در این خاطره نگاری آمده است؛

شستن ظرف های آن روز نوبت من بود اما خسته بودم و توان آن کار را نداشتم، از خواهرم خواستم تا به جای من ظرف ها را بشوید اما او از این کار امتناع کرد. نزدیکی های ظهر بود و آقا برای تجدید وضو رفته بودند،‌ اما دیر کردند و من نگران شدم و به دنبالشان رفتم. وارد آشپزخانه که شدم دیدم آقا همه ظرف ها را شسته اند. خجالت کشیدم، نگاهی به من کردند و گفتند: حرفت را که شنیدم احساس کردم نوبت من است که امروز ظرف ها را بشویم.

از شرم،‌ فقط توانستم تشکر کنم.

روزی که ظرف شستن نوبت امام شد

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.