خط قرمز
امیرشهلا ١- رئیس جمهور می‌گوید کشور با بی‌سابقه ترین رکوردتورمی از ابتدای انقلاب تا اکنون مواجه است. رکودتورمی، مهلک‌ترین بیماری اقتصادی شناخته شده است؛ چون راه علاج هر یک از دو پدیده رکود و تورم، عامل تحریک و آمبولی جزء دیگر این بیماری می شود. نسخه اقتصاددانان برای عبور از رکود، توزیع بیشتر نقدینگی است تا با افزایش تقاضا برای خرید، تولید و صنعت از رکود خارج شود. اما در رکود تورمی، اگر نقدینگیِ دراختیارِ جامعه، رو به تزاید بگذارد، غول تورم دوباره از این شانه به آن شانه می‌شود و این یعنی افزودن چند واحد به نرخ رسمی تورم. اقتصادی‌ها همچنین برای التیام تورم، بیرون کشیدن نقدینگی از جامعه را توصیه می‌کنند، اما این سیاست، آخرالامر به افزایش سندروم رکود در اقتصاد منتج می‌شود، چراکه تا پولی دست مردم نباشد، تقاضایی شکل نمی‌گیرد و تا تقاضا شکل نگیرد، رونق به بخش تولید و صنعت بازنمی‌گردد. پس می‌شود بر این گفته آقای رئیس جمهور صحه گذاشت که دولت یازدهم با صعب العلاج ترین بیماری اقتصادی مواجه است و رفع این بیماری، نیاز به یک دوره درمان طولانی دارد.
مشکل آن‌جا عود می‌کند که ساختار اقتصادی کشور و از آن مهم‌تر، قدرِمطلق تحمل شهروندان، به هیچ وجه یارای یک ریاضت دور و دراز را ندارد و دولت حسن روحانی ناگزیر به اجرای نسخه‌ای عاجل برای این بیماری جانفرسا است.
٢- از میان راهکارهای ارایه شده، البته با توجه به شرایطی نظیر تحریم و دامنه‌های تَبعَی‌اش، افزایش نرخ بهره‌وری، یک راه حل بینابین است که با تاثیرگذاری بر رشد GDP و افزایش رشد اقتصادی می‌تواند تا حدودی از فشار رکود همراه با تورم بکاهد و نقدینگی در کشور را به سمت تولید سرازیر کند.
بد نیست بدانید کشورهایی نظیر ترکیه و کره جنوبی، ٥٠درصد از رشد تولیدناخالص داخلی‌شان را از طریق بهره‌وری تامین می‌کنند. این جاست که مشکل دیگر اقتصاد ایران سر باز می‌کند.
شاخص بهره‌وری در ایران بسیار پایین‌تر از استانداردهای جهانی است. اگرچه براساس ماده٧٩ برنامه پنجم، سهم بهره‌وری در رشداقتصادی کشور باید به یک سوم در پایان برنامه برسد، اما درحال حاضر، این سهم در رشداقتصادی کشور، ١٢-١٤درصد است و ایران در بین ٢٥کشور منطقه، از نظر شاخص بهره‌وری نیروی کار و سرمایه، به ترتیب در رتبه١٢و ٢٢ قرار دارد.
٣- چرا بهره‌وری در ایران تا این حد پایین است؟ بهره‌وری را استفاده بهینه و کامل از منابع محدودِ دراختیار تعریف می‌کنند. چرا ما نمی‌توانیم از امکانات موجودمان، درست و بجا استفاده کنیم؟
٤- «سابیا»، سرمربی تیم فوتبال آرژانتین بعد از ماراتن نفس‌گیری که در بازی دوم جام جهانی مقابل ایران داشت، جلوی دوربین آمد و با غرور گفت: با مسی همه چیز شدنی است. ما مسی داشتیم و از اولِ بازی می‌دانستیم او کار خودش را می‌کند.
لطفا به این پرسش‌ها پاسخ دهید:
مگر بازی فوتبال یک بازی یازده نفره نیست؟ چرا مربی آرژانتین تنها از مسی یاد می‌کند؟ و چرا سایر بازیکنان تیم، علی‌رغم این که می‌بینند مسی تافته جدابافته‌تری است، باز به او پاس گل می‌دهند؟ و همه هنرشان را خرج رساندن توپ‌های طلایی به او می‌کنند؟ چرا مسی دچار خودشیفتگی و غرور فردی نمی‌شود و علی‌رغم آن که می‌داند سوگلی تیم است، اما موفقیتش را با جمع، در جمع و برای جمع تعریف می‌کند؟
بیایید این الگوی کار تیمی را در ایران مدل‌سازی کنیم.
ما به هم‌تیمی‌مان نیز به چشم رقیب نگاه می‌کنیم. نمی‌پذیریم قد کسی از ما بلندتر باشد. ما ضرب المَثَلی داریم که از پرورش مار در آستین برحذرمان می‌دارد. ما تا جایی با دیگری همکاری می‌کنیم، که او را خطری بالقوه برای خویش ندانیم. اما اگر احساس کنیم او دارد ازما، سبقت می‌گیرد و بیش از ما اعتبار اجتماعی می‌یابد، فورا به تضعیف و تخفیف و تخریبش می‌پردازیم. این‌ها ویژگی غالب ماست و به همین دلیل، هیچ وقت نتوانسته‌ایم در کار گروهی که لازمه ایجاد ارزش افزوده و بهره‌وری است، موفق باشیم. چه بپذیریم و چه نپذیریم، آب و نان ٢٥٠٠سال حکومت شاهی در ژنتیک ما اثر کرده‌است. هر کدام از ما یک قبله عالمیم. یا باید محور و مبنای کار باشیم، یا از اساس، تیشه به ریشه فعالیت گروهی می‌زنیم. این است که معروف شده: ایرانی‌ها تا دو نفر می‌شوند حزب تشکیل می‌دهند و به محضی که سه نفر شدند، انشعاب می‌کنند!
٥- از بحث پرت افتادیم. رییس جمهور می‌گوید کشور با بی‌سابقه‌ترین رکوردتورمی در طول تاریخ مواجه است. در کنار همه راهکارهایی که برای خروج از این انسداد اقتصادی توصیه می‌شود، بهره‌ور کردن اقتصاد ایران، یک اصل محتوم است. باید بتوانیم از منابع محدودی که دراختیار داریم، به تولید ثروت بیشتر بپردازیم. این کار محقق نمی‌شود مگر در سایه ایجاد تغییر در فرهنگ کار تیمی. باید یاد بگیریم منافع ملی، نقطه ایست ما در رقابت باشد. باید بیاموزیم تا حرف از منافع ملی می‌شود، دست از چنددستگی و تشتت برداریم. راست و چپ، اصلاح طلب و اصول‌گرا، رییس و مرئوس، ارباب و رعیت، فقیر و غنی، زن و مرد، باید خط قرمزی به نام منافع ملی را به عنوان یک مرز غیرقابل تغییر در مناسبات و رقابت‌های اجتماعی به رسمیت بشناسند. اگر تحقق منافع ملی، موجب زیان و ضرر برای منفعت‌های زودگذر فردی و جناحی می‌شود، صبورانه و ایثارجویانه، منافع ملی را مرجح بدانیم و از خیر منفعت شخصی بگذریم. استاد پاپلی یزدی برای جهان سوم، تعریفی دارد که بی ربط با روزگار ما نیست: جهان سوم جایی است که برای تأمین منافع شخصی‌ات، مجبوری پا روی منافع ملی‌ات بگذاری و برای تحقق منافع ملی‌ات، ناگزیری از خیر منافع شخصی خویش بگذری!
همه کشورهای جهان اول، مناسبات و روابط خویش را بر مبنای تضمین منافع ملی‌شان طراحی کرده‌اند. در این کشورها احزاب و گروه‌ها و سندیکاها می‌دانند اگر منافع ملی‌شان محقق شود، در سایه این موفقیت، حزب و گروه و سندیکا نیز مشروعیت می‌یابد و می‌تواند در انتخابات بعدی، اقبال عمومی را از آن خود کند. از طرف دیگر، جریان اقلیت نیز می‌داند اجازه دارد دامنه رقابت با جناحِ در قدرت را صرفا تا آن‌جا پیش ببرد که با خط قرمز منافع ملی اصطکاک پیدا نکند، چراکه اگر چنین شود، حالاحالاها باید سودای خامِ اقبال عمومی و بازگشت به قدرت را از سرش بیرون کند.