در دامن «بام ایران»

نیوشا امینیان
راهنمای تور

صعود به دماوند، بالا رفتن و رسیدن به بلندای آن بسیار هیجان‌انگیز است. اما اگر نتوانیم تا قله برویم چه؟ نگران نباشید. دماوند چون پدر بزرگی مهربان آنقدر برایتان قصه دارد که با خیال راحت مهمانش شوید. آرزوی بسیاری از کوهنوردان صعود به دماوند است؛ رویایی که برای رسیدن به آن باید تلاش‎های بسیار کنند. به دلیل ارتفاع، شرایط مسیر و تغییرات فشار هوا، لازم است که کوهنورد پیش از عزم سفر اقدامات مناسبی انجام بدهد. به جز تمام این‎ها تجهیزات و امکانات مکفی هم لازم است. بدون کفش مناسب، کیسه خواب، لباس‎های کافی و خیلی چیزهای دیگر نمی‎شود به این آرزو رسید. برای من که راهنمای تور هستم دیدن دماوند همیشه پر از جاذبه و شگفتی است و همیشه پیدا کردن نزدیک‌ترین زاویه برای دیدن این کوه برایم دغدغه بوده است. در یکی از روزها تصمیم گرفتیم در غالب یک تیم بسیار کوچک سری به دماوند بزنیم.

از کجا رفتیم؟

یک روز حوالی ظهر حرکت کردیم. ما تصمیم داشتیم از جبهه جنوبی به دماوند نزدیک شویم. در جاده هراز از رودهن و مشا، وارد بخش لاریجان استان مازندران شدیم و بعد هم از پلور به رینه رفتیم و تابلویی که روی آن نوشته بود «مسیر قله دماوند» را در پیش گرفتیم و دیگر از جاده اصلی جدا شدیم. ما برای رسیدن به ابتدای این جاده از حوالی غرب تهران حدود دو ساعت در راه بودیم. در راه با چند نفر از اهالی مواجه شدیم و اگرچه نقشه و جی‎پی‎اس به همراه داشتیم، اما باز هم از آن‎ها درباره مسیر و نکات آن پرسیدیم.

به‎سوی اسطوره

پس از آنکه مطمئن شدیم در مسیر درست قرار گرفته‎ایم، با هم درباره دماوند صحبت کردیم. من برای دوستانم گفتم که دماوند اولین اثر طبیعی ملی ایران است. اهمیت حفظ و نگهداری آن یک موضوع ملی است که فروگذاشتن آن می‎تواند منجر به فجایع بی‎شمار باشد. یکی از همراهانمان هم اضافه کرد که در افسانه‎ها آمده ضحاک، پادشاه ستمگری که در شاهنامه به آن اشاره شده، توسط فریدون در این کوه زنجیر شده بود. دماوند به جز داستان ضحاک و کاوه آهنگر در قصه‎های باستانی دیگری چون سیمرغ و زال و آرش کمانگیر هم نقش‎ مهمی داشته است. این نشان می‎دهد از دیرباز مردم برای این کوه گذشته و آینده دیگری را تصور می‎کردند؛ کوه کهنسالی با چند میلیارد سال سن که متعلق به دوران بسیار دور زمین‎شناسی است.

در راه چه دیدیم؟

جاده بسیار زیبا بود. ما می‎دانستیم احتمالا گل‎های شقایق زیبایی را خواهیم دید اما هنوز به آنها نرسیده بودیم که از چیزهایی دیگر شگفت‌زده شدیم. دشت‎های سراسری با افق‎های باز. بعضی از دشت‎ها مانند یک تراس رویایی مشرف به کوهستان‎های روبه‌رویشان بودند. نور خورشید لحظه به لحظه نقطه جدیدی را روشن می‎کرد و درخشش علف‎ها و گیاهان را سبب می‎شد. از دور چند گله گوسفند دیدیم که چوپانانی هم آنها را همراهی می‎کردند. پس از حدود نیم ساعت جاده دیگر آسفالت نبود و راه خاکی می‎شد. از همین‎جا حفاظت از کوه آغاز شده بود. یک راه‎بند قرار داده بودند و با دریافت مبلغی و گفتن چند نکته ایمنی می‎گذاشتند که بگذرید. ضمنا به ما تاکید کردند که شقایق‌‎ها را فقط از دور ببینیم و آنها را نچینیم که عمرشان پس از جدا شدن از ریشه به چند ساعت هم نخواهد رسید.

تا شقایق هست، زندگی باید کرد

بالاخره چشم ما به دیدن شقایق‎های افسانه‎ای دماوند روشن شد. بی‎شک برای من دیدن این گل‎ها یکی از بی‎نظیرترین خاطرات سفرم باقی ماند. شقایق‎ها هر کدام تقریبا به اندازه یک دست مشت‌شده بودند و معمولا ساقه‎های بلندی داشتند. حالا دماوند پشت سر و دشت شقایق در پیش بود. ما بودیم و گل‎هایی که برای دیدنشان لحظه شماری می‎کردیم. سعی کردیم با حفظ فاصله مناسب به شکلی که به ریشه‎ها و بقیه قسمت‎های گل آسیب نزنیم با آن‎ها عکس بگیریم. شقایق‎ها دشت را رنگین کرده بودند و با وزیدن باد صحنه‎هایی بی‎نظیر می‎آفریدند. آنقدر این فضا ما را در خود غرق کرده بود که داشتیم فراموش می‎کردیم ما فقط چند ساعت دیگر برای سفرمان وقت داریم. پس به سختی از شقایق‎ها دل کندیم و بقیه مسیر را به سمت قله در پیش گرفتیم.‎

رو در رو با کوه

دماوند نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد، همان‎طور که گفتم ما به سمت جبهه جنوبی در حرکت بودیم و باید به منطقه‎ای می‎رسیدیم به اسم «گوسفندسرا». از آنجا به بعد دیگر تردد با خودرو امکان‌پذیر نبود. پس ما هم از ماشین پیاده شدیم و به سمت کوه حرکت کردیم. جایی که ما در آن در حال حرکت بودیم بیش از سه هزار متر ارتفاع داشت. کمی بعد با گردن‎هایی که به عقب خم شده بود، کوه را نگاه می‎کردیم و لذت می‎بردیم. ما در نزدیکترین فاصله‎ای با دماوند قرار داشتیم که پیش از این آن‎را تجربه نکرده بودیم. از اینجا تنها چیزی که در تمام وجودمان خودش را نشان می‎داد وسوسه بالا رفتن و صعود بود. قله‎اش مثل تمام وقت‎ها پوشیده از برفی روشن، در کنار آبی آسمان و ابرهای ریز و درشتی که احاطه‎اش کرده بودند. وه که رویای صعود عجیب از این نقطه بر دل آدم می‌نشیند. از همین‎جا که هزاران کوهنورد راه قله را در پیش گرفتند، برخی بازگشتند و برخی هم نه. نقطه‎ای که در آن قرار داشتیم یکی از پناهگاه‎های مهم در صعود به دماوند محسوب می‎شد. یک مسجد که حدود پنجاه نفر ظرفیت داشت، آب آشامیدنی، یک دکه کوچک فروش خوراکی و چند قاطر برای جا‎به جا کردن بار کوهنوردان هم در همان حوالی بود. ما چون بدون امکانات کافی آمده بودیم باید حتما در روشنی هوا بازمی‎گشتیم. از دماوند خداحافظی کردیم و به خودمان قول دادیم روزی حتما به همین نقطه در وضعیتی بازگردیم که آماده بالا رفتن هستیم.

در بازگشت

جاده در مسیر بازگشت هم باز برایمان زیبا بود. گذر یک کبک با چند جوجه کوچک از وسط جاده، ایستادن طولانی ما برای عبور دام‎ها و توجه به شکل سنگ‌‎ها به ما نشان داد اگر نمی‎توانیم تا قله برویم نباید زیبایی کوهپایه را فراموش کنیم. اگر خواستید به این منطقه سفر کنید، به یاد داشته باشید که به محض ورود به جاده شما در میراث کهن یک سرزمین قرار می‎گیرید که وظیفه پاسداشت، نگهداری و ارتقای شرایط آن تنها و تنها وظیفه مردم همین سرزمین است. دماوند چه دیو باشد و چه مشت روزگار، یادگار زمین است به ما؛ مراقبش باشیم.

در دامن «بام ایران»

در دامن «بام ایران»

در دامن «بام ایران»