تبدیل کردن استرس به یک امتیاز
مترجم: رویا مرسلی
تا به حال زیاد شنیده‌اید که استرس چقدر برای انسان مضر است: برای سلامت فرد پرخطر است، روابط را به خطر می‌اندازد و باعث کاهش کارآیی می‌شود. از آنجا که این ریسک‌ها واقعی هستند، تحقیقات اخیر نشان داده که اگر فشار کاری به خوبی مدیریت شود، می‌تواند تاثیر مثبتی در افزایش بهره‌وری داشته باشد‌. پس چگونه می‌توانید استرسی را که از نظر شما کشنده است مهار کنید و آن را در جهت سازنده‌ای به کار گیرید.

متخصصان چه می‌گویند
وجود استرس‌، اجتناب‌ناپذیر است. جاستین منکز‌، متخصص در زمینه ارزیابی استعدادهای خاص و نویسنده «عملکرد بهتر تحت استرس: چگونه رهبران بزرگ‌، بهترین را از وجود خود و دیگران استخراج می‌کنند»، می‌گوید «ما در دنیایی پر از نگرانی‌ها، تغییرات و شک و تردیدهای مداوم زندگی می‌کنیم و باید به آن عادت کنیم». شان آکر، متخصص روانشناسی مثبت و موسس سازمان فکرخوب می‌گوید: «استرس بخش اجتناب‌ناپذیر زندگی است، اما اثر آن روی افراد قابل مهار است».
آکر و منکز هر دو معتقدند تغییر نگرش افراد نسبت به استرس می‌تواند نتایج مثبتی به بار آورد. آکر می‌گوید: «بسته به اینکه چگونه از آن استفاده کنید، استرس می‌تواند خوب یا بد باشد». در واقع، توانایی مدیریت در شرایط استرس، وجه تمایز یک رهبر خواهد بود و یک مزیت حرفه‌ای محسوب می‌شود. در زیر، پنج اصل برای مهار استرس ارائه می‌شود.
۱- علت نگرانی را تشخیص دهید
منکز می‌گوید: «وقتی می‌شنویم که استرس برای سلامتی مضر است، علتش این است که مردم اغلب نمی‌دانند نگرانی آنها واقعا از چیست: نگرانی یک احساس است». عکس‌العمل شدید، لرزش بدن و افزایش ضربان قلب نشانه میزان اهمیتی است که یک کار خاص برای شما دارد. در واقع طبق گفته منکز، اینکه چه میزان استرس را احساس کنید، بستگی مستقیم به اهمیت آن موضوع برای شما دارد. او می‌گوید: «اگر آن کار مهم نبود، شما هم نگران نبودید».
اگر بتوانید نگرانی را به جای آنکه نشانه ضعف عملکرد یا عامل وحشت تلقی کنید، آن را صرفا ابزار اندازه‌گیری برای خود بدانید‌، قادر خواهید به طور منطقی‌تری به آن واکنش نشان دهید. به علاوه، به خاطر داشته باشید که استرس، بی‌انتها نیست.
منکز می‌گوید: «اگر انسان توانایی شناخت احساسات خود را داشته باشد، می‌تواند کاری کند که آن احساسات برایش زودگذر باشد. انسان‌ها اغلب فکر می‌کنند احساساتشان جاودانی و همیشگی خواهد بود‌، اما کافیست فقط پنج دقیقه به خود فرصت دهند و در این‌باره فکر کنند».
۲- سپس‌، شکل جدیدی به استرس بدهید
وقتی تشخیص دادید که علت نگرانی چیست، بعد باید طرز فکرتان را تنظیم کنید. تحقیقات آکر نشان می‌دهد که نوع نگرش افراد به استرس، تعیین‌کننده تاثیر آن روی آنها است. او می‌گوید: «مغز ما در شرایط مثبت، بسیار بهتر از شرایط منفی، خنثی یا تحت استرس کار می‌کند.» وقتی منفی یا نگران هستید‌، مغز شما به حالت «مقابله یا گریز» می‌رود که باعث کاهش توانایی فکر کردن می‌شود‌. اگر مثبت و متمرکز باشید‌، مغز شما به حالت تفکر «توسعه و سازندگی» می‌رود که به شما امکان فکر کردن به حالت‌های بیشتری را می‌دهد. اینکه چه راهی را انتخاب می‌کنید به خودتان بستگی دارد.
آکر می‌گوید: «وقتی افراد در زندگی با استرس مواجه می‌شوند، می‌توانند به جای آنکه آن را یک تهدید تلقی کنند‌، به عنوان یک چالش به آن بنگرند». این حرکت ذهنی‌، به احساسات شخص اجازه می‌دهد به جای آنکه فلج شود، فعال گردد.
3- بر آنچه تحت کنترل شماست تمرکز کنید
یکی از مهم‌ترین موضوعاتی که در مواجهه با نگرانی یا هیجان باید به خاطر داشته باشید، این است که روی چه مسائلی تاثیرگذار هستید و روی چه مسائلی نیستید. عده کمی ‌از افراد هستند که به خاطر آنچه نمی‌توانند تغییر دهند احساس ناخوشایندی دارند. آکر در کتابش تحت عنوان مزیت شاد بودن‌، روشی را مطرح می‌کند که از آن به عنوان روش جزیره نام می‌برد. پیشنهاد او این است که افراد، فهرستی از استرس‌های خود را یادداشت کنند‌، سپس آنها را در دو دایره مجزا قرار دهند که همان دو جزیره مورد نظر است. در یک جزیره، مواردی که قابل کنترل هستند قرار می‌گیرد و در دیگری آنچه قابل کنترل نیست. دایره دوم باید کنار گذاشته شود و برای اولی باید اقدام قاطعی صورت پذیرد. این کار به حل مساله کمک می‌کند و افراد را به سمت اهداف سوق می‌دهد.
4- شبکه حمایتی ایجاد کنید
لازم است افراد، کسی را داشته باشند تا هر زمان که احتیاج به کمک دارند‌، به او مراجعه کنند. منکز می‌گوید: «داشتن یک راه برون رفت بسیار مهم است، در این صورت شما می‌توانید مشکلات را پشت سرگذارید.» البته ممکن است عملا از این گزینه استفاده نکنید‌، اما بودن آن حداقل خیال شما را راحت می‌کند که این امکان هم وجود دارد. بنابراین لازم است وقتی در شرایط عادی هستید و استرس ندارید، به ساختن روابط حمایتی بپردازید‌.
منکز افراد را ترغیب می‌کند که «تلاش کنند ذخیره احساسی برای خود فراهم آورند». در این صورت، قادر خواهید بود از این ذخیره در مواقع لزوم برداشت کنید. او می‌گوید: «نزد کسانی بروید که شکایت نمی‌کنند و درباره آنچه نمی‌توانند تغییر دهند تامل می‌کنند.»
۵- تجربه مدیریت استرس کسب کنید
طبق نظر منکز‌، بهترین راه برای یادگیری مدیریت استرس از طریق تمرین است. منکز می‌گوید: «اگر بدنتان به استرس عادت ندارد، ولی در موقعیتی قرار گرفته‌اید که آن را تجربه می‌کنید، دچار وحشت می‌شوید و همین موضوع‌، چرخه معیوبی ایجاد می‌کند که باید شکسته شود.» او همچنین اعتقاد دارد که این حالت بیشتر در افراد جوان دیده می‌شود. او می‌گوید: «افراد جوان معمولا واکنش‌های شدیدتری نسبت به افراد مجرب دارند. این فقط به علت عملکرد هورمون‌ها نیست بلکه به خاطر تجربه است.» برای آنکه این تکنیک‌ها را امتحان کنید، منتظر یک موقعیت وخیم نباشید‌. منکز می‌گوید: «اگر می‌خواهید مدیریت استرس را تمرین کنید روش‌های آن را در شرایط واقعی امتحان کنید. استرس و ترس با هم مفید هستند چرا که انسان در چنین موقعیت‌هایی شکل می‌گیرد.» به عنوان مثال اگر سخنرانی در جمع برای شما سخت و استرس‌زا است، سعی کنید مثلا در میهمانی‌ها یا در حضور آشنایان، آنها را به صورت جمعی مورد خطاب قرار دهید و برایشان صحبت کنید. سعی کنید توان مدیریت استرس را در خود بهبود بخشید.
اصولی که باید به خاطر داشت
• استرس را به عنوان شاخصی در نظر بگیرید که نشانگر میزان توجه شما به موضوع است نه اینکه وجود آن‌، در شما وحشت ایجاد کند
• به جای آنکه به احساسات تکیه کنید، تمرکزتان را روی موضوع بگذارید
• روابطی ایجاد کنید که هر گاه استرس داشتید بتوانید از آن روابط کمک بگیرید
آنچه نباید انجام شود
• فکر نکنید که استرس شما قرار است تا ابد باقی بماند
• نگران آنچه خارج از کنترل شماست نباشید
• وقتتان را با افراد منفی نگذرانید
در زیر درخصوص این موضوع ۲ موردکاوی آورده شده است.
منبع: HBR

مورد کاوی شماره ۱:
برآنچه بیشتر اهمیت دارد متمرکز شوید
اریک لوکس‌، استادیار بخش انجمن سلامتی دانشگاه براون است. او یک شب ناگهان ساعت ۲ صبح از خواب پرید و از فکر اینکه در محیط کار چندان خوب عمل نکرده بود دچار پریشانی شد. شغل او نیز همانند اغلب همکارانش از دو عمل اصلی تشکیل می‌شد: تحقیق و تدریس. برای تامین بودجه تحقیقات که حقوق و مزایای او نیز به آن وابسته است، باید کمک مالی دریافت می‌کرد. رقابت زیادی در دریافت کمک‌های مالی وجود دارد، مخصوصا از آنجا که ۸درصد متقاضیان تحقیقات پزشکی ایالتی به دنبال دریافت بودجه هستند. در آن زمان، اریک دو ضرب‌الاجل اعتباری داشت که زمان آن به سرعت نزدیک می‌شد و او نیز از اینکه توجه کمی‌به شاگردان و همکارانش کرده بود دچار اضطراب شد. زمان کمی ‌برایش باقیمانده بود تا بتواند رضایت آنها را جلب کند و اعتبار لازم را دریافت کند. همان طور که در تخت خواب بود، به آنچه نمی‌توانست انجام دهد فکر می‌کرد و افرادی از خاطرش گذشتند که نمی‌توانست طی این مدت کوتاه رضایتشان را جلب کند.
او به خودش می‌گفت واقعا فرصت ندارد که طی دو روز آنچه ایده آل است انجام دهد. ولی با این حال فکر کرد ساعت 2 صبح از خواب برخاستن، مشکلی از او حل نمی‌کند. یکی از روش‌های اریک برای فائق آمدن بر استرس‌، روش تفکر عمیق است. آن شب او از یکی از متدهای بودایی ذن در شیوه تفکر استفاده کرد.
اریک ابتدا احساساتش را نامگذاری کرد و از آنجا فهمید علت استرس در او این است که فکر می‌کند حمایتش از شاگردان و همکاران اندک بوده است. سپس توجهش را بیشتر به همین موضوع معطوف کرد. او می‌گوید: «سخت‌ترین کار این است که بیشتر از ۱۰ ثانیه با احساساتتان روبه‌رو شوید». وقتی عمیقا تفکر کرد، به این نتیجه رسید که هر چند توجه کمتری به شاگردان و همکارانش داشته، اما در عوض اوقاتش را صرف کشف چیزهای جدید کرده که آثار مثبتی بر سلامت کل جامعه خواهد داشت. هر چند استرس داشتن سخت است، اما باعث شد که او آنچه از همه چیز مهم‌تر است را بفهمد.
بعد از آن اریک تصمیم گرفت که به کارهایش اولویت بدهد و اول به کارهای مهم‌تر بپردازد. استرس برای اریک فقط یک احساس سطحی بود، اما آنچه عمیق بود، موضوع مهم‌تری بود که در پس این استرس نهفته بود یعنی احساس اینکه به افراد کم توجهی کرده است. حال که موضوع برایش روشن شد، آمادگی بیشتری برای حل آن دارد.

موردکاوی شماره ۲:
بدانید چه چیزی را می‌توانید تغییر دهید و چه چیزی را نمی‌توانید
چند سال پیش برای گوستاو اوسوریو که یک دامپزشک و مسوول سلامت حیوانات است، یک فرصت شغلی جدید به وجود آمد. رییس او‌، به یکی از شاخه‌های کمپانی بین‌المللی‌شان در مکزیکوسیتی منتقل شد و گوستاو به طور موقت جای او را در آن مقام گرفت. رییس او رهبر ممتازی بود و همواره گوستاو و بقیه تیم را در برابر هر نوع مشکلی که با آن روبه‌رو می‌شدند حفاظت می‌کرد. این بدان معنا بود که گوستاو برای اولین بار با مشکل و استرس در سطح سازمانی روبه‌رو می‌شد.
هر چند او به خاطر ارتقای موقتش بسیار خوشحال بود، اما در عین حال تحت استرس بی‌اندازه‌ای هم بود. او مجبور بود خیلی از کارهایی را انجام دهد که تابحال هرگز انجام نداده بود و همچنین باید ثابت می‌کرد که به خوبی از پس کار جدید بر می‌آید. او می‌دانست که همه فشارها روی او خواهد بود و او نیز قادر به پاسخ گویی به همه انتظارات و نیازها نخواهد بود. او می‌گوید: «بعضی وقت‌ها کارهایی می‌کردم که پیروی از من برای اعضای تیم سخت می‌شد». او برای کاهش استرس خود‌، به چند نفر از دوستان نزدیکش تکیه کرد که بعضی از این دوستان، همکاران او در تیم خودش بودند. او مرتبا با آنها صحبت می‌کرد و مشکلاتش را بازگو می‌کرد. ضمنا بخش زیادی از ناراحتی‌ها و نگرانی‌های خود را با همسر و خانواده اش در میان می‌گذاشت چرا که آنها شنوندگان خوبی بودند و نظراتشان به دور از تعصب بود. یکی از روش‌های او برای رهایی از استرس‌، عادت به انجام فعالیت‌های مختلف در خارج از ساعت کار بود. هر چند او بیشتر وقت خود را برای کار می‌گذرانید، اما اغلب ساعت پنج صبح از خواب بر می‌خاست و 8 تا 10 دقیقه می‌دوید. او می‌گوید: «فکر می‌کنم استرسی که احساس می‌کردم باعث شد بیشتر از آنچه در توان داشتم کار کنم.» بعد از مدتی در پست جدید‌، او این توانایی را به دست آورد تا تشخیص دهد روی چه چیزهایی می‌تواند تاثیرگذار باشد. او می‌گوید:
«من یاد گرفتم روی مسائل مهم تمرکز کنم و نگران آنچه نمی‌توانم تغییر دهم نباشم. من یاد گرفتم که چگونه موقعیت‌ها را سریعا تشخیص دهم و آنها را در دو دسته مهم و بی‌اهمیت طبقه‌بندی کنم و بعد به آنها بپردازم.»
سرانجام، شرکت برای آن واحد یک مدیر جدید استخدام کرد. هر چند آرزوی او برای رسیدن به ارتقای دائم تحقق نیافت، اما این تجربه باعث شد که او به روشنی به نقاط ضعف و قوت خود پی ببرد و بتواند به درستی استرس را مهار کند. او می‌گوید: «من هم اکنون در مسیر تبدیل شدن به یک مدیر بهتر هستم.»