نویسنده جادوگر و روزنامه نگار تمام عیار
گروه پرونده کتاب: گابریل گارسیا مارکز، روز 28 فروردین ماه گذشته، پس از سال‌ها دست و پنجه نرم کردن با بیماری، چشم از جهان فروبست. با مرگ او، دنیای ادبیات یکی از بزرگ‌ترین چهره‌های خود را از دست داد. به باور بسیاری از منتقدان و نویسندگان، جهان اسپانیایی زبان، پس از سروانتس و شاهکار بی‌بدیلش، دن کیشوت، نویسنده‌ای به بزرگی مارکز ندیده است هر چند که نویسندگان بزرگ آمریکای لاتین کم نبوده و نیستند. مارکز در ششم مارس ۱۹۲۷ در دهکده آرکاتاکا، نزدیک سواحل کارائیب در کلمبیا به دنیا آمد. در دانشکده ملی، درس حقوق خواند و کار حرفه‌ای نویسندگی را با خبرنگاری برای روزنامه «ال اسپکتادور» آغاز کرد. او با نیروی تخیل عجیب غریب خود نوع خاصی از گزارش نویسی را به وجود آورد که از ترکیب واقعیت و تخیل شگرف روایی شکل گرفته بود. مارکز با انتشار «صد سال تنهایی» در سال ۱۹۶۷ نام خود را به‌عنوان نویسنده‌ای صاحب سبک تثبیت کرد. کتابی که چند ناشر از خیر چاپ آن گذشته بودند، چرا که از نظر آنها بیش از حد سنگین و نوآورانه بوده، اما همین کتاب به سرعت فروش رفت و آوازه آن از مرزهای کلمبیا گذشت و جهان را فراگرفت، تا جایی که تا کنون بیش از ۳۰ میلیون نسخه از آن فروش رفته که با فروش انجیل در آمریکای لاتین برابری می‌کند! ضمن اینکه به ده‌ها زبان زنده دنیا ترجمه شده است. کتابی که نشانگر سبک خاص مارکز است، رئالیسم جادویی. مارکز در سال ۱۹۸۲ جایزه نوبل را به دست آورد، این «شعبده باز کلام و فراست» از آن پس به یکی از اسطوره‌های آمریکای لاتین بدل شد و نامش در کنار سیمون بولیوار و پله به گوش‌ها می‌رسید. مردم کلمبیا با احترام او را «گابو» نامیدند و در سال ۲۰۰۲ طوماری در فراخوان او به پذیرش ریاست جمهوری این کشور امضا کردند، اما مارکز نپذیرفت، چرا که می‌خواست همچنان نویسنده و منتقد دولت باقی بماند. آثار مهم مارکز همه به زبان فارسی ترجمه شده، طوری که از چند رمان او ده‌ها ترجمه در دست است که هم نشانگر بخت مساعدش در نزد فارسی‌زبانان و هم بیانگر گرایش ناشران مختلف به نشر آثار او است. انتشار رمان «صد سال تنهایی» به ترجمه بهمن فرزانه در سال ۱۳۵۴ اتفاقی بود که ادبیات ایران را تکان داد. طی ۲ دهه نسل‌هایی از نویسندگان با تاثیرپذیری از این جادوگر آمریکای لاتین می‌نوشتند. از مهم‌ترین آثار او که به فارسی ترجمه شده‌اند می‌توان به «پاییز پدرسالار»، «ساعت نحس»، «گزارش یک آدم ربایی»، «عشق سال‌های وبا»، «ژنرال در هزار توی خودش»، «پرندگان مرده»، «زنده‌ام که روایت کنم»، و «نوشته‌های کرانه‌ای» اشاره کرد. بهمن فرزانه، احمد گلشیری و جاهد جهانشاهی از جمله مترجمان خوب آثار مارکز هستند که ترجمه‌های خواندنی‌شان در زبان فارسی ماندنی است. مارکز همواره خود را روزنامه‌نگار می‌دانست. شاید به‌دلیل جادویی که در کار روزنامه است و «سوژه‌های واقعی» گاه چنان «شدید» می‌شوند که گویی قصه و داستان‌اند نه واقعیت.او خود گفته است؛ به شما اطمینان می‌دهم که نه در روزنامه‌نگاری و نه در رمان چیزی را ابداع نکرده‌ام. در کار من روزنامه‌نگاری و ادبیات تقریبا به هم آمیخته‌اند. من هیچ‌گاه نتوانسته‌ام آنها را کاملا از هم تفکیک کنم.