بزهکاری نوجوانان همیشه یکی از حوزه‌های مورد توجه جرم‌شناسان و جامعه‌شناسان بوده است، نقطه مشترک نظرات دانشمندان این علوم شیوه تعلیم و تربیت و تاثیرات بسزای آن است. محیط‌های آموزشی، نوع آموزشی که کودکان می‌بینند، شیوه رفتار آموزگاران و سیستم‌های تشویق و تنبیه کودکان همه و همه نقش بسزایی در ایجاد یا محو بستر‌های جرم زا دارند. در این میان اما زمان‌هایی نیز وجود دارد که نوجوانان و جوانان تحت آموزش خاص و برنامه‌ریزی شده قرار ندارند و ارتباط آنها با محیط آموزشی قطع می‌شود. به جز مواردی مانند ترک تحصیل که متوجه تمام شرایط و اقشار نیست و تحت وضعیت خاص رخ می‌دهد، فصل تابستان و فراغت از تحصیل به مدت سه ماه مختص به تمامی دانش‌آموزان و دانشجویان است. طولانی بودن این زمان یکی از دلایلی است که برنامه‌ریزی و مدیریت جدی را می‌طلبد. آمار ناهنجاری‌های جامعه در فصل تابستان افزایش می‌یابد، به طوری‌که کانون‌های اصلاح و تربیت در این فصل با بزهکاران جوانی مواجه می‌شوند که برای اولین بار و به واسطه بیکاری یا تفریح نادرست به بزه دست زده‌اند. یکی از دلایل انکارناپذیر این ناهنجاری‌ها اتلاف بیهوده وقت است، این در حالی است که با آموزش‌های لازم در فصل تابستان جوانان می‌توانند در مهارت‌های گوناگون تجربه کسب کرده و در آینده از آن استفاده کنند. نتایج بسیاری از مطالعات انجام شده نشانگر این است که رابطه معنی‌داری بین چگونگی گذراندن اوقات فراغت با سیگار کشیدن، نوشیدن مشروبات الکلی و مصرف مواد مخدر وجود دارد. در تعاریف «بزه» صرفا جرایمی را که در قانون برای آنها مجازات در نظر گرفته شده است شامل نمی‌شود، به عبارتی تمام رفتارهای ضد اجتماعی و رفتارهایی که با هنجارهای جامعه تطابق نداشته باشد در دایره شمول بزه قرار می‌گیرد. برای مثال سیگار کشیدن توسط نوجوانان جرم محسوب نمی‌شود، اما عدول از هنجارها است و می‌تواند زمینه‌ساز گرایش و کشش نوجوان به مصرف مواد مخدر باشد. نظریه اوقات فراغت ملال‌انگیز مدعی است زمانی که نیاز به تهییج، چالش و تحریک شدن در نوجوانان به طرقی که به لحاظ اجتماعی مورد تایید است برآورده نشود، نوجوانان درگیر رفتارهای بزهکارانه شده و جذب گروه‌های تبهکاری می‌شوند. همچنین براساس نظریه فشار اجتماعی، در صورتی که ارضای احساس هیجان‌طلبی نوجوانان از طرق مشروع ممکن نباشد، آنها به ارضا کردن احساسش از طریق مجازی روی می‌آورند. به نظر آدامز و گلتا نهاد اوقات فراغت از آنچنان اهمیتی برخوردارند که می‌توانند با نهاد خانواده و مدرسه رقابت کنند و تاثیرات شگرفی بر رشد روانی و اجتماعی نوجوانان داشته باشند. آنچه از مجموعه مطالعات و تحقیقات جامعه‌شناسان و جرم‌شناسان می‌توان استنباط کرد وجود رابطه منفی بین فعالیت‌های فراغتی برنامه‌ریزی شده و بزهکاری نوجوانان و همچنین وجود رابطه مثبت بین فعالیت‌های فراغتی برنامه‌ریزی و مدیریت نشده و بزهکاری وجود دارد. شیوه گذراندن اوقات فراغت به دو نوع فردی فعال و غیرفعال و گروهی تقسیم می‌شود که جوانان ایرانی بیشتر شیوه گذراندن اوقات فراغت به شیوه فردی غیرفعال همچون تماشای تلویزیون را انتخاب می‌کنند، به گونه‌ای که تماشای تلویزیون با 82 درصد بیشترین سهم را در گذراندن اوقات فراغت جوانان دارد و این در حالی است که مهم‌ترین نیازهای فراغتی جوانان و نوجوانان فعالیت‌هایی است که علاوه بر تخلیه هیجان و انرژی آنها بتواند اثرات مثبتی بر خلقیات و روحیات و همچنین سازگاری اجتماعی و اعتماد به نفسشان داشته باشد. در عین حال همچنین انتظار می‌رود که این فعالیت‌ها قابلیت یادگیری مهارت‌های مفید را نیز در بر داشته باشند. دلیل عمده انتخاب فعالیت‌های فردی غیر فعال عدم امکانات کافی است و این فعالیت‌ها می‌تواند نوجوانان و جوانان را دچار انزواطلبی کرده و با مرور زمان با دورکردنشان از جامعه باعث کاهش قدرت سازگاری با محیط و سوق دادن به سمت بزهکاری شود. می‌توان در یک تقسیم‌بندی فعالیت‌های مفید را شامل: گردشگری‌، مشارکت‌های اجتماعی، فعالیت‌های ورزشی، فعالیت‌های هنری، فعالیت‌های فرهنگی و مهارت‌آموزی دانست. نمی‌توان نقش خطیر خانواده‌ها را در برنامه‌ریزی و مدیریت اوقات فراغت فرزندانشان نادیده گرفت، اما یقینا سازمان‌ها و ارگان‌های دولتی سهم بزرگی در برنامه‌ریزی این مهم دارند. در صورتی که نهادها و ارگان‌های ذی‌ربط اوقات فراغت را با برنامه‌های تفریحی، پژوهشی، آموزشی و فرهنگی پر کنند مسلما کمتر شاهد بروز ناهنجاری خواهیم بود.