با همکاری که وظایفش را انجام نمیدهد چه کنیم؟
وقتی از غذاخوری برمیگردد، چند کار جزئی انجام میدهد و راس ساعت پنج عصر شرکت را ترک میکند. باورم نمیشود که یک نفر تا این حد تنبل و از زیر کار در رو باشد!
هر وقت هم که ظاهرا مشغول کار است، دائما فیسبوک یا تلفنش را چک میکند یا در یوتیوب ویدئو تماشا میکند.
مشتریان ما عاشق لیزا هستند و این شاید تنها ویژگی مثبت او بهعنوان یک کارمند باشد. هر روز کنار او مینشینم و سخت کار میکنم در حالی که او یا دارد تلفنی با خواهرش صحبت میکند یا وقتش را یک جور دیگر تلف میکند.
دوست دارم به سرپرستمان بگویم که لیزا بویی از وجدان کاری نبرده است اما میترسم سرپرستم فکر کند که با لیزا خصومت شخصی دارم.
البته من و لیزا با هم درگیری شخصی داریم اما دلیلش این است که کار کردن با فردی مثل او واقعا عذابآور است.
چطور این موضوع را با مدیرم مطرح کنم که فکر نکند دارم بدگویی یا به اصطلاح «چغلی» میکنم؟
پاسخ: دوست عزیز، همه ما با کسانی همکار شدهایم که ممکن است سبک کاریشان را نپسندیم. این واقعا آزاردهنده است. بسیاری از ما طی سالها، الگوهای رفتاری خاصی را یاد گرفتهایم. ما از این الگوها پیروی میکنیم و بر اساس الگوهایمان نسبت به شرایط مختلف واکنش نشان میدهیم. ما فراموش میکنیم که دهها واکنش دیگر میتواند وجود داشته باشد.
ما گاه حتی فراموش میکنیم که حق انتخاب داریم که نسبت به یک موقعیت یا مشکل چه واکنشی نشان دهیم.
تو احساس میکنی سبک کاری لیزا آزاردهنده است و میخواهی جلوی آن را بگیری. میخواهی دست به دامن مدیرت شوی تا شاید احساس ناراحتی و آزردگی تو را برطرف کند. تو در نامهات گفتی که از اینکه لیزا کارها را به روش خودش انجام میدهد به ستوه آمدهای.
تو احتمالا یاد گرفتهای که «اگر مسالهای تو را اذیت کرد، بهترین واکنش این است که با استفاده از زور، آن را از میان برداری.»
مدیر تو در جایگاه قدرت قرار دارد. او میتواند لیزا را وادار کند که رفتارش را اصلاح کند. به همین خاطر، میخواهی نزد او بروی تا لیزا را تنبیه کند.
اما آیا این تنها راهحل ممکن است؟ آیا این یک راهحل شرافتمندانه و بالغانه است؟ فکر نمیکنم!
برای حل این مساله و کنار آمدن با رفتارهای لیزا که تو را میرنجاند، یک راه حل دیگر نیز وجود دارد و آن این است که از این موقعیت درس بگیری.
به جای آنکه بیگدار به آب بزنی و مثل دانشآموزی که همکلاسیاش را لو میدهد، از لیزا شکایت کنی، میتوانی از خودت این سوالات را بپرسی:
۱. چرا سبک کاری لیزا تا این حد برای من آزاردهنده است؟ چرا دوست دارم مثل من کار کند؟
۲. اگر برای مدیرم احترام قائلم، چرا اجازه نمیدهم واحدش را همانطور که میخواهد اداره کند؟ اگر برای او احترام قائل نیستم، چرا هنوز برای او کار میکنم؟
۳. اگر رفتار لیزا روی عملکرد من تاثیر میگذارد و عرصه را بر من تنگ کرده، پس بهتر است به جای آنکه از او بدگویی کنم، مستقیما با خودش صحبت کنم. آیا من از اینکه با او صحبت کنم میترسم؟ آیا همین ترس، علت اصلی آزردگی و ناراحتی من نیست؟
۴. اگر رفتار لیزا هیچ تاثیری روی من ندارد جز اینکه من را آزار میدهد، آیا میتوانم از این موقعیت درس بگیرم؟ آیا قرار است یاد بگیرم که سرم به کار خودم باشد و اجازه دهم دیگران نیز راه خودشان را بروند؟
همه ما در مسیر خودشناسی قرار داریم و در حال کسب تجربه هستیم و بخشی از این خودشناسی میتواند در محیط کار اتفاق بیفتد. در هر مانع و چالشی، درسی وجود دارد و مشکل تو نیز از این قاعده مستثنی نیست.
انجام کار درست میتواند سخت باشد. اینکه جلوی آینه بایستیم و الگوهای رفتاریمان را مورد بازبینی قرار دهیم، به هیچ وجه آسان نیست.
اینکه سرت به کار خودت باشد و روی کارهای خودت تمرکز کنی، آسان نیست، به خصوص وقتی رفتار همکارت تو را آزار میدهد. من همیشه میگویم که «خشم منصف» (احساس خشمی که در واکنش به بدرفتاری، اهانت یا بیعدالتی در ما ایجاد میشود) بیفایدهترین و مخربترین احساس است چرا که ما را وادار میکند در برابر ترسهایمان، نسنجیده واکنش نشان دهیم. اگر راهحل تو این است که به اتاق مدیرت بروی، در را ببندی و از او بخواهی که «مشکل لیزا» را حل کند، هرگز احساس قدرت نخواهی کرد. این روش آدمهای ترسو برای فرار از مشکلات است. تو قدرتمندی!
دست نگه دار و کمی تامل کن. به این فکر کن که عادتهای لیزا تا چه حد برایت مهم است. اگر مهم است، از خودت بپرس: «چرا من تا این حد به رفتارهای لیزا و گشت و گذارش در یوتیوب اهمیت میدهم؟ آیا رفتارش باعث حواسپرتی من میشود و من را از مسیرم دور میکند؟»
بسیاری از ما گاهی نمیدانیم در چه مسیری قرار داریم یا چگونه مسیرمان را پیدا کنیم. برای همین بهراحتی درگیر مسائل پیش پا افتاده و بیاهمیت میشویم. چه میشود اگر به جای دشمنی با لیزا، از در دوستی وارد شوی؟ چه میشود اگر به جای آنکه بین خودتان دیواری بسازی، بروی و صادقانه با او صحبت کنی؟
همه ما مسوولیتی بر دوش داریم. همه آمدهایم تا درس بدهیم و درس بگیریم. تو در دل این تجربه رشد خواهی کرد اما مادامی که درباره سوالاتی که گفتم، فکر نکنی، هرگز رشد نخواهی کرد. بیصبرانه منتظر شنیدن راهحل تو برای رفع این مساله هستم.
ارسال نظر