* علی ظریف آموزش مهم‌ترین تصمیم سرمایه‌گذاری است که هر فرد و یا والدینش در طول زندگی می‌گیرند. در اهمیت آموزش همین بس که در کشور‌های توسعه‌یافته بین 12 تا 20 سال از عمر هر فرد در مراحل آموزشی می‌گذرد. عمده کشورها به دلیل همین اهمیت، مخارج قابل توجهی بر روی این بخش صرف می‌کنند. به عنوان مثال در اقتصاد آمریکا به طور میانگین حدود 5 درصد از تولید ناخالص داخلی در آموزش عمومی هزینه می‌شود. این عدد در ایران نیز حدود 5 درصد است. البته بایستی این نکته را مدنظر قرار داد که آموزش تنها شامل هزینه‌های صریح یا مستقیم (Direct Cost) نظیر امکانات فیزیکی، حقوق‌ معلم‌ها و کتاب‌ نیست. هزینه‌های ضمنی و یا غیرمستقیم در قالب هزینه فرصت تحصیل به جای کار کردن گاهی اندازه‌ای بزرگ‌تر از هزینه‌های مستقیم دارند. از همین رو نظریات مختلف سعی داشته‌اند تا ابعاد مختلف مربوط به سرمایه انسانی و اقتصاد آموزش را واکاوی کنند. حال سوال اساسی این است که چه انگیزه‌ای باعث سرمایه‌گذاری برای انباشت سرمایه انسانی می‌شود و آیا مبالغ گزافی که دولت‌ها و مردم برای آموزش در سنین مختلف هزینه می‌کنند از نظر اجتماعی بهینه هستند یا که خیر.
در یک دید کامل‌تر می‌توان گفت سرمایه‌ انسانی -و تحصیلات به عنوان واضح‌ترین متغیر نماینده- دو اثر دارد. در وهله‌ اول برای خود شخصی که آموزش می‌بیند و از سوی دیگر اثری که سرمایه انسانی بر روی رشد کشورها می‌گذارد.
در سطح فردی ساده‌ترین مدل سرمایه‌گذاری در سرمایه انسانی بیان می‌کند که اگر دستمزد هر فرد تابعی از سال‌های تحصیلش باشد، فرد تا جایی به تحصیل ادامه خواهد داد که هزینه یک سال تحصیل اضافی برابر با منافع آن باشد. در واقع این نرخ بازده آموزش است که معیار تصمیم‌گیری هر فرد برای سال‌های تحصیل خواهد بود. تحقیقات تجربی نشان داده‌اند که افراد تحصیل‌کرده بهره‌وری بالاتری داشته و در بازار کار دستمزد بیشتری دریافت می‌کنند.
اما از طرف دیگر باید بررسی کرد که سرمایه انسانی چه اثری بر رشد کشور‌ها دارد. منکیو، رومر و ویل در مقاله معروفشان در سال ۱۹۹۲با افزودن سرمایه انسانی به مدل سولو و با استفاده از داده‌ها نشان می‌دهند که یک سوم سهم تولید در آمریکا ناشی از سرمایه انسانی است و حتی این متغیر به خوبی اختلافات سطح رشد کشورها را توضیح می‌دهد. بنابراین می‌توان گفت افزایش سرمایه انسانی از طریق بهبود تکنولوژی و افزایش اثرگذاری نیروی کار می‌تواند بر رشد موثر باشد. این‌که هر کارگر آموزش دیده اثرگذاری بیشتری دارد به وضوح قابل درک است. اما در مورد بهبود تکنولوژی می‌توان گفت که افراد آموزش دیده خلاقیت بیشتری دارند و آسان‌تر تکنولوژی را به کار می‌بندند.
برای تحلیل دقیق‌تر این موضوع در ایران به ذکر چند نکته از وضعیت آموزش در ایران می‌پردازیم. به دلیل گستردگی مناسب مدارس در دوره ابتدایی و حتی متوسطه در دورترین نقاط کشور، به نظر می‌رسد به لحاظ کمّی اکثر افراد در سن تحصیل، در مدارس ثبت‌نام می‌کنند. آمارها در مورد نرخ نام‌نویسی نیز این موضوع را تایید کرده‌اند. شاید تنها نکته در مورد تحصیلات غیردانشگاهی در ایران بحث کیفیت آن باشد. نبود برنامه درسی خلاقیت محور، عدم امکان کسب مهارت و آموزش‌های غیرکاربردی باعث شده که کیفیت آموزش با میزان ایده‌آل فاصله داشته باشد. اما در مورد تحصیلات دانشگاهی به جز معدودی از دانشگاه‌ها، مشاهده‌ها حاکی از آن است که کیفیت‌ پایین آموزش و پژوهش و هدف نه چندان مشخص دانشجویان از تحصیل و بی انگیزگی نسبی آن‌ها، موجب شده تا عملکرد حقیقی آموزش بروز نکند. در گذشته به خاطر وجود سدی به نام کنکور عنوان «قیف برعکس» برای سیستم دانشگاهی ایران به کار می‌رفت. به این معنی که هر چند ورود به دانشگاه خیلی سخت‌ بود ولی افراد به راحتی می‌توانستند فارغ‌التحصیل شوند. در همان ایام کارشناسان پیشنهاد می‌کردند که بهتر است ورود به دانشگاه آسان‌تر شود و مکانسیمی وضع کرد که با فیلتر‌های کیفی فقط افراد شایسته از دانشگاه فارغ‌التحصیل شوند. واضح است که در حدود ده ساله گذشته نه تنها به این هدف نرسیده‌ایم بلکه با تبدیل این قیف به یک استوانه، هر کسی امکان ورود به دانشگاه و فارغ‌التحصیل شدن را پیدا کرده است. هنگامی‌ که دولت‌ها تنها به خاطر فرار از ایجاد شغل، جامعه به خاطر مدرک‌گرایی افراطی و عمده جوانان به خاطر تعویق انداختن ورود به بازار کار و ازدواج (و سربازی برای پسران) وارد دانشگاه می‌شوند، این توقع بیجا خواهد بود که بخواهیم اثر سرمایه انسانی را در رشد کشور ببینیم. علی‌رغم اینکه عوامل متنوعی باعث توسعه‌یافتگی بعضی ملت‌ها و عقب‌ماندگی برخی دیگر شده‌اند ولی حجم وسیعی از تحقیقات در علم اقتصاد توسعه به این نکته اشاره دارند که مهم‌ترین عامل تولید یعنی انسان‌های یک کشور تعیین‌کننده وضعیت و درجه توسعه‌ خواهند بود. سازوکار فعلی تحصیلات عالی در کشورمان به علت عدم تقارن‌های اطلاعاتی فراوانی که در ذات خود دارد، موجب کژگزینی (Adverse Selection) و کژمنشی (‌Moral Hazard) توسط تقاضا‌کنندگان و عرضه‌کنندگان نیروی کار شده و دیگر آموزش وظیفه اصلی خود را به عنوان وسیله علامت‌دهی (Signaling) در بازار کار به درستی انجام نمی‌دهد. تجمیع واحد‌های دانشگاهی کوچک، افزودن آموزش‌های مهارت‌محور، ارتباط قوی با صنعت، تجاری سازی اید‌ه‌ها، حرکت در مرزهای جهانی دانش، جذب اساتید قوی و اصلاح نگرش‌های فرهنگی نسبت به‌ آموزش عالی از راهکارهایی هستند که می‌توانند برخی ایرادات سیستم موجود را برطرف کند.
* دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد
دانشگاه صنعتی شریف