نویسنده: یان برمر رئیس گروه اوراسیای رویترز مترجم: بهزاد بهمن‌نژاد واضح است افت حدود ۳۰ درصدی قیمت نفت از ابتدای ماه ژوئن، موجب بهبود اوضاع مصرف‌کنندگان نفت می‌شود، اما سوال اصلی میزان فشاری است که به کشورهای صادرکننده نفت وارد می‌کند. به عقیده من، گرچه درآمدهای نفتی در کشورهایی مثل روسیه، ایران و عربستان اهمیت ویژه‌ای دارند، اما قیمت‌های کنونی نفت، موجب ناپایداری اوضاع اقتصادی آنها نمی‌شود. نفت ارزان نمی‌تواند تاثیری در نحوه مذاکرات دیپلمات‌های ایرانی داشته باشد، گرچه خوش‌بینی‌هایی نسبت به رسیدن به توافق تا پایان مهلت مقرر وجود دارد، اما هنوز اختلافات میان طرفین زیاد است. ایران متقاعد نمی‌شود ذخایر اورانیوم غنی‌سازی شده فعلی و سانتریفیوژهای خود را حذف کند؛ در حالی که واشنگتن اصرار دارد بدون انجام این پیش‌شرط‌ها، هرگونه پیشنهادی ملغی می‌شود. در این شرایط، ایران نیز فشار شدیدی احساس نمی‌کند تا در مقابل چنین تصمیمی تسلیم شود، به ویژه آنکه مسکو متعهد شده است حتی در صورت عدم رسیدن به توافق، از ایران حمایت کند. همچنین، اوضاع اقتصادی ایران از زمان روی کار آمدن حسن روحانی به ثبات مناسبی رسیده است؛ به‌طوری که نرخ تورم این کشور از حدود ۴۰ درصد به کمتر از ۲۰ درصد رسیده است. در این شرایط، شانس برای رسیدن به توافق همچنان وجود دارد، اما دلیل آن نمی‌تواند فشار قیمت نفت باشد، بلکه هنر و خلاقیت دیپلمات‌ها و سازش میان دو کشور است.

در رابطه با ولادیمیر پوتین نیز عاملی وجود ندارد که بتواند اثرگذاری روسیه را بر اوکراین کمرنگ کند. روسیه می‌تواند پیامدهای اقتصادی ناشی از تحریم غربی‌ها و نفت ارزان را در آینده هضم کند، گرچه این کشور سرمایه‌های زیادی را از دست داده و روبل (اسکناس روسی) نیز ارزش پایینی پیدا کرده است، اما پوتین با بهره‌مندی از اراده لازم، سرمایه‌های خارجی کافی و محبوبیت مردمی (آمارها نشان می‌دهد وی از منظر محبوبیت در میان مردم روسیه رکوردزنی کرده است) می‌تواند مسیر خود را ادامه دهد.

در شرایط کنونی، عربستان دارای بیشترین ذخایر نفتی است و می‌تواند با کاهش یا افزایش تولیدات نفت، طرف عرضه و تقاضای نفت در بازار جهانی را تحت تاثیر قرار دهد.

واضح است در بلندمدت، وابستگی شدید برخی دولت‌ها به درآمدهای نفتی می‌تواند تهدیدی برای پایداری اوضاع اقتصادی آنها باشد، اما هر کدام از آنها با مشکلات مربوط به خود مواجه هستند و زمان از هم پاشیدن آنها نه نزدیک است و نه وابسته به یکدیگر. بنابراین، در شرایط کنونی کاهش قیمت نفت را نمی‌توان عاملی جهت سقوط این دولت‌ها در نظر گرفت.

با این حال، آنچه به‌طور مشترک همه این کشورهای نفت‌خیز را تحت تاثیر قرار می‌دهد، تغییر زمین بازی نفت است که تشدید وابستگی آنها به چین را به همراه دارد. اثرات این مساله را اخیرا نیز در روسیه و ونزوئلا شاهد بودیم؛ مثلا وابستگی ونزوئلا به وام‌هایی که از چین به ازای صادرات آتی نفت خود دریافت می‌کند؛ به‌طوری که کاهش شدید قیمت نفت سبب افزایش فشارها بر این کشور شده است. همچنین، مسکو پیرو اختلافاتی که با غرب پیدا کرده است، به سمت چین حرکت و وابستگی بیشتری به این کشور پیدا کرده است. قرارداد ۴۰۰ میلیارد دلاری گاز میان روسیه و چین یکی از این موارد است.

در این شرایط، ۲ تغییر ساختاری می‌تواند وابستگی روسیه به چین را تشدید کند: نخست این که روسیه از منابع انرژی خود به‌عنوان سلاح سیاسی در مقابل غرب استفاده کند؛ به‌طوری که آنها به دنبال منابع گازی دیگری باشند و در نتیجه چین مشتری مهم‌تری برای گاز روسیه شود. دومین مساله نیز روند انقلاب انرژی در آمریکای شمالی است. این امر با ایجاد منابع جدید انرژی، قدرت بازار روسیه را جهت تعیین قیمت کاهش می‌دهد. افزایش تولیدات نفت از منابع غیرمتعارف (نظیر نفت شیل یا نفت ماسه‌ای) بیشترین فشار را بر خاورمیانه خواهد داشت. اداره اطلاعات انرژی آمریکا (EIA) پیش‌بینی کرده است تا سال ۲۰۲۰، بیش از ۸۰ درصد نفت مصرفی در آمریکا از غرب تامین خواهد شد. بر این اساس، آمریکا می‌تواند به بزرگ‌ترین‌ تولیدکننده نفت در دنیا تبدیل شود و تا سال ۲۰۳۵ در تولید نفت خودکفا شود. کاهش نیاز به منابع انرژی خاورمیانه، سبب کمتر شدن وابستگی آمریکا به یکی از ناامن ترین مناطق جهان می‌شود. این امر به‌طور همزمان موجب وابستگی دوجانبه میان کشورهای این منطقه و چین می‌شود.

کاهش ارتباط کشورهای نفت خیز با آمریکا و افزایش تجارت آنها با چین، پیامدهایی برای این منطقه و آینده وضعیت انرژی جهانی به همراه دارد. دولت چین کاملا ریسک گریز است و تمایل ندارد خود را درگیر مسائل ژئوپلیتیک موجود در منطقه خاورمیانه و اوراسیا کند. در واقع، ارتباط سیاسی-اقتصادی میان آمریکا و عربستان را نمی‌توان برای چین نیز متصور شد. به‌عنوان مثال، می‌توان به ارتباط اخیر روسیه و چین اشاره کرد. گرچه دولت چین تمایل زیادی برای برقراری ارتباط با روسیه نشان می‌دهد، اما به نظر نمی‌رسد که چینی‌ها بخواهند خود را درگیر مسائل ژئوپلیتیک کنند. این رویکرد سبب کاهش قدرت این کشورهای نفت‌خیز در تعامل با چین می‌شود. به عبارت دقیق تر، چین بیشتر از آنکه اهداف دیپلماسی و سیاسی داشته باشد، تمایل به تجارت با این منطقه دارد. به‌طوری که دیپلماسی مداخله جویانه که در خاورمیانه وجود دارد، برخلاف سیاست‌های دولت چین است.

به‌طور کلی نباید اثر کوتاه مدت قیمت پایین نفت را بیش از اندازه بزرگ جلوه داد. در واقع، نفت ارزان سبب نمی‌شود کشورهای خاورمیانه، نظیر روسیه و ایران، با آمریکا هم جهت شوند و مصالحه کنند، بلکه نتیجه این امر، وابستگی بیشتر این کشورها به چین خواهد بود. این مساله ممکن است با توجه به تفاوت نوع سیاست‌گذاری در کشورهای نفت خیز و نگاه محافظه کار چین موجب ناپایداری شرایط انرژی جهانی در بلندمدت شود.