آدام و اریک که در دوران مدرسه دوستان خوبی در میشیگان بودند، دانشگاه را در دو سمت کشور آمریکا گذراندند. آدام مهندسی شیمی خواند و اریک مدیریت کسب‌وکار. آنها اواخر دهه ۹۰ میلادی و کاملا به‌صورت تصادفی با یکدیگر برخورد کردند. آدام برای من توضیح داده است: «پس از سال‌ها در ورود به هواپیما با اریک مواجه شدم.» یک سال بعد، اریک به آدام و سه هم‌خانه او پیوست. در آن زمان، آدام در حوزه علوم زیست‌محیطی کار می‌کرد. اریک هم در یک موسسه تبلیغاتی به ترویج محصولات تجاری می‌پرداخت.

کریسمس سال 1999، زمانی بود که مسیر شغلی آنها به یکدیگر نزدیک شد. اریک که چند ماه قبل را در فروشگاه‌ها به تبلیغ محصولات شوینده می‌پرداخت، متوجه شد تمام این محصولات شبیه هم هستند و حتی شکل و بویی مشابه دارند. اریک توضیح می‌دهد: «در چنین شرایطی احتمالا زمان بررسی‌های عمیق‌تر است.»

اریک مانند هر کارآفرینی که در ابتدای مسیر است، شروع به تحقیق روی محصولات موجود بازار کرد. او به فروشگاه‌ها رفت و شوینده‌های مختلفی را از دسته‌های گوناگون انتخاب کرد و آنها را به خانه برد. با این حال، هنوز آمادگی نداشت که از تحلیل‌هایش برای دیگران بگوید و به همین دلیل بود که شوینده‌ها را هر روز پس از بررسی زیر تختش می‌گذاشت. او درباره ایده‌اش برای تغییر در محصولات شوینده بیان می‌کند: «حس عجیبی بود. نمی‌خواستم به کسی بگویم حتی درباره این گروه از محصولات فکر می‌کنم.»

شاید هم حق داشت. پس از آنکه به نتیجه رسید در این حوزه می‌تواند کارش را شروع کند، نزدیک‌ترین افراد از جمله مادرش هم با بدبینی به او نگاه کردند. اریک به یاد می‌آورد که مادرش در آن زمان به او گفت: «من هیچ‌وقت ندیده‌ام که تخت‌خوابت را هم مرتب کنی. مطمئن هستی فرد مناسبی برای شروع این کسب‌وکار هستی؟»

خب شاید خود او به تنهایی فرد مناسبی نبود اما شاید با یک شریک مناسب، این کار از عهده‌اش برمی‌آمد. نویسنده آمریکایی قرن نوزدهم، الیور وندل هولمز در سال 1872 نوشت: «بسیاری از ایده‌ها پس از جوانه زدن، با پیوند در ذهنی دیگر، بهتر رشد می‌کنند.» اریک همین کار را کرد. او بذر فکرش را در تعطیلات کریسمس 1999 که به همراه آدام برای اسکی رفته بودند، در ذهن او کاشت.

اریک می‌گوید: «احساس کردم آدام مانند فردی است که می‌توانم ایده‌ام را با او مطرح کنم. پس همین کار را کردم و امیدوار بودم فرصتی برای کسب‌وکار در حوزه مورد بررسی من وجود داشته باشد.» او به یاد می‌آورد که آدام درحالی‌که رانندگی می‌کرد، به سوی او نگاهی انداخت و گفت: «می‌دانی، من مهندسی شیمی دارم.» اریک به این موضوع فکر نکرده بود! رشته تحصیلی دوست قدیمی‌اش نه تنها می‌توانست برای ایده او مفید باشد، بلکه ضروری بود.

تا آن زمان اریک به شباهت‌های بیش از حد محصولات شوینده، عطر و بوی مشابه آنها و فقدان تنوع توجه کرده بود اما با مطرح کردن ایده‌اش برای آدام، اطلاعات جدیدی دریافت کرد که میخکوبش کرد: «خب، فارغ از اینکه محصولات موجود واقعا زشت هستند، می‌دانستی که به شدت هم سمی هستند؟»

اریک می‌گوید: «این حرف آدام چشم من را به مساله جدیدی باز کرد. معنای حرفش این بود که ما هنگام تمیز کردن خانه‌مان، در حقیقت آن را آلوده می‌کردیم و از سم استفاده می‌کردیم تا خانه‌ای سالم‌تر داشته باشیم.» صبح همان روز و پس از چند ساعت اسکی، بذری که اریک در ذهن آدام کاشته بود، جوانه زده و رشد را شروع کرده بود. دیگر بحث تولید محصولاتی شوینده با ظاهر و بویی بهتر نبود. آنها می‌خواستند محصولاتی تولید کنند که علاوه بر این جنبه‌های ظاهری، برای سلامت مصرف‌کننده و محیط‌زیست هم بهتر باشند.

زمانی که چند روز بعد به سانفرانسیسکو بازگشتند، آدام میز کار خود را به اتاق اریک انتقال داد و در آنجا تحقیق روی محصولات شوینده موجود را از جنبه شیمیایی آنها شروع کرد. اریک هم با پایان پروژه‌ تحقیقاتی‌اش برای کارفرمایش، تجربه بیشتری از جنبه برندسازی و مشتریان این محصولات به دست می‌آورد. آنها شب‌ها و تعطیلات را به همراه یکدیگر روی برنامه کسب‌وکارشان کار کردند. پس از آن، بر سرعت پیشرفتشان افزوده شد. تا میانه سال 2000، اریک در حال تحقیق روی ایده‌آل‌ترین نوع و شکل بطری بود و به‌دنبال فردی می‌گشت که طراحی و تولیدش را انجام دهد. در همین زمان، آدام هم روی فرمول‌های شیمیایی کار می‌کرد و مواد مختلفی را که در شیشه‌های کوچک ذخیره کرده بود، در سطل‌های 20 لیتری با یکدیگر ترکیب می‌کرد؛ آن هم در خانه‌ای که هنوز سه نفر دیگر در آن زندگی می‌کردند.

اریک به یاد می‌آورد: «یک روز به خانه بازگشتم و آدام را درحال مخلوط کردن مواد شیمیایی در پارچ آبخوری دیدم. بهتم زده بود. انگار قرار بود یکی از هم‌‌خانه‌ای‌هایمان را بکشیم.» خوشبختانه آن مواد سمی نبودند و آدام فقط خندید. تلاش‌های آنها در نهایت به ثمر نشست و چهار محصول با طراحی جذاب و ترکیبات غیرسمی به‌دست آمد. در سال 2001، آنها به‌طور رسمی مالک شرکت متد شدند و در عرض یک سال، محصولاتشان در قفسه بزرگ‌ترین فروشگاه‌ها جای گرفت. پنج سال بعد شرکت آنها سودآور شده و پس از یک دهه از آغاز به فروش 100 میلیون دلاری رسیدند.

موفقیت آنها تا حدی ناشی از شانس و ملاقات غیرمنتظره پس از سال‌ها دوری از یکدیگر بود. با این حال، همکاری و مهارت‌های مکمل آنها نقشی مهم‌تر از هر چیز داشت. در این فرآیند، حس کارآفرینی اریک هم به خوبی با گرایش آدام به محصولات سبز تلفیق شد. در نهایت همان‌طور که اریک می‌گوید، آدام مسوولیت محتویات داخل بطری را بر عهده داشت و او خود بطری‌ها را مدیریت می‌کرد.