یک قصه سرراست
همایون ارشادی بازیگر چه خوبه که برگشتی مهرجویی قصه سرراستی را در «چه خوبه که برگشتی» روایت می‌کند. داستان دعوای دو دوست قدیمی که حالا به خاطر سوءتفاهم و لجبازی‌های میانسالی بین آنها به هم خورده، کسانی که تمام جوانی‌شان به هدیه دادن به هم گذشته است و وقت قهر، هدیه‌ها را که به هم پس می‌دهند خانه‌شان خالی می‌شود. مهرجویی در فیلم دنبال یادگارهای جوانی است. آنهایی که داریوش مهرجویی و سینمایش را می‌شناسند می‌دانند که او دنبال گفتن حرف‌هایی در لابه‌لای ساده‌ترین نکات است، او در بخش مهمی از فیلمش می‌خواهد اشاره کند که آدم‌ها با خاطرات کوچک زندگی‌شان زنده مانده‌اند. «داریوش مهرجویی» سینماگری حرفه‌ای و کارآزموده است، وی که تلاش کرده است تا با وارد کردن تعداد زیادی بازیگر حرفه‌ای اثری مخاطب‌پسند بسازد و همچنین استفاده از تجربه مهمان مامان از دستمایه‌های طنز استفاده کند، خیلی خام دستانه است اگر فکر کنیم که مهرجویی با این سابقه طولانی و فیلم‌های درخشان در کارنامه‌اش حالا به افت کیفی رسیده و به دوران افول خود نزدیک شده است. نکته دیگر در مورد دنیای مهرجویی، رویکرد او در پرداختن به مفاهیمی چون ذن، بودیسم، فنگ‌شویی و دغدغه گرایش‏های شبه عرفانی شرقی است که در اثر قبلی ـ «نارنجی پوش» ـ نیز به شدت مشاهده شد و در این فیلم به مسئله سنگ‌های جادویی و سنگ‌درمانی رسیده است. مهرجویی این بار به نقد سیاسی اجتماعی جامعه‌اش پرداخته است؛ حکایت یک دکتر و یک مهندس است که بر سر عتیقه‌ای که میراث گذشتگانشان است به رقابت و رفاقت با یکدیگر مشغولند. در چه خوبه که برگشتی، جدال بر سر عتیقه‌ای است که از نظر برخی ساده‌اندیشان همچون سفینه‌ای فضایی است که دست بیگانگان آن را طراحی کرده و در خانه آنها فرود آورده است، اما فقط کافی است به عدد روی سفینه کمی فکر کنیم. مهرجویی در این فیلم از تصاویر فیلم شطرنج بازان استفاده درست و بجایی می‌کند. فیلم پر است از کنایه‌ها و نمادهایی که می‌توان آنها را در همین فضا معنا کرد. دقت کنیم به جدال دو شخصیت رفیق که به نابود کردن دیوار دوستی و پاک کردن نقش‌ها و خاطراتی منجر می‌شود که صاحبان آن نقش‌ها، سال‌ها است از این دنیا رفته‌اند، یا کنایه آب بستن به خانه و پس دادن هدیه‌هایی که دو طرف به یکدیگر داده‌اند، همه و همه حالا دیگر اشاراتی حساب شده و جان‌دار به حساب می‌آیند. مهرجویی در انتهای فیلمش به این نتیجه می‌رسد وقتی منطق و تخصص نمی‌تواند به کمک حل مشکلات بیاید، باید به سنگ‌های جادو متوسل شد. پیشنهاد می‌کنم فیلم داریوش مهرجویی را ببینید و نقدهای درستی به آن بکنید. او باز هم حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.