به پیش بروید و آن جست‌وجوی شغلی را شروع کنید. این را به یاد داشته باشید که زندگی کوتاه‌تر از آن است که از شنبه تا پنج‌شنبه شاد نباشید.

منبع: forbes